Sunday, August 14, 2016

بی نام


یکی از مقوله هایی که برای افراد بسیار مهم است موضوع "اسم یا نام" است که حتی گاهی اوقات بعضی را وا می دارد اسمی که از سوی خانواده یا پدر و مادرشان انتخاب شده را تغییر بدهند.
حالا ممکنست در این مورد کسی اسمی که مذهبی نیست را به اسم مذهبی تغییر بدهد یا کسی که نامش را دوست ندارد آن را با یکی دیگر که خوش آواتر یا جدیدتر است عوض کند یا صرفا از دیگران بخواهد او را با نام جدید بخوانند. البته من چند نفر اصفهانی را می شناسم و فکر می کنم این موضوع در اصفهان مرسوم است که عقیده دارند با تغییر ظاهری اسم ممکنست کمی از مقدرات و وضعیت کنونی (بخصوص برای کسانی که مثلا مدتی است دچار یک گرفتاری یا مشکل خاص هستند) تغییر کند و یا گشایشی حاصل شود. 

در مورد اسم برخی عقیده دارند اسم افراد روی شخصیت شان اثر گذار است البته هیچ دلیل مستندی بر این نظریه نیست ولی نمی دانم چرا من هر دختری را دیدم که آخر اسمش با آ تمام می شد قد بلند بود. 

 در ایران دوره های زمانی خاص اسامی خاص مد می شود و خیلی راحت می شود این روند را بررسی کرد. مثلا در دوره ای قبل از انقلاب اسامی داریوش، کوروش، شاهپور، شاهین زیاد شده بود. (اسامی که با شاه یا تاریخ شاهان به نوعی مربوط بودند) بیشتر آن آدم ها الان بالای دست کم 45 سال هستند و حالا دیگر نامگذاری این اسامی کمتر شده است. یا بعد از پیروزی رضازاده در مسابقات قهرمانی وزنه برداری جهان استفاده از نام ابوالفضل زیاد شد. 

بعد از انقلاب اسامی بخاطر روحیه انقلابی و جو مذهبی غالب، نامگذاری اسامی روح الله، یاسر، میثم، سمیه، زینب، مهدیه، محدثه و ... زیاد شد و بعد به مرور زمان کمتر شد. الان آن آدم ها عمدتا بالای 30 سال هستند. 

در حدود 10 سال پیش به این طرف برای پسرها اسامی دانیال و بنیامین شدیدا مد شد و من چند مورد مختلف و متفاوت را شخصا دیدم که تنها وجه مشترک شان اسم پسرهایشان بود که یا این بود یا آن یا هردو. 

البته یک سری اسامی هم هستند که معمولا همیشه در آمار سازمان ثبت احوال مقام های اول را دارند که عمدتا محمد، علی، فاطمه و رضا  یا دواسمی های مشتق از آنها هستند مثلا امیرحسین- محمد رضا- نازنین فاطمه ، فاطمه زهرا، نازنین زهرا، گل مریم، امیرعلی ، رضایار و .... 

چیدن همه این صغری کبری برای رسیدن به اینجا بود که  به نظر من در ایران سلیقه اسم گذاری (مثل همه چیزهای دیگر) کم شده است. مثلا در شبه قاره هند و پاکستان شما اسامی زیبای مردانه و زنانه که هنوز ریشه در کلمات فارسی و عربی دارند زیاد می بینید: ناهید، شبنم، افسانه، پروانه ، شهنواز، شکیل... 

 من مدتییست دارم بخش هایی از یک کتاب را می خواندم که قسمتی از آن مربوط به خاندان گورکانیان هند است که معاصر با دولت صفویه در ایران بودند. اوج هنر ، معماری ، شهرسازی، تمدن و شکوه هند در دوره همین گورکانیان ( که در غرب به آنها مغول ها اطلاق می شود) بوده اما چیزی که نظر من را جلب کرد اسامی این پادشاهان بود. 

سلسله گورکانیان توسط یکی از نوادگان میران شاه پسر بزرگ امیر تیمورگورکانی (معروف به تیمور لنگ) در سال 899 قمری یا 1494 میلادی و درست در زمانی که شاه اسماعیل حکومت صفویه را تاسیس می کرد در کابل تاسیس شد و بعد به شبه قاره هند کشیده و نهایتا در آن کشور مستقر شد و بالید. اسم اولین پادشاه گورکانی ظهیر الدین محمد بابر است. اسامی پادشاهان بعدی به این ترتیب است :

نصیر الدین محمد- همایون شاه 
جلال الدین محمد- اکبر شاه
نورالدین محمد- جهانگیر
شهاب الدین محمد- شاه جهان (کسی که  تاج محل را به عنوان مزار همسر محبوبش ممتاز محل بنا کرد) 
محی الدین محمد- اورنگ زیب عالمگیر
محمد معظم الدین- بهادر شاه 
محمد معز الدین- جهان دار شاه
معین الدین محمد- فرخ سیر 
و .... 

البته دوران سقوط غم انگیز گورکانیان که همراه با اوج دخالت ها و سیاست های انگلیس و کمپانی هند شرقی در هدوستان است از زمان پادشاهی بهادرشاه آغاز می شود که به مرگ او می انجامد و او آخرین پادشاه قابل گورکانیان است. 

شاهزاده اورنگ زیب در دربار شاه جهان 


بهترین قضاوت در مورد اورنگ زیب عالمگیر، یکی از قدرتمندترین پادشاهان سلسله گورکانی که نزدیک به 50 سال حکومت کرد، را می توان از نامه او که به زبان فارسی و در پایان عمر به پسرش نوشته شده برداشت کرد:

"نمی دانم کیستم، به کجا می روم و بر این بنده گنهکار سرشار از معصیت چه خواهد گذشت. با تمامی کسانی که در این جهان می مانند وداع می کنم و آنان را به توجه به خدا فرا می خوانم. پرسانم نباید به جدال میان خود برخیزند و به کشتار مردم، که بندگان خدایند، رضا دهند... زندگی من بی حاصل گذشت. خدا در قبلم است ولی دیدگان سیاهم هنوز نور او را در نیافته.. به آینده من امیدی نیست... و زمانیکه به خویش امید ندارم چگونه به دیگران امیدوار باشم... بسیار گناه کرده ام و نمی دانم چه آتشی در انتظارم است.. شما و فرزندان شما را به توجه به خداوند فرامی خوانم و خداحافظی می کنم. والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته."


تیمور گورکانی و اخلافش

اورنگ زیب در طول زندگی اش دوبار قرآن را با خط زیبا رونویسی کرد و یک نسخه را به مکه و دیگری را به مدینه به عنوان هدیه فرستاد.


(تصاویر از آرشیو موزه بریتانیا British Museum هستند)

Saturday, July 16, 2016

کودتای ترکیه: بعد؟


حداقل 256 کشته
بیشتر از 1400 مجروح
بیشتر از 3000 افسر و سرباز دستگیر شده
2750 قاضی و اعضای دیوان عالی برکنار شده

بعد از کودتای نافرجام 15 تموز -جولای یک دوره خونین در ترکیه شروع خواهد شد:

دولت از همین الان عدد بزرگی از قضات را برکنار کرده، 500 دانشجوی دانشکده افسری و بالای 2000 نفر افسر ارتش _حدود 3 نفر آنها ژنرال های بلندپایه هستند) را دستگیر کرده و این بغیر از افراد عادی و روزنامه نگاران و هرکسی خواهد بود که دولت فکر می کند ممکنست دل در گروی جنبش هزمت (جنبش خدمت) وابسته به فتح الله گولن داشته باشد.

