Tuesday, February 26, 2013

جهانی شدن و هویت ایرانی

  
۱- این جمله را در اول این نوشته فقط بخوانید چون در آخر این نوشته من دوباره به آن رجوع خواهم کرد: «یکی از ویژگی های جهانی شدن تبدیل زمان کرونولوژیک به زمان بی پایان و از بین رفتن تمایز میان گذشته و حال و آنچه همزمانی یا در لحظه بودن نامیده می شود است. بطوریکه خاطره و تاریخ را محو و ناامنی و اضطرابی پایدار در افراد ایجاد می کند. برای افراد گرفتار آمده در چنین بحرانی هویت سازی به واسطه تاریخی خاص اهمیتی مضاعف پیدا می کند و احساس تداوم بدون یک گذشته مشترک بسیار دشوار می شود. » (جهانی شدن-هویت و فرهنگ: احمد گل محمدی)

۲-  یکی از دوستان تعریف می کرد در هتلی در دوبی به مسئول ریسپشن که پشت سرش نقش بزرگی از خاورمیانه آویزان شده بود٬ گفته بود این نقشه تحریف تاریخ است چون نه تنها خلیج فارس را برداشته بلکه حتی خلیج خالی هم نگذاشته و آنرا تبدیل به خلیج عربی کرده است. می گفت به او گفتم چه اصراری دارید که تاریخ را تحریف کنید و او خندید و جوابی نداد. ( البته از یک مسئول ریسپشن چه انتظاری می توان داشت ؟ ) بعلاوه اولین باراین بود که جمال عبدالناصر این واژه را از سر لجبازی و دشمنی با شاه توی دهان اعراب انداخت چون شاه با اسراییل رفاقت داشت - و در قضیه تحریم نفتی اسراییل توسط اعراب به اسراییل نفت می فروخت- و انگلیسی ها بعد از ناصر راهش را در جا انداختن این واژه جعلی ادامه دادند.

۳- قضیه اسکاردادن به آرگو هم همین است. بیشتر از هرچیز دیگر این تحریف تاریخ است که صدای آدم ها - و ما ایرانی ها- را درمی آورد چون جای آدم ها را عوض می کند و حقایق و آدم ها را وارونه جلوه می دهد. امریکایی ها با سیستم بزرگ فیلم سازی شان در هالیوود در همه چیز دست می برند . مسئله اینست که همه آدم های دنیا دنبال حقیقت جویی نیستند. چیزی را که می بینند باور می کنند. ( در ایران خودمان هم همین است. فرقی ندارد) مگر چند درصد آدم ها دنبال یک موضوع می روند تا آخر و کنه اش را پیدا کنند؟ بنابراین از ویژگی نفس گیر و پرهیجان فیلم ( اصولا چند تا از فیلم های هالیوود در سال نفس گیر و پرهیجان نیستند؟)  و این مزخرفات دیگر که بگذریم آنچه می ماند اینست که این فیلم های سینمایی معمولا در وٰرای ظاهرشان پر تعلیق و داستان پر کشش شان همیشه هدفی دارند و آن هدف در لایه های بعدی فیلم تحقق پیدا می کند. آرگو هم مستثنا نیست. 

۴- حالا می توانیم بگوییم خب! بگذار تحریف کنند چی می شود ؟ می شود این را گفت ولی قضیه وقتی وخیم می شود که همه چیز دست آنهاست . وقتی شما می خواهید در مورد موضوعی اطلاع پیدا کنید سرچ می کنید و اولین سایتی که توی آن می روید چیست ؟ معلومست : ویکی پیدیا! حالا باید پرسید همه چیز در این ویکی پیدیا درست است ؟ البته که نه. ادعای این سایت اینست که می توان هرگونه اشتباهی را در آن درست کرد و این دقیقا اتفاقی است که نمی افتد. یعنی شما مثلا در ظاهر حق ادیت کردن آنرا دارید اما عملا این ادیت کردن رخ نمی دهد. مثلا شما هربار بروید به صفحه اورشلیم -القدس و این جمله را که پرجمعیت‌ترین شهر اسراییل و پایتخت آن است را تغییر بدهید هیچ اتفاقی نمی افتد. ( این کاریست که من بارها انجام داده ام و بی نتیجه بوده است) با اینکه طبق قطعنامه های سازمان ملل قدس پایتخت کشور فلسطینی است و پایتخت اسراییل تل آویو است . در واقع ویکی پیدیا دروغ به خورد ملت می دهد و همه این دروغ ها را به صورت واقعیت باور می کنند و وقتی چیزی در اذهان آدم ها جا بیفتد دیگر بیرون کشیدنش معمولا سخت است. این می شود تاریخ سازی و تحریف تاریخ به سادگی و راحتی تمام و شما کاری در موردش نمی توانید بکنید چون بعضی از مقالات یا مدخل ها عملا بسته هستند.  اینست که امکان تغییر دادن شان نیست. ( مثال دیگری هم دارم که نگه داشته ام ببینم تغییری که داده ام را اعمال می کنند یا نه و شاید بعدا آن مثال را در پی نوشت اینجا اضافه کنم)

