امروز ۱۲ آوریل و آخرین روز فرصت برای دولت سوریه و مخالفان مسلح این دولت برای اجرای طرح پیشنهادی و ۶ ماده ای کوفی انان نماینده ویژه سازمان ملل و اتحادیه عرب است.شبکه های خبری می گویند از صبح اوضاع آرام است و خبری از درگیری های شدید نیست و هم مخالفان و هم ارتش سوریه تا ظهر به مفاد آتش بس پایبند بوده اند. البته دولت سوریه اعلام کرده است اگر مخالفان دوباره دست به سلاح ببرند ارتش هم ساکت نخواهد نشست ٬ بنابراین باید امیدوار بود مخالفان مستظهر به پشتیبانی توپحانه رسانه ای و دلارهای نفتی عربستان و قطر و حمایت های لجستیکی امریکا و فرانسه و اسراییل لااقل برای چند روز دست از حمله بردارند شاید فرجی حاصل شود.
اما اتفاق مهمی که در شب این آتش بس افتاد مهمتر از حتی خود آن بود. کوفی انان نماینده ویژه قبل از آتش بس در تهران بود ٬ رسانه های غربی معتقد بودند انان در تهران بوده تا از آنها بخواهد به سوریه فشار بیاورند دست از حمله ها بردارد ٬ البته شاید این حرف تا حدودی درست باشد اما نکته مهم اینست که انان در چند ماه اخیر موفقیت چندانی در کسب همکاری کشورهای دیگری که در بالا ذکر شد نداشته و امریکا مدام - و هنوز هم- بر طبل مخالفت ها و رجز خوانی ها و هل من مبارز طلبیدن هایش می کوبد و عربستان و قطر همچنان مشغول کمک رسانی به مخالفان هستند اما آنکه شاید توانسته باشد همکاری کند و تنها به شغل شریف آتش بیاری معرکه نپردازد ایران بوده و این خودش نکته قابل توجهی است. این یعنی اگر می خواهید در مورد سوریه به جایی برسید باید تهران را به عنوان ایستگاه آخر و مقصد در نظر بگیرید و اهمیت این قضیه در جایی است که امریکا و نوچه هایش مرتب سعی می کنند ایران را منزوی و بریده و بدون اثر در خاورمیانه نشان بدهند.
البته موضوع اصلی این نوشته نه تلاش های انان بلکه خدمات متقابل ایران و سوریه ودلیل اصلی حمایت ایران از سوریه- در حد برداشت نویسنده- است.
مهمترین کمکی که ایران به سوریه کرد دادن مشروعیت مذهبی به این حکومت بود. لزومی به توضیح نیست که نخبگان حاکم بر سوریه عمدتا- و نه تماما- متعلق به مذهب علوی هستند. علوی ها گروهی هستند که در سوریه و جنوب شرقی ترکیه مستقر هستند و غربی ها آنها را شاخه ای از شیعه می دانند. علوی ها مثل دروزهای لبنان مذهبی عملا ساخته و برگرفته از مذاهب دیگر هستند و ریشه های عقیدتی مستحکمی ندارند . اطلاعات زیادی در مورد عقاید علوی ها در دست نیست چون آنها کتاب هایشان را در خفا مطالعه می کنند و در مورد عقایدشان به راحتی حرف نمی زنند اما ظاهرا سه شخصیت برجسته جزو ستون های این مذهب هستند : پیامبر ٬ حضرت علی و سلمان فارسی . علوی ها این سه شخصیت را به داستانی در قرآن مربوط به حضرت ابراهیم و ماجرای پرستش ماه و خورشید مربوط می کنند و می گویند حضرت ابراهیم استعاره ای از سلمان فارسی بود و ماه علی (ع) و خورشید پیامبر(ص). البته اگر از علوی ای این حرف ها را بپرسید مطمئنا تکذیب می کند چون همانطور که گفته شد این مطالب در کتاب هایشان که حتی در دسترس جوانهای شان هم نیست وجود دارد- این اطلاعات را دوستی به من داد که خودش زمانی علوی بوده و بعدها شیعه شده بود و البته کتاب های پدرش را مخفیانه می خوانده است. بنابراین علوی ها در ظاهر هم اهمیت چندانی به مناسک دینی رسمی نمی دهند. البته تصاویر زیادی از بشار اسد و پدرش حافظ در حال خواندن نماز و حج وجود دارد - حافظ اسد حتی به شیوه شیعیان احرام بسته بوده است- ولی واقعیت در مورد مذهب علوی چیزی در همین حدود است.. ناگفته نماند گرایش به شیعه بین جوانان علوی زیادست و بسیاری از شیعیان در سوریه -و کمی هم لبنان -عمدتا علوی مذهب بوده اند و بعدها شیعه واقعی شده اند.