ترکیه تاریخ و خاطره خوبی از کودتاهای نظامیان ندارد. در واقع ارتش هم برنده می شد همین کارهایی را می کرد که رجب طیب اردوغان خواهد کرد؛ یعنی هردو طرف واکنش شان به این اتفاق یکی می بود فقط جهت ماجرا و دستگیری ها عوض می شد.

به نظر من مردم استانبول و آنکارا هم نه به عشق اردوغان (لزوما) بلکه از ترس اتفاقاتی که ممکن بود بعد از این بیفتد، جنگ داخلی، وقایعی مثل سوریه و صد البته تجربه تلخ کودتاهای پیشین همکاری نکردند و نهایتا کودتا شکست خورد. ( این را بگذارید کنار کسانی که در تهران - و نه همه ایران، در سال 88 رسما می خواستند نظام را ساقط کنند چون کاندیدای مورد نظرشان باخته بود).

فاز بعدی؟ یک دوره شدید بگیر و ببند، دوره ای که حتی اپوزیسیونی مثل دولت باغچه لی و کمال کیلیچ داراوغلو را بابت حمایت از دولت پشیمان خواهد کرد. اما آنها هم چاره ای نداشتند. ارتش هم برنده می شد بازهم آنها قربانی بودند چنانچه حالا هم قربانی اردوغان خواهند شد. و البته به لیست دشمنان سنتی اردوغان چندین هزار نفر اعضای خانواده های دستگیر شدگان و برکنار شدگان را هم اضافه کنید. 

هیچ چیزی بهتر از این کودتا نمی توانست چیزی که مدتها بود اردوغان دنبالش بود به او بدهد: بهانه کافی برای قلع و قمع دشمنانش تا سالها بعد. هرچند تجربه این کودتای نافرجام تا مدتها باعث می شود اردوغان حتی از سایه خودش هم بترسد. 


تجهیزات رها شده سربازانی که روی پل بغاز بسفر تسلیم شدند.

Friday, June 24, 2016

خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا Brexit


خبر از آنچه انتظار می رفت هم غیر منتظره تر بوده است: 

تقریبا 52% مردم بریتانیا خواهان خروج از اتحادیه اروپایی شده اند. اما چیزی که خبر غیرمنتظره را جالب تر می کند اینست که تقریبا اکثریت مردم اسکاتلند و ایرلند شمالی خواهان ماندن در اتحادیه بوده اند و بیشتر مردم جزیره انگلیس خواسته اند خارج شوند و حالا این رای اکثریت متعلق به آنهاست. 

این میان سازمان آزادی بخش ایرلند شمالی معروف به شین فین که زمانی برای استقلال ایرلند از بریتانیا تلاش می کرد و نهایتا مجبور به صلح سیاسی شد از رفتار سیاسی مردم ایرلند ابراز تعجب کرده و گفته دوباره تلاش هایش برای جدایی از بریتانیا و پیوستن به ایرلند جنوبی را از سر می گیرد. 

دیوید کمرون نخست وزیر بریتانیا که تمام سرمایه سیاسی اش را روی این رفراندوم گذاشته بود و حتی چند ماه قبل به همین بهانه از اتحادیه اروپا باج خواهی می کرد و موفق شده بود شرایطی بهتر از بقیه برای انگلستان تامین کند اعلام کرد استعفا می دهد اما استعفایش از ماه اکتبر وقتی که کنگره حزب محافظه کاربرگزار می شود عملی خواهد شد. 

حالا همه عقیده دارند بوریس جانسون یاردبیرستانی و دانشگاه و هم حزبی کمرون که تا مدتی پیش شهردار لندن بود ولی اینجا در مقابل کمرون و به نفع خروج از اتحادیه تبلیغ می کرد جای او را بگیرد. 

اما خروج انگلیس از اتحادیه اروپا چه مشکلاتی برای اتحادیه ایجاد می کند؟ یادمان باشد انگلیس هرگز عضو واحد پولی یورو نبود و طرح ویزای شنگن را هم اجرا نمی کرد. ولی چون دومین قدرت اقتصادی اتحادیه محسوب می شد و پول هنگفتی به عنوان سهمیه می داد بنابراین شاید اتحادیه مجبور باشد از طریقی دیگر کسری بودجه اش را جبران کند. از طرفی دیگر انگلیس بخاطر سالهای قدیم استعماری در بسیاری از کشورها جای پا و اهرم های فشاری دارد که بقیه کشورهای عضو اتحادیه ندارند و حالا اتحادیه نمی تواند از این اهرم های انگلیس به نفع خودش استفاده کند. انگلیس یکی از کشورهایی است که مردم کشورهای دیگر عضو اتحادیه در آن به کار مشغول می شوند و بازار کار خوبی برای آنهاست و دقیقا همین موضوع یکی از ایراداتی بوده که موافقان خروج از اتحادیه همیشه وارد می کردند و عقیده داشتند مهاجران اروپایی و عیراروپایی شغل هایی که حق مردم خود انگلیس است را گرفته اند. تحمیل سیاست های مالی و اقتصادی خصوصا ریاضت اقتصادی از طرف اتحادیه اروپا هم یکی از دلایل مهم این تصمیم مردم بوده بخصوص که  آمار نشان می دهد مردم در قسمت هایی از انگلیس که سیاست های ریاضتی سخت اجرا شد مانند منطقه ولز عملا به خروج رای داده بودند. 




راستش من در مورد مشکلاتی که به این کشور احتمالا در اثرجدایی از اتحادیه اروپایی وارد می شود خیلی وارد نیستم اما آنچه مسلم است نفع انگلیس از این ماجرا -برخلاف آنچه تبلیغ می شود- خیلی بیشتر از ضررهایش خواهد بود. 

با اعلام نتایج امروز ارزش برابری پوند در بازارهای جهانی به کمترین حد خودش در 30 سال اخیر رسیده (و البته همراه آن از ارزش یورو هم کاسته شده است) اما این شوک های مالی احتمالا برطرف خواهند شد آنچه می ماند پایان دیکتاتوری تکنوکرات های بروکسل است و اتحادیه ای که حالا باید با بلند شدن علم جدایی خواهی دیگران مقابله کند. 

مدتهاست گروه راست های ناسیونالیست به رهبری مارین لوپن در فرانسه حرف از جدایی از اتحادیه می زنند. نماینده های راست گرا و افراطی هلند هم خواهان رفراندوم شده اند و اگر دولت الکسیس سیپراس جوان در یونان ---که حدود یک سال پیش همین تجربه را منهای رفراندوم برگزار کرد و اکثریت مردم به سیاست های اتحادیه اروپه نه بزرگی گفتند اما بعد مجبور شدند دوباره با ذلت زیر بار همان سیاست ها بروند--- دوباره رفراندومی این بار برای جدایی از اتحادیه برگزار کند احتمالا با نتیجه متفاوتی مواجه خواهد بود. 

در رم پایتخت ایتالیا همین حالا شهردارزن 37 ساله ای به قدرت رسیده (مانند بوریس جانسون) که از حزب 5 ستاره مخالف اتحادیه اروپاست. 

در اسپانیا چپی های پودموس یکی از بازیگران اصلی صحنه قدرت هستند که خواهان تمام شدن سیاست های ریاضت اقتصادی و جدایی تصمیم های مادرید از بروکسل هستند. 

حالا باید منتظر شوک های بعدی بود یکی از همین حالا موضوع پیروزی نه چندان غیر منتظره دانلد ترامپ در انتخابات زمستان امسال آمریکاست. ترامپ که برای یک دیدار دو روزه وارد اسکاتلند شده اعلام کرده "من که به شما گفته بودم! بریتانیایی ها کار خوبی کردند چون اختیار کشور خودشان را دوباره در دست گرفتند." 