۵- برگردیم به جمله ای که در پاراگراف اول آمده است. جهانی سازی خاطره و تاریخ را محو و ناامنی و اضطرابی پایدار در افراد ایجاد می کند. بنابراین بازسازی روایت تاریخی خاص و تاکید بر هویت برآمده از چنین روایتی می تواند در مقابل این تاثیر بحران‌افرین جهانی شدن بیاستد. این تاریخ معمولا تاریخ درخشان قوم و نژاد و امتی است که از گذشته ای بسیار دور در سرزمینی معین سکونت داشته و اصالت وبرتری خود را همواره حفظ کرده است. انسان هایی که در دنیای کنونی همزمان و غیر تاریخی شدن را تجربه می کنند می کوشند با توسل به چنین روایت هایی حافظه تاریخی خود را فراخوانند و بر اضطراب و ناامنی ناشی از احساس عدم تداوم غلبه کنند. (جهانی شدن-هویت و فرهنگ: احمد گل محمدی)

۶- تاریخ ایران کشور ما سراسر آکنده و پر از چنین موقعیت های درخشانی است : چه زمانی که اسلام را با آغوش باز پذیرفته شد و ایرانی ها دیوان سالاری را به فاتحان مسلمان آموختند و برای چندین قرن در دستگاه حکومتی بنی امیه و بنی عباس به رفق و تفق امور کشورداری مشغول بودند. چه زمانی که مغول های صحراگرد را در فرهنگ خودشان جذب کردند و کاری کردند که نسل دوم آنها مسلمان شدند و خدمات شایانی به ایران و اسلام کردند. و چه زمانی که در عصر صفوی هویت تاریخی و مذهبی ایران شکل داده شد . جای هیچ تردیدی نیست که ما امروز هویت نیرومند شیعی- ایرانی مان ( بخصوص شیعی ) را مدیون صفویان هستیم. -بگذریم که اسمی از آنها نیست  اما هیچ چیز نمی تواند از ارزش کار بزرگی که آنها انجام دادند کم کند. در واقع ارزش کار آنها را تنها اعرابی می دانند که با صفویان دشمن هستند.
 این واقعیتی است که محمود احمدی نژاد ( و حلقه همفکران او) آنرا فهمیده اند و برای همین است که همیشه بر این هویت ایرانی تاکید می کنند. در دنیای امروزی که دیگر هیچ مرز و مکانی برای محدود کردنش قابل تعریف نیست٬‌جایی که آرگوها و ۳۰۰ ها را به خورد مردم دنیا می دهند و ابوریحان اماراتی می شود و مولوی ترک و نظامی اهل آذربایجان کنونی. ما چاره ای نداریم مگر اینکه دوباره به دامن هویت نیرومند ایرانی-شیعی مان برگردیم. اگر مذهبی هستیم هویت شیعی برایمان اولویت پیدا می کند و اگر مذهب را قبول نداریم دست کم به هویت ایرانی بچسبیم چون این دو بهرحال مثل دوروی یک سکه عمل می کند و بازتاب همدیگر هستند. این واقعیت را عده کمی فهمیدند و عده ای ع .. مانده امثال علی مطهری و همفکرانش یا اصول گرایان که هنوز در دهه ۴۰ شمسی مانده اند وهمه چیز را سیاه و سفید می بینند و یا ملا نقطی هایی که دايما دنبال بهانه گرفتن به شیوه بنی اسراییل هستند هرگز نخواهند فهمید.

۷- همه کسانی که نوشته های من را می خوانند می دانند من هوادار چه کسی هستم و فکر نمی کنم لزومی هم به گفتن آن یا تبلیغ کردنش باشد. بند ۶ نوشته من هم قضاوت ارزشی نیست بیان چیزی است که وجود دارد اما‌ متاسفانه دشمنی ها به آنچنان حدی رسیده است که دیگریارای گفتن و دیدن و شنیدن برای کسی باقی نگذاشته است.



