Tuesday, May 17, 2016

وقاحت نه شجاعت

 یک آیه در قرآن است که قسمتی از آن می گوید :  وَاللَّهُ لَا يَسْتَحْيِي مِنَ الْحَقِّ  خدا از گفتن حق بیم ندارد (احزاب 53 ) اگر قرار باشد به خدا تاسی کنیم پس باید از گفتن حق نترسیم حتی اگر دیگران محکوم مان کنند. این را در مورد فائزه هاشمی و دیدارش با یک زندانی بهایی معروف می گویم. دیداری که بیشتر از هرچه نشانه دهن کجی فائزه به آموزه های دینی بیشتر مردم این مملکت و نگاه به غرب است و درست است که مرحوم فردید غرب زدگی را به این معنا بکار نبرده بود امامعنی قلب شده آن توسط مرحوم آل احمد هم اینجا کار می کند. 

مسئله بهایی ها مسئله ای است که از دوران ناصرالدین شا و مرحوم امیرکبیر وارد  ادبیات سیاسی و دینی کشور ما شده و همچنان هم ادامه دارد. اما امروزه به بهانه موضوعات حقوق بشری این موضوع هم دستاویز نظرات مختلف و حق انسانی و حق شهروندی وپلورالیزم دینی و اصلا ما به آنها چکار داریم و ما  از منظر انسانی به موضوع نگاه می کنیم و غیره است...
نگاه به بهایی ها دو قسمت دارد و من سعی می کنم اینجا هردو را توضیح بدهم: 

1-    از نظر دینی بهایی ها با آوردن دینی جدید با آموزه هایی کاملا متعارض با اسلام سعی کرده اند بسیاری از عقاید اسلام و شیعه را زیر سوال برده و تا حد امکان تخریب کنند. همه ما می دانیم تنها مایه امید شیعه در 12 قرن گذشته وجود مقدس امام زمان است و ایمان به ظهور ایشان همیشهه پیش برنده اهدف شیعیان در مبارزات شان بوده است. آیین خودساخته بهاییت دقیقا همین اعتقاد را نشانه می گیرد. علی محمد شیرازی معروف به علی محمد باب که در مورد سلامت عقلی اش شک و تردید وجود دارد ایده نیابت امام زمان در زمان بعد  از پایان نیابت خاصه چهار نائب ( که تقریبا همه شیعیان آن را قبول دارند) را از شیخ احمد احسایی موسس فرقه شیخیه گرفت و خودش را نائب امام زمان خواند. بعد از مدتی خود  امام زمان خواند و وقتی دید کارش بالا گرفته بتدریج خودش را پیامبر و در دوره های آخر حتی خدا هم خواند. امیرکبیر وقتی متوجه شد فتنه بابی ها بالا گرفته و مردم (و آخوند ها)  به علی محمد رو می آورند دستور دستگیری او را داد. پس از اعدام علی محمد فتنه بابی ها از طریق اعلام نبوت میرزا حسینعلی نوری معروف به بها الله ادامه یافت که تا به امروز هم ادامه دارد. (
بهایی هادشمنان ابدی امیرکبیر و ناصرالدین شاه هستند). اما از نظر دستورات فرقه بجز اینکه این گروه نه پیامبر اسلام را قبول دارند نه وجود محمد مهدی (ع) را و خود را مسلمان نمی دانند دستورات مذهبی آنها از نظر ارث و حجاب و ...هم عمدا در خلاف جهت دستورات اسلام است.

2-    از نظر سیاسی مشکلی که در مورد بهایی ها وجود دارد اینست که آنها در زمان قاجار با انگلیسی ها سر و سری پیدا کردند و بتدریج این رابط به صهیونیزم هم کشیده شد. مقر اصلی بهایی ها در حیفای اسراییل است جایی که استخوان های محمد علی و حسینعلی نوری و طاهره قره العین (اولین زنی که در ایران کشف حجاب کرد) در آنها خاک هستند و بهایی ها مثلا! نماز خود را به سمت آن شهر می خوانند. لزومی ندارد در مورد اینکه انگلیسی ها به عبدالبها فرزند حسینعلی لقب سر داده بودند چیزی بگوییم یا از اقدامات آنها در همکاری با صهیونیست ها بگوییم وقتی در فلسطین زمین ها را از مسلمانانی که به بهودی ها زمین نمی فروختند می خریدند و بعد به یهودی ها می فروختند. البته این فرقه در مقابل فلسطینی ها به پنهان کاری روآورده بودند و به سنی ها می گفتند چون ما مثل بقیه شیعیان به صحابه فحش نمی دهیم شیعیان ما را بیرون کرده اند و ما را مسلمان نمی دانند. 