 به نظر می رسد مردم در همه جای دنیا از مدل  سیاست مدارهای اتو کشیده و تکنوکرات طبقه بالا که کارشان فقط نسخه پیچیده برای دیگران باشد وبقیه را پوپولیست و عوام گرا و سطح پایین خطاب می کنند ولی هرگز مشکلات آنها را نمی فهمند، خسته شده اند. 

شاید این اتفاقات هشداری برای بازیگران امروز سیاست وطنی هم باشد: مردم وقتی از نظر اقتصادی دچار مضیقه می شوند و احساس تبعیض به آنها دست می دهد معمولا تصمیم های برگشت ناپذیری می گیرند.  


این نوشته +Sohail Jannessari   را هم در این مورد بد نیست بخوانید:

https://plus.google.com/118005391395351149697/posts/95tR9qbbBUw

Tuesday, May 17, 2016

وقاحت نه شجاعت

 یک آیه در قرآن است که قسمتی از آن می گوید :  وَاللَّهُ لَا يَسْتَحْيِي مِنَ الْحَقِّ  خدا از گفتن حق بیم ندارد (احزاب 53 ) اگر قرار باشد به خدا تاسی کنیم پس باید از گفتن حق نترسیم حتی اگر دیگران محکوم مان کنند. این را در مورد فائزه هاشمی و دیدارش با یک زندانی بهایی معروف می گویم. دیداری که بیشتر از هرچه نشانه دهن کجی فائزه به آموزه های دینی بیشتر مردم این مملکت و نگاه به غرب است و درست است که مرحوم فردید غرب زدگی را به این معنا بکار نبرده بود امامعنی قلب شده آن توسط مرحوم آل احمد هم اینجا کار می کند. 

مسئله بهایی ها مسئله ای است که از دوران ناصرالدین شا و مرحوم امیرکبیر وارد  ادبیات سیاسی و دینی کشور ما شده و همچنان هم ادامه دارد. اما امروزه به بهانه موضوعات حقوق بشری این موضوع هم دستاویز نظرات مختلف و حق انسانی و حق شهروندی وپلورالیزم دینی و اصلا ما به آنها چکار داریم و ما  از منظر انسانی به موضوع نگاه می کنیم و غیره است...
نگاه به بهایی ها دو قسمت دارد و من سعی می کنم اینجا هردو را توضیح بدهم: 

1-    از نظر دینی بهایی ها با آوردن دینی جدید با آموزه هایی کاملا متعارض با اسلام سعی کرده اند بسیاری از عقاید اسلام و شیعه را زیر سوال برده و تا حد امکان تخریب کنند. همه ما می دانیم تنها مایه امید شیعه در 12 قرن گذشته وجود مقدس امام زمان است و ایمان به ظهور ایشان همیشهه پیش برنده اهدف شیعیان در مبارزات شان بوده است. آیین خودساخته بهاییت دقیقا همین اعتقاد را نشانه می گیرد. علی محمد شیرازی معروف به علی محمد باب که در مورد سلامت عقلی اش شک و تردید وجود دارد ایده نیابت امام زمان در زمان بعد  از پایان نیابت خاصه چهار نائب ( که تقریبا همه شیعیان آن را قبول دارند) را از شیخ احمد احسایی موسس فرقه شیخیه گرفت و خودش را نائب امام زمان خواند. بعد از مدتی خود  امام زمان خواند و وقتی دید کارش بالا گرفته بتدریج خودش را پیامبر و در دوره های آخر حتی خدا هم خواند. امیرکبیر وقتی متوجه شد فتنه بابی ها بالا گرفته و مردم (و آخوند ها)  به علی محمد رو می آورند دستور دستگیری او را داد. پس از اعدام علی محمد فتنه بابی ها از طریق اعلام نبوت میرزا حسینعلی نوری معروف به بها الله ادامه یافت که تا به امروز هم ادامه دارد. (
بهایی هادشمنان ابدی امیرکبیر و ناصرالدین شاه هستند). اما از نظر دستورات فرقه بجز اینکه این گروه نه پیامبر اسلام را قبول دارند نه وجود محمد مهدی (ع) را و خود را مسلمان نمی دانند دستورات مذهبی آنها از نظر ارث و حجاب و ...هم عمدا در خلاف جهت دستورات اسلام است.

2-    از نظر سیاسی مشکلی که در مورد بهایی ها وجود دارد اینست که آنها در زمان قاجار با انگلیسی ها سر و سری پیدا کردند و بتدریج این رابط به صهیونیزم هم کشیده شد. مقر اصلی بهایی ها در حیفای اسراییل است جایی که استخوان های محمد علی و حسینعلی نوری و طاهره قره العین (اولین زنی که در ایران کشف حجاب کرد) در آنها خاک هستند و بهایی ها مثلا! نماز خود را به سمت آن شهر می خوانند. لزومی ندارد در مورد اینکه انگلیسی ها به عبدالبها فرزند حسینعلی لقب سر داده بودند چیزی بگوییم یا از اقدامات آنها در همکاری با صهیونیست ها بگوییم وقتی در فلسطین زمین ها را از مسلمانانی که به بهودی ها زمین نمی فروختند می خریدند و بعد به یهودی ها می فروختند. البته این فرقه در مقابل فلسطینی ها به پنهان کاری روآورده بودند و به سنی ها می گفتند چون ما مثل بقیه شیعیان به صحابه فحش نمی دهیم شیعیان ما را بیرون کرده اند و ما را مسلمان نمی دانند. 

3-    حکام اسلامی در دوره فتوحات اسلامی قانونی داشتند که طبق آن در برخورد با ملت های غیر مسلمان آنها را به سه انتخاب مخیر می کردند: اسلام آوردن، مبارزه و شمشیر و یا جزیه. بیشتر اقوامی که مایل به نگه داشتن دین خود بودند در معمولا یا انتخاب اول یا انتخاب سوم را برمی گزیدند و اگر بر دین خود باقی می ماندند جزیه یا چیزی که مشابه مالیات کنونی است می پرداختند و جان و مال آنها در زیر سایه حکومت اسلامی در امان بود. البته هیچ جا معمولا این اقوان اجازه تبلیغ دین خود را نداشتند. در برخورد با بهایی ها که تعداد آنها بعد از انقلاب اسلامی به شدت کاهش یافت و بیشتر آنها از کشور خارج شدند رویه عملا عدم تعرض به جان و مال بهایی ها بوده ولی آنها هم عملا حق تبلیغ نداشته اند. 

4-    نکته مهم در مورد بهایی ها اینست که راه های جذب افراد از طریق مالی یا اخلاقی را بلدند و معمولا از همین راه ها وارد می شوند والبته متخصص مظلوم نمایی هستند، هرگز حاضر به مسلمان شدن نیستند و جالب اینکه یهودی ها زمانی وقتی می خواستند تغییر دین بدهند بهایی می شدند.  رفتار جمهوری اسلامی در بیشتر اوقات با بهایی ها بر همین رویه بوده است اما آنکه بیشتر ازخاک وطنش به حیفا وفادارست بهایی ها هستند که هرگز از دشمنی با ایرانی مسلمان شیعه کم نگذاشته اند و همیشه بعنوان ستون پنجم دشمنان عمل کرده اند. اگر می بینید از ایران نمی روند بخاطر علاقه به خاک وطن نیست بلکه دقیقا بخاطر باقی ماندن و ادامه همین کارکرد است.

5-    فائزه هاشمی رفسنجانی در زندان با زندانیان سیاسی از جمله فریبا کمال آبادی هم بند و هم سفره می شود. مسلما فریبا کمال آبادی با دختر اکبر هاشمی رفسنجانی بدرفتاری یا بی ادبی نمی کند و می داند می شود کسی که با نظام در افتاده و دیگر عملا به دشمن آن تبدیل شده  را برای روز مبادا نگه داشت، بنابراین  بین زن ها دوستی برقرار می شود. فائزه بعد از آزادی موقت او وظیفه خودش می داند به دیدن فریبا برود . فائزه منتقدانش را متهم می کند که قضیه را بزرگ کرده اند اما آن کسی که مایل به بزرگ کردن قضیه از روز اول بوده و اصلا با همین قصد به دیدن فریبا کمال آبادی رفته و حتی اجازه داده از او عکس بگیرند خود فائزه است. 