Tuesday, February 19, 2013

کشتار شیعه در پاکستان


این عکسی که اینجا می بینید عکس ناراحت کننده ای است ولی این واقعیت هرروزه ای ست که بر سر بخشی از شیعیان پاکستان می رود. واقعیتی که تنها علت آن در درجه اول شیعه بودن آنها و در درجه دوم به علت قومیت و اقلیت - در چند اتفاق اخیرهزاره -آنهاست. 

 
انفجار دو روز پیش در شهر کویته پاکستان یکی از بدترین انفجارهایی بود که در چند سال اخیر علیه شیعیان پاکستان طراحی و انجام شده بود و تقریبا ۹۰ نفر ( تا دیشب ۸۹ نفر) و بیشتر از ۲۰۰ مجروح بجا گذاشت. گفته می شود مواد منفجره در یک تانکر آب کار گذاشته شده بود و در بازار شهر هزاره که در حومه کویته قرار دارد منفجر شد. البته کمتر از یک ماه پیش در دهم ژانویه هم انفجاری در همین شهر رخ داده که ۹۲ شهید برجا گذاشت. پس از انفجار ماه پیش شیعیان که به شدت خشمگین بودند حاضر به دفن مرده ها نشدند و کار به جایی کشید که دولت اسلام آباد مجبور شد دولت و مجلس محلی ایالت بلوچستان را منحل کند و حتی خود رحمان مالک وزیر کشور در میان شیعیان عزادار حاضر شود. حالا هم شیعیان سه روزست شیعیان از دفن مرده ها خودداری می کنند و این بار سه خواسته از دولت دارند و منتظرند دولت به خواسته های آنها پاسخ بدهد. این خواسته ها عبارتند از:

۱- اعلام قانونی مبنی بر جرم قرار دادن حمله به شیعیان 
۲- فرستادن ارتش برای سرکوبی گروه های مخالف شیعه خصوصا گروه سنی مذهب و تکفیری لشکر جهنگوی که مسئولیت این چند انفجار را برعهده گرفته است. 
۳- قول دولت به حمایت و حفاظت از شیعیان پاکستان 



حالا اگر دولت پاکستان به این خواسته ها تن ندهد مطمئنا یک جنگ قومی و البته مذهبی در کویته راه می افتد که دامنه هایش بزودی به تمام نقاط پاکستان خصوصا در مناطقی مانند شمال غرب --که آنجا هم شیعیان مرتبا تحت فشار و کشتار هستند --و همچنین شهر کراچی می رسد و ناامنی کشور نه چندان آرام پاکستان را فرا خواهد گرفت.