3-    حکام اسلامی در دوره فتوحات اسلامی قانونی داشتند که طبق آن در برخورد با ملت های غیر مسلمان آنها را به سه انتخاب مخیر می کردند: اسلام آوردن، مبارزه و شمشیر و یا جزیه. بیشتر اقوامی که مایل به نگه داشتن دین خود بودند در معمولا یا انتخاب اول یا انتخاب سوم را برمی گزیدند و اگر بر دین خود باقی می ماندند جزیه یا چیزی که مشابه مالیات کنونی است می پرداختند و جان و مال آنها در زیر سایه حکومت اسلامی در امان بود. البته هیچ جا معمولا این اقوان اجازه تبلیغ دین خود را نداشتند. در برخورد با بهایی ها که تعداد آنها بعد از انقلاب اسلامی به شدت کاهش یافت و بیشتر آنها از کشور خارج شدند رویه عملا عدم تعرض به جان و مال بهایی ها بوده ولی آنها هم عملا حق تبلیغ نداشته اند. 

4-    نکته مهم در مورد بهایی ها اینست که راه های جذب افراد از طریق مالی یا اخلاقی را بلدند و معمولا از همین راه ها وارد می شوند والبته متخصص مظلوم نمایی هستند، هرگز حاضر به مسلمان شدن نیستند و جالب اینکه یهودی ها زمانی وقتی می خواستند تغییر دین بدهند بهایی می شدند.  رفتار جمهوری اسلامی در بیشتر اوقات با بهایی ها بر همین رویه بوده است اما آنکه بیشتر ازخاک وطنش به حیفا وفادارست بهایی ها هستند که هرگز از دشمنی با ایرانی مسلمان شیعه کم نگذاشته اند و همیشه بعنوان ستون پنجم دشمنان عمل کرده اند. اگر می بینید از ایران نمی روند بخاطر علاقه به خاک وطن نیست بلکه دقیقا بخاطر باقی ماندن و ادامه همین کارکرد است.

5-    فائزه هاشمی رفسنجانی در زندان با زندانیان سیاسی از جمله فریبا کمال آبادی هم بند و هم سفره می شود. مسلما فریبا کمال آبادی با دختر اکبر هاشمی رفسنجانی بدرفتاری یا بی ادبی نمی کند و می داند می شود کسی که با نظام در افتاده و دیگر عملا به دشمن آن تبدیل شده  را برای روز مبادا نگه داشت، بنابراین  بین زن ها دوستی برقرار می شود. فائزه بعد از آزادی موقت او وظیفه خودش می داند به دیدن فریبا برود . فائزه منتقدانش را متهم می کند که قضیه را بزرگ کرده اند اما آن کسی که مایل به بزرگ کردن قضیه از روز اول بوده و اصلا با همین قصد به دیدن فریبا کمال آبادی رفته و حتی اجازه داده از او عکس بگیرند خود فائزه است. 

6-    خانواده هاشمی از بعد از فتنه سال 88 و وقتی آقای خامنه ای نه تنها حاضر نشد آرای مردم را باطل کند بلکه در خطبه های نماز جمعه گفت نظر من به احمدی نژاد  نزدیک تر است تا آقای رفسنجانی کینه جمهوری اسلامی و شخص آقای خامنه ای را به دل گرفت و پر بی راه نیست اگر بگوییم این کینه روز به روز بیشتر هم شده است. برای فائزه و خانواده اش که همیشه امکان زندگی در خارج از کشور را دارند (کما اینکه قبلاهم این کار را انجام داده اند) زندگی درایران مسئله حیاتی نیست. تحریم هایی که به بهانه نقض حقوق بشر بهایی ها علیه ایران هم بر کشور تحمیل شده و می شود نه تنها مهم نیست بلکه تمام تلاش او در واقع درهمین نکته است که او سعی می کند مسئله بهایی ها را دوباره به مسئله تنش بین کشورهای غربی و ایران تبدیل کند تا به این وسیله انتقام از مسئولانی بگیرد که سکه خاندان هاشمی را از رونق انداختند. در این راه چه باک اگر از آبروی پدر یا خودش هزینه کند و یا حتی دشمنی ها با بهایی را بیشتر کند و سرزنش ها و حملات  را به جان بخرد چون دیگی که برای فائزه و خانواده اش  نجوشد سر سگ توی آن بجوشد

7-    پریروز کسی گفت رفتار فائزه نشانه شجاعت اوست اما به نظر من رفتار فائزه بیشتر از اینکه نشانه شجاعت او باشد نشانه حماقت و وقاحت اوست.

برای اطلاعات بیشتر در مورد نفاق و دروغ ها و معتقدات بهایی ها یکی از بهترین منابع خاطرات فضل الله صبحی مهتدی کاتب و منشی عبدالبها و مبلغ بزرگ بهاییت است که از این فرقه نهایتا روی برگرداند و مسلمان شد.