6-    خانواده هاشمی از بعد از فتنه سال 88 و وقتی آقای خامنه ای نه تنها حاضر نشد آرای مردم را باطل کند بلکه در خطبه های نماز جمعه گفت نظر من به احمدی نژاد  نزدیک تر است تا آقای رفسنجانی کینه جمهوری اسلامی و شخص آقای خامنه ای را به دل گرفت و پر بی راه نیست اگر بگوییم این کینه روز به روز بیشتر هم شده است. برای فائزه و خانواده اش که همیشه امکان زندگی در خارج از کشور را دارند (کما اینکه قبلاهم این کار را انجام داده اند) زندگی درایران مسئله حیاتی نیست. تحریم هایی که به بهانه نقض حقوق بشر بهایی ها علیه ایران هم بر کشور تحمیل شده و می شود نه تنها مهم نیست بلکه تمام تلاش او در واقع درهمین نکته است که او سعی می کند مسئله بهایی ها را دوباره به مسئله تنش بین کشورهای غربی و ایران تبدیل کند تا به این وسیله انتقام از مسئولانی بگیرد که سکه خاندان هاشمی را از رونق انداختند. در این راه چه باک اگر از آبروی پدر یا خودش هزینه کند و یا حتی دشمنی ها با بهایی را بیشتر کند و سرزنش ها و حملات  را به جان بخرد چون دیگی که برای فائزه و خانواده اش  نجوشد سر سگ توی آن بجوشد

7-    پریروز کسی گفت رفتار فائزه نشانه شجاعت اوست اما به نظر من رفتار فائزه بیشتر از اینکه نشانه شجاعت او باشد نشانه حماقت و وقاحت اوست.

برای اطلاعات بیشتر در مورد نفاق و دروغ ها و معتقدات بهایی ها یکی از بهترین منابع خاطرات فضل الله صبحی مهتدی کاتب و منشی عبدالبها و مبلغ بزرگ بهاییت است که از این فرقه نهایتا روی برگرداند و مسلمان شد.

Saturday, April 2, 2016

قلب تاریکی



این ماجرای تجاوز و رفتارهای جنسی نامناسب نیروهای سازمان ملل و فرانسه در جمهوری آفریقای مرکزی Central African Republic هم از موضوعاتی است که مدتهاست در مورد آن صحبت می شود و هربار گزارش جدیدتری بیرون می آید که فقط عمق کثافت کاری های نیروهای بین المللی را نشان می دهد. 



قضیه از این قرارست که در یک گزارش جدید که سازمان جهان بدون ایدز AIDS-Free World منتشر کرده 98 دخترشهادت داده اند که مورد تجاوز نیروهای فرانسوی و سازمان ملل قرار گرفتند. این به کنار 3 تا ازدخترها گفته اند یکی از فرماندهان نیروهای چندملیتی آنها را برده توی کمپ نیروها و آنها را بسته و آنها را مجبور کرد جلوی او با یک سگ رابطه جنسی برقرار کنند. فرمانده بعد از این به هریک از دخترها 5000 فرانک آفریقایی معادل 9 دلار داده و بیرون شان کرده است.

دخترها گفته اند مدتی بعد از این اتفاق دختر چهارمی  که با آنها بوده به دلیل ابتلا به یک بیماری ناشناخته مرده است. خود آنها هم مجبور شدند از دهاتشان فرار کنند چون مردم خبردار شده بودند و لقب هایی مثل دختر سگی به آنها می دادند. 

اما فرمانده و نیروهایش بعد از مدتی در سال 2015 به کشور خودشان برمی گردند. بعد از انتشار این گزارش پرنس زید راعد الحسین کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل اعلام کرد رفتارهای نیروهای بین المللی تهوع آور بوده و اینکه دراین مورد تحقیقات را انجام خواهند داد. رییس جمهور فرانسه هم اعلام کرد اگر تحقیقات به نتیجه برسد هیچ مصونیت قانونی برای عاملان این کارها در نظر نخواهد گرفت. 


 
البته چنین اتهاماتی علیه نیروی سازمان ملل و فرانسوی بار اول نیست که پخش می شود و مختص این کشور آفریقایی هم نیست که نیروهای مثلا! حافظ صلح  سازمان ملل بخاطر جنگ داخلی وارد این کشور شدند. در جریان جنگ سال های 1990 در بالکان این نیروهای هلندی سازمان ملل بودند که شهر سربرنیتسا را در بوسنی رها کردند و صرب ها وقتی به شهر وارد شدند 8000 مرد و پسر جوان را از دم کشتند که به عنوان بزرگترین نسل کشی تاریخ اروپا بعد از جنگ جهانی دوم خوانده می شود. بگذریم که بعدا فرمانده نیروهای آمریکایی در بالکان فاش کرد نیروهای هلندی سازمان ملل از ترس صرب ها این شهر را رها کردند چون همه ترسو و همجنس باز بودند. سال 2013 هم در هاییتی (کشور آمریکای مرکزی که با زلزله ویران شده بود) بیماری وبا راه افتاد که دست کم 8000 نفر را کشت. بعد از مدتی معلوم شد علت پخش بیماری وبا دستشویی های نیروهای بنگلادشی و نپالی سازمان ملل بوده اند که فاضلاب آنها در رودخانه هایی که مردم عادی هاییتی از آب آنها استفاده روزمزه می کردند ریخته شده و باعث پخش این بیماری شده اند.  

اما چند خط  در مورد جمهوری افریقای مرکزی: 

 جنگ داخلی هم بین رییس جمهور ژنرال فرانسوا بوزیزیه (مسیحی) و مخالفانش بود که او را متهم می کردند مفاد مشارکت در قدرت و قرارداد صلحی که در سال 2011 به نتیجه رسید را زیر پا گذاشته است. درگیری ها باعث شد جنگ داخلی راه بیفتد تا سال 2013 که ژنرال میشل جودوتیا (مسلمان) پایتخت را گرفت و بوزیزیه مجبور به فرار شد. اینجا بود که فرانسه تصمیم به دخالت نظامی گرفت خصوصا که جنگ داخلی حالا به درگیری مذهبی بین مسیحی و مسلمان بخصوص در پایتخت بانگی تبدیل شده بود. فرانسه به این کشور نیرو فرستاد و سازمان ملل هم نیروهایش را روانه بانگی کرد. به این نیروهای مینوسکا MINUSCA گفته می شود. جودوتیا سال 2014 استعفا داد و به بنین رفت و جای او را الکساندر فردیناند انگوند
ه گرفت. (احتمالا باید مسیحی باشد)  

جمهوری افریقای مرکزی جزو مستعمرات سابق فرانسه در آفریقاست که سال 1958 اعلام استقلال کرد و از آن زمان همیشه درگیر جنگ داخلی  و کودتاهای متعدد بوده است.  

Tuesday, March 22, 2016

نگاه یک منتقد عرب به ایران





آمریکایی ها یک قانون دارند به اسم قانون آزادی اطلاعات Freedom of Information Act طبق این قانون اگر پژوهشگری برای موضوعی نیازمند دسترسی به اطلاعات طبقه بندی خاصی باشد می تواند خواهان انتشار آنها بشود و معمولا دولت های مختلف آمریکا مجبور شده اند در مواردی بخشی از اطلاعات طبقه بندی شده و محرمانه شان را طبق این قانون منتشر کنند.این را بگذارید کنار قانونی که دولت را موظف می کند هرچند دهه اسناد محرمانه دولت آمریکا را منتشر کند که گاهی هم البته دولت این کشور از انتشار بخش هایی ( نه همه آن اسناد ) طفره رفته است.