اما چرا کشتار شیعیان هزاره ؟ 

در مورد پاکستان تناقض عجیبی وجود دارد و آنهم اینکه رهبران این کشور که جدایی پاکستان ( و بنگلادش) را از هند به بهانه جدایی مسلمانان از هندوها و پایان دادن به سختی های مسلمانان در میان اکثریت هندو را ترتیب دادند اکثرا شیعه بودند. این یکی از واقعیت های نادیده مانده شده در مورد پاکستان است. محمدعلی جناح مشهور به قائد اعظم بنیان گذار پاکستان ٬ فاطمه جناح خواهر او ٬ علامه محمد اقبال لاهوری٬ محمدعلی جوهر و لیاقت علی خان همگی شیعه بودند ( در مورد ۶ امامی و ۱۲ امامی بودن آنها شک دارم.) ولی بهرحال از زمان ژنرال ضیاءالحق که با کودتای نظامی علیه ذوالفقار علی بوتو به قدرت رسید گروه های تندروی سنی از نوع وهابی و حتی بدتر که عمدتا پشتون هستند به قدرت رسیدند که یکی از آنها لشکر جهنگوی و دیگری
سپاه صحابه است که شیعیان را رسما رافضی و ریختن خون آنها را عین صواب می دانند. این پیوندها در زمان بی نظیر بوتو و نواز شریف محکم تر شدند - بگذریم که نهایتا بی نظیر قربانی همین سیاست های زمان خود شد--از طرفی پاکستان موزاییکی از اقوام و قومیت های مختلف است که تنها عامل نزدیکی آنها به هم مسلمان بودن است و لا غیر و این گروه ها شامل بلوچ ها٬‌پشتون ها٬‌ پنجابی ها و گروه های دیگر هستند که اقلیت های قومی چون همین هزاره ها را شامل می شوند. هزاره های پاکستان هم ریشه در هزاره های افغانستان دارند که در شمال کابل مستقر هستند ( در بامیان ) و شیعه اند و طی قرنها همیشه و همیشه مورد ظلم و ستم خلفای سنی مذهب قرار گرفته اند. هزاره های پاکستان عمدتا در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم به پاکستان کنونی مهاجرت کردند اما همچنان در این کشور اقلیت محسوب می شوند و حقوق آنها همچنان نادیده گرفته می شود.
اما اینجا یک نکته وجود دارد : شیعیانی که در پاکستان مورد هدف قرار می گیرند تا آنجایی که من متوجه شده ام شیعیانی هستند که هوادار شیعه سیاسی به سبک  ایران هستند. چه شیعیان کراچی ٬ چه شیعیانی که در پاراچنار در شمال غرب در مناطق قبایلی هستند و چه شیعیان کویته. حالا چرا شیعیان سیاسی ؟ چون پاکستان شیعیانی دیگر از نوع ۱۲ امامی و ۶ امامی هم دارد که معمولا نه مورد هدف قرار می گیرند نه اسمی از آنها برده می شود. شیعیان ۱۲ امامی و غیر سیاسی پاکستان که به آنها خوجه هم گفته می شود بیشتر در حوالی شهر حیدرآباد زندگی می کنند.عمدتا تاجرپیشه هستند و بیشتر در محله ها و مناطق خاص خودشان ساکن هستند و بجز خودشان نه به اهل سنت و نه با سایر شیعیان ارتباطی ندارند. اسماعیلی ها یا ۶ امامی ها معروف به نزاری ها هم که عمدتا از سوی کریم الحسینی مشهور به آقاخان  امام ۴۹ ام خود که با فرانسوی ها و انگلیسی ها رابطه دارد حمایت سیاسی می شوند. بنابراین تنها گروهی که پشتوانه زیادی ندارند همان شیعیانی هستند که با ایران مراوداتی دارند و بسیاری از آنها در طی چند سال اخیر در بازگشت از سفرهای زیارتی به ایران و عراق توسط گروه های سنی کشته شده اند. 


سوال اینجاست که چرا دولت پاکستان حفاظت از این مردم را مد نظر قرار نمی دهد ؟ و از سویی دیگر آیا ایران به عنوان تنها دولت شیعه مذهب در دنیا می تواند کاری برای شیعیان پاکستان انجام دهد یا خیر؟ در مورد دولت اسلام آباد باید دانست که دولت نه توانایی محافظت از این مردم را دارد و نه چندان مایل به سرکوب گروه ها تندروی سنی ست چون بیشتر آنها از طرف عربستان سعودی حمایت می شوند و سرکوب آنها یعنی درانداختن اسلام اباد با پشتوانه مالی قوی به نام عربستان ( که سودش به نفع ایران خواهد بود!) و بنابراین دولت پاکستان علاقمند به چنین ریسکی نیست. اینست که بازهم  افراد بیگناه و زن و کودک قربانی  اختلافات و دشمنی عربستان با ایران و در عین حال دشمنی کورکورانه و ۱۴۰۰ ساله بخشی از اهل سنت با شیعه می شوند و خواهند شد.
بنظر می رسد در این میان ایران باید کاری انجام دهد و حتی با دادن کمک های مالی یا سیاسی بلاعوض به دولت پاکستان آنها را وادار به کمک و رسیدگی در مورد شیعیان مظلوم پاکستان کند. بعلاوه ایران می تواند با گروه های سنی معتدل روابطی داشته باشد تا از این طریق متحدانی برای حفظ شیعیان پیدا کند. کمااینکه در قضیه پاراچنار گروه های سنی مذهب محلی هستند که تا حدودی هوای شیعیان آن منطقه را دارند و در عوض کمک های دیگری از تهران می گیرند.
 
  

