Saturday, September 10, 2011

چرند و پرند 1

تازگی ها دلم می خواهد خودم را بزنم به بی خیالی. قرآن بخوانم ، بروم شنا ، آشپزی کنم ، دوباره رمان بخوانم ، شعر حفظ کنم،  پاواروتی و ماریا کالاس  و انیا و بوچلی و آهنگ های مخصوص و آرام - که معمولا پیانو هم هستند - را گوش کنم ، حرف نزنم ، هیچی نگویم . هیچی ... فقط گوش کنم  و بعضی از چیزهایی که تا حالا برایم مهم بودند را بگذارم کنار....  کلا تو فاز بی خیالی رفتن ایده بدی نیست اگر اهلش باشی و ایراد کاراینست که  من اهلش نیستم. شخصیتم با بی خیالی تناقض دارد.  و البته نه اینکه چیزهایی که نوشته ام نشانه بی خیالی باشند ولی به صورتی  برای من حکم همان سوپاپ اطمینان را دارند که باعث شوند حوصله و تحمل و ظرفیتم  لبریز نشوند و برای همین سخت نیازشان دارم. 
چند روز پیش هم یک تجربه جالب چندین سال نکرده را انجام دادم. خواهرم که دندانش را عصب کشی کرده بود و کمپرس آب سرد گذاشته بود روی دندانش و دراز کشیده بود از من خواست یک قسمت از همشهری داستان این ماه را برایش بخوانم که مربوط به مشاغل است و این بار در مورد مردی بود که از مغازه لوازم آرایش فروشی اش نوشته بود. خودش آنرا خوانده بود ولی حالا انگار می خواست آنرا بشنود..... من شروع کردم به خواندن و بعد به تدریج هرجا لازم بود صدایم بالا و پایین می رفت ، صدای مردها و زن ها و فروشنده را درمی آوردم و کلا تجربه خوبی بود بعد از مدتها بلند نخواندن و برای کسی نخواندن.   
حالا یک فولدر دارم توی کامپیوترم ، داستان بابالنگ دراز است به انگلیسی که یک خانمی خوانده.  می خواهم بریزمش توی MP4 player و دوباره بهش گوش بدهم. همان تجربه خوب گوش دادن و بلند خواندن داستان را دوباره تکرار کنم ..... بعد  شاید بتدریج همه چیز برگردد سرجای خودش. 
راستی این همشهری داستان من را یاد یک چیز دیگر می اندازد: "کتاب هفته" کیهان که در دهه 40 ( و شاید 50) چاپ می شده و من دو شماره اش را دارم که متعلق به مامانم هستند و سال 41 . تویشان شعر داشته و داستان و نظریه نسبیت انشتین و خیلی چیزهای دیگر ......و من اولین بارچندین نویسنده کاردرست خارجی را با خواندن آنها شناختم. دلم می خواهد یک روزی بروم آرشیو روزنامه کیهان - البته اگر راهم بدهند- و ببینم چند تا شماره از آن کتاب هفته ها را دارند. ممکنست توی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران یا دانشکده ادبیات هم بشود پیدایشان کرد. آیا ممکنه توی راسته خیابان انقلاب توی آن کتاب فروشی هایی که چیزهای قدیمی را می شناسند هم پیدا شوند؟