 در ایران چنین چیزی هرگز وجود نداشته بنابراین خیلی از مسائل ناگفته باقی مانده و خواهند ماند. یکی از این مسائل موضوع سفر مشاور امنیت ملی آمریکا در زمان رییس جمهور ریگان، رابرت مک فارلین در دهه 60 شمسی و سالهای 1980 میلادی است که هنوز هم ابعادش و اینکه چه کسانی در آن دخلی بودند ناگفته مانده است. یکی از اتهاماتی که به همکاری ایران و آمریکا و حتی ایران- اسراییل بین عرب ها همیشه دامن زده همین موضوع مک فارلین و سفرش به ایران است که به رسوایی ایران-کنترا معروفست و در واقع مثل لکه ننگی بر دامان جمهوری اسلامی باقی مانده و مخفی کاری و عدم پاسخگویی به افکار عمومی برای همیشه آن را به سند همکاری بین این دشمنان تبدیل کرده است.   

در منطقه خاورمیانه  سیاست های ایران همیشه از سوی روشنفکران عرب (که معمولا هوادار ایران هستند) نقد می شود و در میانه همین انتقادهامی شود نقاط قوت یا ضعف سیاست های ایران دید. این متنی که در پایین می آورم بخشی از صحبت های لیث الشبیلات یکی از منتقدان سرسخت رژیم اردن در دوران ملک حسین و ملک عبدالله دوم است. شبیلات این حرف ها را در مصاحبه ای با سایت چشم خاورمیانه Middle East Eye مطرح کرده است. او در این مصاحبه می گوید که ملک عبدالله اردن را با ریموت کنترل اداره می کند چون حداقل یک چهارم سال را در کشور نیست و انتقادات دیگر. این قسمتی که من ترجمه می کنم مربوط به سوالی است که در مورد منطقه از او می پرسند اما نکته مهم اینکه او هم به موضوع مک فارلین اشاره می کند.



سوال: نقش عربستان سعودی و امارات (عربی متحده) در منطقه چه بود؟

شبیلاتمتاسفانه بجز اسراییل دوقدرت دیگر در منطقه که برای تسلط کامل یا نیمه کامل با هم رقابت می کنند ترکیه و ایران هستند و از طرف دیگر سیاست های اعراب  با بی نظمی کامل همراهست.

قبل از صحبت در مورد اعراب باید اول از ایران شروع کنیم. ایران بعد از (ایت الله) خمینی به کشوری کاملا واقع بین با برنامه ای ناسیونالیستی که در عمقش رویای مذهبی خوابیده، تبدیل شد. (منظور شبیلات از رویای مذهبی گسترش شیعه است). بدون در نظر گرفتن دشمنی ذاتی ایران و امریکا این دو با هم کاملا هماهنگ حرکت می کنند. (شبیلات اصطلاح رقص دونفره تانگو را که دو نفر باید کاملا با هم هماهنگ باشند را برای رابطه ایران و آمریکا بکار می برد). ایرانی ها امکان حمله آمریکا به افغانستان و عراق را فراهم کردند چون بدون کمک آنها این کار امکان پذیر نبود.

آمریکایی ها در عراق گند زدند و نهایتا این کشور را دودستی به ایران تحویل دادند و آنها امروز در مقام اشغال گر درعراق هستند. عربستان سعودی که از کارت صدام حسین علیه ایران استفاده می کرد خودش زمانی دشمن صدام شد و نتیجه اینکه امروز در مقابل ایران قرار گرفته بدون اینکه دیگر کمک ارتش عراق را کنار خودش داشته باشد.

 سال 1991 عراقی ها از من خواستند مطمئن بشوم آیا ایرانی ها حاضرند در مقابل تهاجم آمریکا مقاومت کنند؟ من به تهران رفتم و آنجا از اصطلاح انقلاب علیه شیطان بزرگ  شدیدا انتقاد کردم. به رهبر آن زمان (آیت الله) خمینی نامه ای انتقادی که با مرحوم حسن ترابی (سودان) و راشد غنوشی (تونس) نوشته بودیم، را دادم.

 با رییس کمیته روابط خارجی ایران هم در هتل استقلال ملاقات کردم، (شبیلات اسمی از آن فرد نمی آورد و از آنجایی که ایران کمیته روابط خارجی ندارد شاید منظورش دبیر شورای عالی امنیت ملی یا رییس کمیسیون روابط خارجی مجلس بوده است). او جلوی من درآمد و با عصبانیت گفت حق ندارم چنین انتقادات تندی را در تهران بگویم. من هم برگشتم و گفتم:
"بشین! بشین! یادت نرود که شماها با رابرت مک فارلین در طبقه دهم همین هتل ملاقات کردید. پس بشین سرجایت و حرف نزن!"

او هم سرجایش نشست  ولی نهایتا توافق هسته ای نقش ایران به عنوان قدرت منطقه را تثبیت کرد.

  سعودی ها اما اهرم فشاریبه اسم صدام حسین را علیه ایران از دست دادند و فهمیدند که سرشان کلاه رفته و امریکایی ها عراق را به ایران تحویل داده اند. کاری که حالا دارند می کنند اینست که موازنه قدرت در منطقه را به حالت تعادل دربیاورند و اینجاست که موضوع یمن و سوریه مطرح می شود.

اما اتفاقی که دارد می افتد دیوانگی محض است، به هر کامپیوتری این اطلاعات را بدهند همین نتیجه را بیرون می دهد. هر سیاستمدار عاقلی می داند که اتفاقی که دارد می افتد دیوانگی است. (سعودی ها) می خواهند با ایران بجنگند، با اخوان المسلمین هم که دیگر دشمن شان نیستند می جنگند، با این حال با اخوان المسلمین در سوریه و یمن همکاری می کنند، ولی با آنها در مصر و تونس و لیبی از اساس مخالفند و در عین حال می خواهند با اسراییل دوست باشند؟ کسی به آنها (سعودی ها) حمله نکرده ولی آنها در همه جای منطقه به عنوان نیروی ضد انقلاب عمل کردند و عجیب اینجاست که از انقلاب در سوریه هواداری می کنند ولی چک کودتای 3 جولای مصر و ناآرامی های لیبی را می کشند و سعی می کنند انقلاب تونس را از بین ببرند.
 .
.
.
.
.
اگر غرب می خواهد مسئله پناهنده های خاورمیانه را حل کند باید مشکل فلسطینی ها و اسراییلی ها را حل کند و دست از حمایت از دیکتاتورها بردارد. اروپایی ها در سفر روحانی به رم روی مجسمه های لخت موزه را پوشاندند. من همان موقع نوشتم که چقدر ایران قوی شده است، بحث من در مورد خوب بودن یا بد بودن شیعه نیست فقط می گویم روحانی (دولت ایران) چقدر قوی شده است.





Saturday, March 12, 2016

من عاشق آدم های با تحصیلات پایین هستم!




این که در آمریکا در شهر شیکاگو عده ای مانع برگزاری راهپیمایی هواداران دانلد ترامپ بشوند یک اتفاق بی سابقه است. آنهم برای آمریکایی که همیشه به ازادی تجمعات و آزادی بیان (البته طبق شرایط خودش) افتخار می کند وآنرا جزو اصول دموکراسی می داند. 