Tuesday, February 12, 2013

دموکراسی بد٬ دموکراسی خوب



  دموکراسی یعنی همین ! + و +  : با همه لوازمش و بدی هایش و خوبی هایش٬  باید دموکراسی را درهم خرید . یکی از لوازم دموکراسی هم «آزادی بیان» است و آزادی بیان جزو اصول قانون اساسی ماست. درعین حال که برایش قید هایی گذاشته اند که شامل عدم اهانت به ادیان٬ شخصیت های دینی ٬ کتب آسمانی ٬ بزرگان ٬ مراجع و روحانیون  و حتی قومیت هاست که می توان حتی گفت این محدود کردن خیلی هم خوب و عالی است چون هم باعث تکدر خاطر گروه ها و ملت ها نمی شود هم از نظر دینی و مذهبی مشکلی را ایجاد نمی کند. اما بجز این موارد خاص ٬ دیگر نمی توان هر موضوعی را به همین بهانه بی احترامی مسکوت گذاشت یا از آن بدتر همه کور شوند ٬ کر شوند٬ دور شوند ٬ خفه شوند چون یکی آقازاده ست! یکی خانم اقازاده ست! یکی خواهر آقا زاده ست! یکی استوانه است!
«نومن به بعض و نکفر به بعض »هم نمی شود٬ فحش دادن و هو کشیدن و دو دو کردن هم خوبست ولی برای رعیت زاده ها به شرط آنکه رقیب سیاسی ما باشد و چشم دیدنش را هم نداشته باشیم؟ نمی شود دایما به یکی فحش بدهیم و توی کاسه اش بگذاریم و بعد اگر از گل به ما پایین ترگفتند یا اعلام کردند که بالای چشم مان ابرو است تمام نوچه ها و سایت ها و بر و بچه ها و پسرخاله و داماد وبقیه را ردیف کنیم که بیایند و برای اتفاقی که افتاده مرثیه بخوانند و وامصیبتا سر بدهند.  +
 چطور خبرنگارعراقی به یک رییس جمهوری کفش پرت کند خوبست؟ چطور بعضی ها بروند یک کشوری تو آن شلوغی یکی یک لنگه کفش در حمایت از تروریست های یک جای دیگر پرت کند تمام سایت های دوستان و عزیزان و پسرخاله و دکتر و بقیه باید گزارشش را بدهند و قند تو دلشان آب شود ؟ اما علیه ما کسی شعار بدهد بد است ؟
با این حساب باید گفت آن رییس جمهوری که آن خبرنگار عراقی بهش کفش پرت کرد خیلی آدم باجنبه ای بود که بلند شد گفت کفشش هم سایز ۶ بود ! و قضیه را به شوخی ختم کرد.
آن یکی هم که چندسالست می رود سازمان ملل بیرون آن ملت می ایستند و کلی پلاکارد می برند بالا و علیهش شعار می دهند اصلا نشانی از ناراحتی و اوقات تلخی نشان نمیدهد و برایش هم اهمیت ندارد .بعد از انتخابات و قبل از انتخابات هم که دیگر گفتن ندارد که از مثنوی هفتادمن کاغذ سنگین تر است و از یک هفته دو هفته دکتر حمام نرفته ! تا سیب زمینی های بالای چوب! و انواع و اقسام جوک ها و دری وری ها و اسم خلاصه کردن ها ! وحرف های دیگر ---که هرکسی یادش رفته  ما که یادمان نرفته است!
 
رجل سیاسی برای سیاسی بودن باید هم خودش هم بر و بچه ها و پسرخاله و داماد ! سعه صبرشان را ببرند بالا. اگر ندارند بهترست خودشان را قاطی رجال سیاسی نکنند. 

اما : در سال ۲۰۱۰ کریسیتین لاگارد رییس فعلی صندوق بین المللی پول و وزیر اقتصاد سابق فرانسه لیستی از افراد بدهکار مالیاتی در یونان را که حساب هایشان را به بانک های سوییس منتقل کرده بودند --تا از مالیات های کلان شانه خالی کنند- به وزیر دارایی و اقتصاد وقت یونان می دهد. وزیر هم لیست را در ظاهر در اختیار مقامات دیگر قرار می دهد و صد البته اتفاق خاصی نمی افتد. بعد از آن یک خبرنگار از ماجرا خبر دار می شود و لیست را بدست آورده و منتشر می کند. خبرنگار را دادگاهی می کنند ولی او موفق می شود از خودش دفاع کرده و نهایتا تبرئه می شود. فشار افکار عمومی آنهم در یونانی که با دوره ریاضت اقتصادی دست و پنجه نرم می کند و نیازمند حتی کوچکترین منبع درآمد مالیاتی است باعث می شود وزیر دارایی جدید  دوباره از دولت فرانسه تقاضای آن لیست را کند. بعد از این مقامات یونانی متوجه می شوند لیست جدید با لیست ۲۰۱۰ که وزیر دارایی سابق ارايه کرده بود تفاوت هایی دارد و نهایتا به این می رسند که سه نفر از اقوام آقای وزیر در لیست دومی هستند و در لیست اولی وزیر نبوده اند. این یعنی او در لیست اول دست برده و اسم اقوام بدهکار مالیاتی اش را حذف کرده است. جنجالی بر سر این موضوع بپا شد و قرار شد وزیر سابق برای ادای پاره ای توضیحات به پارلمان برود و باقی قضایا. در کشور ما چند بار لیست بدهکاران بانکی به مقامات مسئول در قوه قضا ارایه شده است ٬  گوشه ای از اینکه چه کسانی و در چه موقعیت هایی چه انتظاراتی دارند هم  برملا شده است اما :



**پی نوشت
۱- این پست را بطور خلاصه در گوگل پلاس منتشر کردم دوستان توصیه کردند اینجا منتشر کنم بنابراین کمی بسطش دادم اما اصلش همان است که در پلاس منتشر شد. +

۲- هیچ سایتی حق انتشار این مطلب را با عنوان واهی خوشحالی هواداران احمدی نژاد از حادثه ۲۲ بهمن قم  ندارد چون این نوشته اعلام خوشحالی نیست. بیان واقعیت هاست. واقعیت هم همیشه تلخ است.

۳- این شعر از مرحوم سید اشرف الدین گیلانی است ٬ شاید وصف الحال  آدم هایی مثل من باشد.   

دست مزن ! چشم ! ببستم دو دست
راه مرو ! چشم ! دو پايم شكست
حرف مزن ! قطع نمودم سخن
نطق مكن ! چشم ! ببستم دهن
هيچ نفهم ! اين سخن عنوان مكن
خواهش نافهمي انسان مكن
لال شوم ! كور شوم ! كر شوم
ليك محال است كه من خر شوم  


 


Sunday, February 10, 2013

ایران و کشورهای شمال آفریقا


دیشب تصویری در یکی از شبکه های عرب زبان دیدم که تلنگر جالبی بود. این تصویر مربوط به تظاهرات بزرگ دیروز در تونس پایتخت کشور تونس بود جایی که مردم به طرفداری از حزب حاکم اسلامگرای النهضه به خیابان ها ریخته بودند.شعارهای برجسته این تظاهرات علیه فرانسهو با مضمون فرانسه برو بیرون ٬‌ فرانسه گم شو بود که نشان می داد مسلمانان تونس دل خوشی از دخالت های استعمارگر سابق ندارند. همزمان با این تظاهرات بزرگ یک گردهم آیی  کوچک توسط گروه های اپوزیسیون برگزار شده بود و عجیب اینکه شبکه های انگلیسی زبان و الجزیره عربی آن را پوشش می دادند نه تظاهرات بزرگ  را. اما دلیل برگزاری این دو تظاهرات کشته شدن یکی از شخصیت های اپوزیسیون تونس شکری بلعید بود . بلعید که شخصیت چپگرا (و مارکسیست سابق) بود روز چهارشنبه بیرون خانه اش به ضرب گلوله افراد ناشناسی کشته شد. مخالفان بلافاصله مسئولیت کشته شدن او را متوجه النهضه و خصوصا رهبر آن راشد غنوشی کردند که ۲۰ سال قبل ازانقلاب تونس را در تبعید گذارند( برعکس افرادی مانند بلعید) و البته النهضه این اتهام را از اساس رد کرد . با بروز شلوغی ها  نخست وزیر تونس حمدی جبالی اعلام کرد دولت را منحل کرده و دولت تکنوکرات ها را تشکیل می دهد . ( تکنوکرات را می توان خواند هواداران غرب و سکولارها). این تصمیم جبالی با مخالفت النهضه روبرو شد که از طریق رای مردم و در انتخابات عادلانه و شفافی به قدرت رسیده و دلیلی برای تشکیل دولت جدید با حضور مخالفان ندارد. بهرترتیب تونس در تشییع جنازه بلعید درجمعه شاهد شلوغی هایی بود. اغتشاشاتی که منجر به درخواست النهضه از هوادارانش شد تا به خیابان ها بریزند و هواداری و تعداد خود را نشان بدهند ( این اتفاق نیز افتاد) اما تصویری که من در ابتدای این پاراگراف حرفش را زدم یک مرد تونسی بود که یک پلاکارد مقوایی دست ساز بر سر دستش گرفته بود که روی آن نوشته شده بود :  «تونس اسلامیه ٬ لا شرقیه ...لا غربیه»
فکر نمی کنم لزوم بیشتری داشته باشد در مورد این شعار حرفی زده شود ٬‌چون خودش به اندازه کافی گویاست. البته لاشرقیه و لاغربیه مختص ما هم نیست و آیه ای قرآنی ست اما در کشوری که سکولارترین کشور عربی است این نوشته معنای زیادی دارد.