دانلد ترامپ میلیاردر کازینو دار، بساز بفروش و مرد عرصه تجارت حالا می خواهد عرصه سیاست را فتح کند و عده ای این را نمی خواهند. ترامپ پولدارست، متکبر است، رک است
، می گوید همه چیز دارد و خودش بدون کمک از بانک ها و موسسات مالی دارد کمپین و تبلیغاتش را می چرخاند (البته در این مورد شک و تردید هست!)، می گوید اگر رییس جمهور بشود با هواپیماهای خودش مسافرت می کند و باری بخاطر هزینه های هواپیمای رییس جمهوری روی دوش مالیات دهنده آمریکایی نمی گذارد، بقیه کاندیداهای جمهوری خواه را مسخره می کند و می گوید بخاطروجود او در این چند هفته کلی آدم هوادار حزب جمهوری خواه شده اند ولی آنها عرضه هیچ کاری نداشتند، مخالف جنگ عراق است و می گوید عربستان باید به آمریکا برای حفاظت از منافعش در خلیج فارس پول بدهد و نمی شود بی مایه و مجانی از عربستان دفاع کرد ، از مهاجرها خوشش نمی آید و می گوید باید نه غیرقانونی بلکه قانونی به آمریکا بیایند و نهایتا آدمی است که می تواند شغل ایجاد کند و عقاید اقتصادی خودش را دارد. (یادمان باشد برای زندگی در آمریکا پیش از خدا شما باید پول داشته باشید و برای داشتن پول باید شغل داشته باشید).

ترامپ با همین حرف ها تا بحال توانسته رقابت های اولیه درون حزبی در نیو همپشیر، کارولینای جنوبی، نوادا، آلاباما، آرکانسو، جورجیا، ماساچیوستس، تنسی، ورمونت ، ویرجینیا ، کنتاکی، لوییزیانا، هاوایی، میشیگان و می سی سی پی را ببرد و در آنهایی هم که برنده نبود عمدتا با فاصله کمی از برنده ایستاده و تا الان که این متن نوشته می شود 459 نماینده حزبی را از آن خودش بکند. 

یک کاندیدای جمهوری خواه برای اینکه بطور اتوماتیک نماینده حزب بشود باید حمایت 1237 نماینده حزبی را تضمین کند و خیلی ها بعید می دانند ترامپ موفق به این کار بشود و نهایتا حزب جمهوری خواه روی کارت 20 او یک شماره 21 خواهد آورد. البته ترامپ هم پیش بینی چنین روزی را کرده و گفته اگر جمهوری خواهان سعی کنند او را بیندازند بیرون او به عنوان یک کاندیدای مستقل در انتخابات شرکت خواهد کرد. (که البته معلوم نیست این طرح با توجه به وضعیت ذاتی دوحزبی انتخابات آمریکا اصلا شدنی یا موفقیت آمیز باشد یا نه) 


و حالا ترامپ یک امتیاز دیگر هم کسب کرده : اینکه مخالفانش نمی گذارند حرفش را بزند. بعد از اینکه اعتراضات بیرون دانشگاه ایالتی ایلینوی در شیکاگو به  درگیری بین مخالفان و موافقان ترامپ و پلیس کشید ترامپ به شبکه MSNBC گفت " ن
اراحت کننده است که ببینید نمی توانید راهپیمایی برگزار کنید. بر سر آزادی بیان چی آمده؟"




اما مسئله ای که این وسط هست اینست که مخالفان ترامپ در حمایت از برنی سندرز کاندیدای دموکرات و رقیب هیلاری کلینتون شعار می دادند وحالا هواداران او می گویند کار کار دموکرات ها بوده است. از طرفی ستاد سناتور تد کروز رقیب اصلی ترامپ گفته این اتفاق تماما تقصیر ترامپ است که حرف های تحریک آمیز می زند . مایک روبیو دیگر رقیب ترامپ گفته اصلا شیکاگویی ها تو کار تظاهرات و اخلال هستند (این را درست گفته) و بعضی از این آدم ها را پول داده بودند که اغتشاش کنند.

بهرحال دانلد ترامپ فعلا با همین مدل لری حرف زدن و بیان دغدغه های آمریکایی های معمولی توانسته نظر مساعد جمعیت قابل توجهی را جلب کند. 



مثلا چند وقت پیش در جریان رقابت در نواد
ا گفت : "ما رضایت  اوانجلیکن ها را کسب کردیم، جوان ها با ما هستند. پیرها با ما هستند. افراد با تحصیلات بالا هوادار ما شده اند. افراد با تحصیلات پایین هم هوادار ما شده اند و من اصلا عاشق آدم های با تحصیلات پایین هستم!"



Thursday, February 11, 2016

چهل روز پس از نمر



چهل روز از اعدام روحانی شیعه شیخ نمر النمر گذشته است و حالا که بحث و اختلافات برسر درستی یا نادرستی حمله عده ای به سفارت سعودی در تهران و کنسول گری مشهد تمام شده و اوضاع در این مورد تقریبا ساکت شده است می توان به بقیه این وقایع پرداخت. 

نکته مهمی که در ماجرای اعدام 47 تبعه عربستان (که 4 تای آنها شیعه بودند) مغفول ماند آدم هایی بودند که به اسم عضویت در القاعده اعدام شدند. تقریبا یک هفته بعد از آن اعدام ها یک سایت بریتانیایی اطلاعات بیشتری در مورد اعدام مظنونان متهم به عضویت در القاعده منتشر کرد که نشان می داد واقعیت چیزی نیست که سعودی ها مدعی اند. 

به گفته سایت چشم خاورمیانه Middle East Eye فقط دو نفر از 43 متهم تروریسم اعضای شناخته شده القاعده بودند: فارس الشویل که سعودی ها او را نظریه پرداز القاعده می دانستند. دیگری عادل الضبیطی بوده که متهم به کشتن فیلمبردار بی بی سی و مجروح کردن خبرنگار این شبکه در جریان تیراندازی سال 2004 در ریاض بود. 

اما به ادعای سایت MME یکی از اعدام شده ها یک پسر 25 ساله تبعه چاد به اسم مصطفی اباکار بوده که سال 2003 در سن 13 سالگی بدست نیروهای امنیتی عربستان در این کشور دستگیر می شود . این بچه را به بهانه شرکت در دوره های قرآنی در مکه به عربستان کشانده بودند و بعد عضو القاعده می شود. اما ظاهرا مرتکب جرمی نشده بوده است و قرار بوده سعودی ها خیلی زود او را آزاد کنند ( که نمی کنند) و در عوض 13 سال بعد اعدامش می کنند و به ادعای فعالان حقوق بشر عربستانی این پسر جوان حتی وکیلی هم نداشته و کسی سراغش را نگرفته و موضوعش کاملا ندیده گرفته شده است. ( شبکه العربیه خودش ظاهرا مستندی در این زمینه پخش کرده است)

نفر بعدی که مورد او هم مشکوک بوده پسری به نام  مشعل الفراج بوده که در زمان دستگیری اش در سال 2004 فقط 17 سال سن داشته. او بعد از اینکه پدرش حمود توسط نیروهای امنیتی عربستان در حین یک حمله امنیتی کشته می شود به القاعده می پیوندد اما نکته مهم اینست که پدرش ظاهرا مامور دوجانبه بوده و با نیروهای امنیتی سعودی همکاری کرده بوده است. مشعل وقتی دستگیر می شود که مشغول تعلیم دیدن برای بمب گذاری انتحاری بوده و سالها بدون اینکه به دادگاه برده بشود در زندان شکنجه می شود. 

اما مورد عبدالعزیز التعیلی از بقیه قابل توجه تر است. عبدالعزیز که طلبه علوم دینی بوده و یک فتوا در مباح بودن حملات به نیروهای امنیتی صادر کرده بوده در سال 2005 بعد از شلیک گلوله به صورتش دستگیر می شود.  طبق ادعای فعال یک حقوق بشری به نام  سلیمان الرشودی که خودش 15 سال را در زندان به جرم شکستن بیعت با پادشاه گذرانده، عبدالعزیز بخاطر سالها زندانی بودن کاملا تعادل روانی اش را از دست داده و رسما دیوانه بوده است. 