تونس - روی پرچم فرانسه نوشته شده: برو بیرون


 این چند هفته اخیر مصر هم شاهد اغتشاشات زیادی بوده است. اغتشاشاتی که به بهانه سال روز آغاز انقلاب ۱۸ روزه شروع شدند و هرهفته ادامه دارند. هرچهارشنبه اپوزیسیون مصر که سران آن سه نفر به نامهای محمد البرادعی ٬ عمرموسی و ایمن نور هستند از مردم می خواهند به خیابانها بروند ٬ روز جمعه دوباره میدان التحریر و خیابان های منتهی به آن و اطراف کاخ الاتحادیه ( کاخ ریاست جمهوری) شلوغ می شود. نیروهای پلیس با معترضین کوکتل مولوتف و سنگ به دست درگیر می شوند و شنبه معلوم می شود در درگیری های روز قبل چند نفر کشته و مجروح شده اند. این داستان چندهفته اخیر مصر است. اپوزیسیون مصر هم مدعی هستند مرسی به دیکتاتور دیگری تبدیل شده و آنها باید جلوی این کار و خصوصا پیشرفت اخوان المسلمین را بگیرندو باید در قانون اساسی که بر اساس اسلام تهیه و اخیرا به رفراندوم گذاشته شد تغییراتی داده شود. اما کسی نیست از امثال عمرموسی بپرسد چرا آن زمان که مبارک راه و روش فرعونی پیش گرفته بود شما سکوت کرده بودید و اعتراضات خیابانی راه نمی انداختید ؟ جالب اینکه این هفته حزب عدالت و توسعه مصر که شاخه سیاسی اخوان المسلمین است  به  رهبران اپوزیسیون هشدار داد از این به بعد مسئولیت کشته شدن مردم با آن «شکست خورده هایی» ست که مردم را به خیابان ها می کشند. 

قاهره- بیرون کاخ ریاست جمهوری
خبر مهم این هفته سفر رییس جمهور ایران به مصر هم بود که بعضی با خوش بینی و بعضی با بدبینی به آن نگاه کردند. صرفنظر از نفس این سفر ٬ باید واقعیت را قبول کرد : مصر به ایران بیشتر از ایران به مصر نیاز دارد. نیاز ایران به مصر از نظر استراتژیک و یافتن جا پای بیشتر در منطقه است. نیاز مصر به ایران اقتصادی و اجتماعی و تکنولوژیک است. مصر کشوری به شدت عقب مانده است٬ نرخ سواد در آن پایین است ٬ یک گروه و طبقه ممتاز ٬الیت ٬ ثروتمند و صد البته سکولار وجود دارند که عمدتا هم بازمانده های حکومت قبل هستند و شکاف غنی و فقیر درآن زیادست. حاشیه هایی مانند المحله الکبیر در اطراف قاهره هستند که مردمش با روزی کمتر از ۲ دلار زندگی می کنند و ارتشی که تحت نظر امریکاست و سالی ۲ میلیارد دلار فقط کمک های نظامی و غیر نظامی دریافت می کند. امریکا به خاطر امنیت اسراییل به شدت به مصر نیاز دارد. با این توصیف ها نیازی نیست که بگوییم مصر وضعیتی مانند پیش از انقلاب ۱۹۷۹- ۱۳۵۷ ایران را دارد٬ با این تفاوت که مصر از نظر روشنفکری و سکولاریته از ایران زمان شاه جلوتر است و در ضمن برعکس ایران دارای موهبت نفت و گاز هم نیست. وضعیت اقتصادی این کشور خراب است و همین باعث شده که دولت مرسی در مقابل قطر و عربستان و امریکا ( از طریق صندوق بین المللی پول) که وعده های کمک مالی به این کشور داده اند کمی کوتاه بیاید ( قطر همین حالا ۵ میلیارد دلار در بانک های مصر به امانت گذاشته است تا اقتصاد این کشور بچرخد) و گرنه خود مرسی و اخوانی ها بهتر از همه می دانند آن کسی که می تواند از نظر علمی و تکنولوژیک به آنها کمک بی منت و بی عوض کند و تغییری در صنعت توریسم این کشور بدهد ایران است نه مفت خور های خلیج فارس که به تنهایی بلد نیستند حتی موتور تجهیزات نظامی امریکایی شان را روشن کنند .  

داستان تونس و مصر چیز جدیدی نیست. داستان کشورهایی است که دچار انقلاب می شوند و بعد نیروهای معارض فراوانی در آنها وجود دارند که هرکدام برای قدرت خود را موجه تر از دیگری می دانند. اما مشکل اساسی که در این کشورها وجود دارد دو گروه هستند : سکولارها که مخالف حکومت های با قانون اساسی اسلامی - مورد تونس و مصر- هستند٬ چون می دانند با قانون اساسی اسلامی حای چندانی برای آنها نمی ماند. اکثر آنها هم معمولا با غربی ها دستی در یک کاسه دارند. در مصر عمدتا هوادار امریکا هستند و در فرانسه معمولا فرانکوفیل هستند. گروه های دوم  نیروهای سلفی هستند که عمدتا ( نه تماما!) به عربستان سعودی و قطر و وهابیت متمایلند واحتمالا مسئولیت کشته شدن افرادی مانند شکری بلعید هم متوجه آنهاست. آنها بیشتر علاقمند برهم زدن نظم اجتماعی از طریق اجرای خودسرانه قوانین را دارند و معمولا یکی از گروه های مخالف رابطه این کشورها با ایران هم همان ها هستند که هم مسئول برآوردن منویات عربستان و قطر هستند و هم به جنگ شیعه -سنی دامن می زنند. ( کما اینکه در عراق همین کار را کردند ٬‌در سوریه مشغول آن هستند و در لبنان هرزمان دستشان برسد آزاری می رسانند)     

 مصر دیر یا زود چاره ای ندارد مگر اینکه چرخشی به سوی ایران انجام دهد. مصر یا باید در محور امریکا-اسراییل -اروپا-ترکیه- سعودی و قطر بماند با به محور ایران-حماس- حزب الله- سوریه ملحق شود.البته مرسی اعتراضات مستقیمی علیه سوریه را به زبان آورده است اما او که با انقلاب به حکومت رسیده نمی تواند از انقلاب مصر حمایت کند و در مورد سوریه سکوت کند. هرچند برگزاری جلساتی در حاشیه نشست قاهره با ایران و ترکیه نشان می دهد آنها هم متمایلند در سوریه نقش مثبتی داشته باشند تا جاپایی در آینده برای رابطه با حکومت اسد داشته باشند که حالا دیگر همه می دانند به این راحتی قابل ساقط شدن نیست.در تمام سه دهه حکومت مبارک ایران به اخوان کمک های مادی و معنوی فراوانی کرده است و حساب اخوان و لایه های مختلف آن از حساب الازهر که در تمام سالهای حکومت مبارک رسما موید آن بود جداست. نهایتا ایران در طول این سالها نشان داده از همکاری با دولت ها و ملت های سنی مذهب ابایی ندارد ( نمونه های سودان و حماس). به علاوه در مصر سنت شیعیان چندان هم ناشناخته نیستند چون این کشور به مدت ۳ قرن تحت سلطه حکومت فاطمیان بود که دوره اوج فرهنگ و تمدن اسلامی مصر به شمار می آید و مصری ها علقه های فراوانی نسبت به مشایخ شیعه دارند ( نمونه هایش راس الحسین و مسجد سیده زینب و سیده نفیسه در قاهره هستند). اقدام یک جانبه ایران برای برداشتن ویزای ورودی مصری ها به ایران هم کمک فراوانی به ادامه روابط می کند. روابطی که از طریق فرهنگی با مردم شروع می شود و به روابط سیاسی با حکومت ختم خواهد شد. در واقع این حکومت های سنی هستند که بیشتر از اینکه ایران بخواهد از آنها بترسد از ایران وخصوصا ایدئولوژی شیعه هراس دارند. بقول یک کامنت گذار در سایت الجزیره عربی : «مگر شیعیان چه چیزی دارند که علمای ما سنی ها می ترسند ما از آنها خبر داشته باشیم ؟ معمولا رسم براینست که اقلیت ازاکثریت بترسد پس چرا در قضیه شیعه- سنی عکس این مورد صادق است ؟»

و در این میان بدبخت تر از همه امریکاست که  بخاطر هراس و از در مخالفت با ایران مجبورست با اطلاع  تام و تمام چشم هایش را ببندد و به حکومت هایی مانند عربستان و قطر که صادر کننده و تامین کننده مالی ایدئولوژی وهابیت و القاعده و سلفی گری هستند باج بدهد و همیشه هم  اولین کسی که مورد هدف و دشمنی این گروه ها قرار می گیرند امریکا و هم پیمانانش هستند.