رشودی که سال 2012 با عبدالعزیز در یک سلول بوده گفته است او دیگر نماز نمی خواند چون عقیده داشت به خدا خیلی نزدیک شده است، لباس هایش را از تنش در می آورد و دیوانه وار راه می افتاد و فریاد می کشید ، با حشرات توی زندان حرف می زد و حتی مدفوع خودش را می خورد.

 الرشودی بعد از آزادی در سال 2014 شروع به کمپینی برای آزادی عبدالعزیز و فرستادنش به بیمارستان روانی می کند حتی به کمیسر عالی سازمان ملل در امور انسانی هم نامه می نویسد و مورد عبدالعزیز التعیلی را توضیح می دهد اما ظاهرا هیچ جوابی دریافت نمی کند . عبدالعزیز هم با بقیه به اتهام عضویت در القاعده اعدام می شود. 

البته از سازمان مللی که رییس کمیسیون حقوق بشرش عربستان سقوطی باشد نمی توان انتظار بیشتری داشت اما به نظر می رسد در مورد عربستان هیچ کس حتی حاضر نیست حرفی بزند و همه تن به ذلت حمایت از آل سعود می دهند. اما به چه قیمتی ؟


 

Monday, January 25, 2016

پاداش سکوت



امروز پنجمین سالگرد شروع انقلاب مصر است که منجر به سقوط حسنی مبارک شد. بعد از گذشته 5 سال اما مصر وضعیت خوبی ندارد. انقلابی که همه امیدوار بودند بتواند دست آمریکا را از مصر قطع کند و صلح با اسراییل را ملغی یا در عرصه داخلی در عرصه داخلی کشور را از حکومت وحشت مبارک خلاص کند عملا نتوانست به هیچ کدام از خواسته هایش برسد. 



بعد از 5 سال دوباره یک ژنرال بر مصر حاکم است، طبقه حاکم قبلی همچنان حضور دارند، مبارک و پسرانش که مظهر فساد دولتی و اقتصادی بودند بیرون از زندان به ریش مردم می خندند. سران اخوان المسلمین که در دوره یک سال حکومت شان نتوانستند, نخواستند یا فرصت پیدا نکردند به شعارها و وعده های شان عمل کنند در زندان ها یا منتظر اعدامند یا احکام حبس های طویل المدت را طی می کنند وصدها نفر بخاطر مخالفت با رژیم جدید کشته شده اند. 

هزاران نفر در زندان ها به دلایل امنیتی زندانی اند. افراد زیادی ناپدید شده اند و هیچ خبری از آنها نیست و نیروهای امنیتی مصر در چند روز گذشته دست کم به 5000 خانه در قاهره و اطراف آن حمله کرده اند و تعداد بیشتری از مردم را دستگیر کرده اند. 

وعاظ حکومتی به مردم هشدار داده اند در میدان آزادی (تحریر) قاهره جمع نشوند که این کار گناه دارد. استفاده از سمبل های گروه هایی که تروریست محسوب می شوند مثل علامت زردرنگ دست رابعه  جرم است. گروه های تندرو در صحرای سینا جولان می دهند و با خلیفه داعش بیعت می کنند و نهایتا مصر تقریبا همان مصر قدیمی است گیریم که اسم رییس جمهوری که در رقابت با خودش برنده شده حسنی مبارک نباشد و عبدالفتاح السیسی باشد. 

علاوه بر گرفتن کمک های نظامی از امریکا (بدون توجه به این واقعیت که آمریکایی ها قانون خودشان را نقض کردند که تسلیح حکومت هایی که با کودتا به قدرت رسیده باشند را ممنوع کرده است) مصری ها همچنان متحد عربستان هستند و حتی قرارست در 5 سال آینده محصولات نفتی به ارزش 20 میلیارد دلار از سعودی ها بگیرند.+ البته نه تنها عربستان بلکه امارات متحده و کویت هم از سال 2013 و سقوط محمد مرسی مشغول پول ریختن در مصر برای حل مشکلات اقتصادی وبلند نشدن صدای مردم هستند. 

عربستان همچنین 8 میلیارد دلار برای تامین نقدینگی در اختیار بانک های مصر گذشته، 1.5 میلیارد دلار برای توسعه شبه جزیره سینا سرمایه گذاری کرده و 200 میلیون دلار وام هم برای طرح های کوچک و زودبازده اختصاص داده است. 

یکی از کمبود هایی که پس از وقایع مصر به شد احساس می شد و همان سرنوشت انقلاب مصررا به جایی که  الان هست رساند نبود یک رهبر واقعی کاریزماتیک بود که از کسی و چیزی نترسد. شاید این مهمترین عامل شکست مصری ها در انقلابی بود که جرقه اش در تونس زده شد. خیلی ها بخصوص در کشورهای خلیج فارس شاید فکر کنند انقلاب های عربی تمام شده اند اما نگارنده شخصا فکر می کند این انقلاب های ناتمام مثل آتش زیر خاکستر مانده اند و روزی  دستی این خاکسترها را بهم خواهد زد و این آتش دوباره شعله ور خواهد شد و آن روز حتما کار نیمه تمام ملت های عرب تمام خواهد شد. 



*این مقاله روزنامه گاردین + در مورد وضعیت انسانی مصر در سالروز انتخابات پرداخته است. 

**این مطلب به صورت خلاصه ترهمزمان در کانال تلگرام مکتوبات به آدرس http://telegram.me/maktubat  منتشر شد.

 

Sunday, January 10, 2016

سخنانی از روحانی مجاهد شیخ نمر باقر النمر



یک هفته از اعلام شهادت رهبر شیعیان منطقه شرقیه عربستان شیخ شجاع  نمر باقر امین النمر می گذرد. خبر اعدام او بدست رژیم آل سعود موج اعتراضی در سراسر جهان ایجاد کرد. هفته پیش یک نفر از من پرسید من چقدر از حرف های او را شنیده بودم. من شخصا نمر را از طریق سخنرانی هایش در یوتیوب می شناختم. سخنرانی های تندی که علیه ال سعود می کرد. به ادعای علی ال احمد + یکی از شیعیان مخالف آل سعود که در آمریکا زندگی می کند شیخ نمر پدربزرگی هم داشته که او هم مخالف سرسخت آل سعود بوده است. بهرحال از آنجایی که بسیاری در ایران هستند که تا بحال سخنرانی های آتشین نمر را نشنیده اند ترجمه ای از سخنرانی که در تاریخ ۷ اکتبر ۲۰۱۱ یعنی تقریبا ۷ ماه پس از آغاز قیام بحرین بیان شده را اینجا می گذارم.  روحش در اعلی علیین با ابراهیم بت شکن و امام حسین که نامش در این سخنرانی آمده است محشور باشد.


ما صد سالست تحت سرکوب؛ ظلم؛ ترس و ارعاب قرار داریم. از روزی که به دنیا آمدیم با ترس و محاکمه و اذیت روبرو بوده ایم. حتی از دیوارها می ترسیدیدم. میان ما کیست که مزه ارعاب و ظلمی که در این کشور با آن مواجهیم را نچشیده باشد؟

من 55 سالم است بیشتر از نیمی از یک قرن زندگی کرده ام. از روزی که به دنیا آمدم تا امروز هیچ وقت در این کشور احساس امنیت نکرده ام چون همیشه به بهانه ای برای چیزی متهم هستید. همیشه تحت اتهامید.

رییس سرویس امنیتی منطقه شرقیه وقتی زندان بودم به من می گفت: «تمام شما شیعه ها باید کشته شوید»
این منطق آنهاست. هنوز هم نقشه می کشند که کشتار براه بیندازند.


بفرمایید! اهلا و سهلا. ما اینجا هستیم. خون ما بهای کمی ست که برای دفاع از ارزش هایمان می پردازیم؛ از مرگ نمی هراسیم و عاشق شهادتیم.

چند ماه قبل جرقه یک قیام شریف در جان های جوانان (بحرین) زده و مشعل آزادی روشن شد. مردم به خیابان ها رفتند و خواهان اصلاحات و آزادی و عزت مندی شدند. آنجا(در بحرین) آدم هایی هستند که ۱۶ سالست ناعادلانه در زندان ها مانده اند.
بعد نیروهای سپر جزیره و ارتش سعودی به بحرین حمله ور شدند و دستگیری ها شروع و روز به روز بیشتر و بیشتر شد.
چه کسی فتنه و آشوب را شروع کرد؟ آشوب را در عوامیه (بحرین) رژیم آغاز کرد نه مردم. ما به حمایت از زندانیان قدیمی و جدید در بحرین ادامه می دهیم و کنار آنها باقی خواهیم ماند. برایمان دستگیرشدن مهم نیست و حاضریم خونمان برای آنان و آرمان شان ریخته شود. ما بیش از پیش در کنار مردم بحرین خواهیم ایستاد چون آنها برادران ما و همخون ما هستند. حتی اگر ارتش سعودی و نیروهای سپر جزیره هم در بحرین دخالت نکرده بودند این وظیفه ما بود که در کنار برادرانمان در بحرین بیاستیم. آنها در مقابل ارتش سعودی که در کشتار و دستگیری ها و بردن آبروی زنان و غصب اموال مردم شرکت دارد تنها نیستند.

رژیم سعودی مدعی است ما به نیابت از یک «کشورخارجی» فعالیت می کنیم. همیشه همین تهمت دروغ را به ما می زنند. البته نمی گویند ایران یا ترکیه یا یک کشور اروپایی ولی معلومست منظورشان از یک کشور خارجی «ایران» است.  
محرم ۱۳۹۹ (۱۹۷۸ میلادی) قیامی در دفاع از کرامت مردم عوامیه (عربستان) آغاز شد و پلیس به مردم حمله کرد.
شب دهم محرم! چهارماه قبل از اینکه شاه ایران ساقط شود و جمهوری اسلامی تاسیس شود مردم برای برپا کردن تعزیه امام حسین جمع شدند. موضوع هم امنیتی نبود فقط امام حسین. اما نیروهای امنیتی سر رسیدند و درگیری آغاز شد.
 مردم ما فقط از خودشان دفاع می کردند از ایمان شان؛ عقیده شان و شهرشان و آن شب ۱۰۰ نفر دستگیر شدند.
سال ۱۹۷۸؛ قبل از اینکه شاه برود. حالا چطور می توانند در مورد دخالت کشور خارجی به ما تهمت بزنند؟
از خودتان خجالت بکشید!!!!



ایران قدرت نظامی اش را خودش توسعه داده؛ شما هم اگر عرضه دارید بجای اینکه حرف بزنید بروید و توانایی هایتان را بیشتر کنید.   
ایران حداقل کاری می کند؛ صنعت نظامی دارد؛ پیشرفت می کند. بجای تهمت زدن به ما بروید و روابطتان را با ایران قطع کنید. دائما دارید در مورد یک کشور خارجی حرف می زنید. جرات دارید اسم آن کشور را بیاورید.
حتی جرات نمی کنید اسمش را بیاورید!
بعد بیانیه می دهند که با «مشت آهنین» برخورد خواهیم کرد.
بفرمایید! بروید مشت آهنین تان را علیه آن کشور خارجی استفاده کنید. چرا علیه ما؟ علیه ۴۰-۵۰ آدم مستضعف؟
اگر چنین کشور خارجی وجود دارید بروید سر افعی را قطع کنید. اگر منظورتان ایران یا هرکشور دیگری است بروید ببینیم مشت آهنین شما چه شکل است؟ هیچ!!!! مشت آهنین تان هم مقوایی از آب درخواهد آمد.
اگر عرضه دارید مشت آهنین تان را علیه آن کشوری که مدعی هستید مردم را تحریک می کند استفاده کنید. فقط بلدید به مردم بی دفاع حمله کنید؛ بروید سر افعی را بزنید. ببینیم آن موقع رسانه هایتان که دائما الدرم بلدرم می کنند و می گویند ایران را شکست می دهیم چکار خواهند کرد؟
بفرمایید! ما را از دست آنها آزاد کنید ؛ آن موقع دیگری کشوری نخواهد بود که ما را تحریک کند. چرا مشت آهنین تان را علیه ما و مردم بحرین استفاده می کنید؟

ما نه با ایران و نه با هیچ کشور دیگری مرتبط نیستیم. فقط به اصولمان وفاداریم و حتی اگر رسانه های شما سعی کنند آنها را تحریف کنند و وارونه جلوه دهند ما همچنان از آنها دفاع خواهیم کرد.


حالا قوات سپرجزیره و ارتش سعودی در بحرین گیرافتاده اند و برای شان سخت است بیرون بروند: به هدف شان که نرسیدند و بعد از این در باتلاقی عمیق تر فرو خواهند رفت. اگر به اینجا هم بیایند به گردابی بدتر خواهند افتاد.

نه با خشونت بلکه با عزم مان؛ ایمان مان و ایستادگی مان شما را شکست می دهیم: ما عزم جزم کرده ایم که در مقابل ظلم تان بیاستیم ؛ کوتاه نخواهیم آمد و تسلیم نخواهیم شد.

بالاترین کاری که می توانید بکنید کشتن ماست و ما از شهادت درراه خدا استقبال می کنیم مرحبا بشهاده فی سبیل الله چون زندگی با مرگ انسان تمام نمی شود و زندگی واقعی با مرگ او آغاز می شود.
یا در این سرزمین آزاد زندگی می کنیم و یا می میریم و مانند خوبان در خاک آن دفن می شویم: گزینه دیگری نداریم.

ما فقط ولایت خدا و رسول او و اهل بیتش را قبول داریم. هرگز به هیچ حاکمی دست دوستی و بیعت نخواهیم داد. هیچ حاکمی هرکه باشد بر ما ولایت ندارد وهیچ قدرتی نمی تواند به هیچ حاکمی مشروعیت بدهد. ولایت و مشروعیت فقط از آن خداست.
قدرت در دست اوست و او آن را به ظالمان واگذار نمی کند. ولاینال عهدی الظالمین.

ما به این سرزمین و کشور وفادار نیستیم. این چه رژیمی است که مرا سرکوب می کند؟ به من ظلم می کند؛ مالم را می دزدد؛ خونم را می ریزد و آبرویم را می برد؟

مقصود از وطن چیست؟ نظام؟ خاندان حاکم؟ خاک؟ من نمی دانم معنی کشور چیست ]فقط می دانم[ ولایت از آن خداست. قبلا هم اعلام کرده ایم و بازهم می گوییم ولایت از آن اوست نه آل سعود. ما تنها در مقابل خدا سرخم می کنیم نه به این کشور و نه به کشوری دیگر!

ما فقط در برابر خدا و کسانی که خدا حکومت خود را به آنها بخشیده است سرفرود می آوریم.



(((در خانه ات درختی خواهد رویید و درخت هایی در شهرت و بسیار درختان در سرزمینت و باد پیغام هردرختی را به درخت دیگر خواهد رسانید و درخت ها از باد خواهند پرسید: در راه که می آمدی سحر را ندیدی؟ سیمین دانشور---سوشون)))