عده ای هم علوی ها را بازمانده اسماعیلیه مستقر در شام می دانند که قلعه هایشان هنوز هم بر فراز کوهستان های سوریه قرار دارند و مدتها از همانجا با رومی ها از سویی و خلفای بغداد و بعدها عثمانی ها از طرفی دیگر می جنگیدند و گفته می شود علت مخفی کاری ذاتی علوی ها در مورد مذهبشان تا حدودی به همان سنت تقیه اسماعیلی برمی گردد.
علوی ها در تمام دوران سلطه امویان و بعدها عباسیان و عثمانیان از خلفای وقت اذیت و ازار زیادی دیدند و دوبار در زمان عثمانی کشتار شدند ٬ علت این ازار و اذیت ها تا حدودی دشمنی ذاتی اهل سنت با شیعیان بود ( که آن زمان فقط مشهور به علوی بودند) و عامل دیگر آنکه آنها را خارج از دین و مرتد می دانستند و خون انها را حلال. وضعیت به اندازه ای بد بود که فرانسوی ها در دوران قیمومیت سوریه ( و بعدتر دو تکه شدنش به سوریه و لبنان) در دهه ۱۹۳۰ تصمیم گرفتند چهار استان درست کنند به نام های استان حوران ( برای دروزها در جبل حوران- دروزهای سوریه عمدتا هنوز هم همانجا مستقر هستند) ٬استان علوی ها با مرکزیت لاذقیه ٬- لاذقیه هنوز هم یکی از پایگاه های قدرت علوی هاست- استان حلب برای سنی مذهب ها و یک استان دیگر برای بقیه اقلیت های دینی (احتمالا مسیحی ها). اما سنی مذهب ها با این امر مخالفت کردند و نهایتا طرح متوقف شد. در واقع کودتایی که به دست حافظ اسد روی داد باعث قدرت گرفتن طایفه ای شد که بارها و بارها در طول تاریخ تحت ظلم شدید قرار گرفته بودند و به جرات می توان گفت علوی ها تنها ۴۰ سالست که در منطقه شام نفس راحت می کشند و دقیقا به همین دلیل قدرت سیاسی و ارتشی سوریه عمدتا دست علوی هاست اما سنی ها - تا حدی مسیحی ها- نبض اقتصاد و بدنه حکومت و ارتش را در دست دارند. در مورد مسیحی ها نکته قابل توجه آنکه در تمام این مدت یک سال گذشته مسیحی های سوریه که مسیحی شرقی و متعلق به کلیسای ارتودوکس و بخشی هم مارونی هستند - تماما از دولت اسد حمایت کرده اند و همین باعث شد تا هم مسیحی هایی از سوی مخالفان مسلح کشته شوند و هم حکومت فرانسه مدعی لاییسیته از عدم همکاری آنها علیه اسد ناراضی باشد. بشاره رای اسقف اعظم مارونی های لبنان - که مسیحی های سوریه هم از او تبعیت می کنند - بارها در کشورهای منطقه و یک بار در فرانسه از حکومت سوریه اعلام حمایت رسمی کرده است.
بعد از به قدرت رسیدن حافظ اسد ٬ عربستان به عنوان رهبر جریان سنی جهان عرب به مخالفت با اسد پرداخت و مفتی های عربستان بر مرتد بودن علوی ها فتواهای چندباره ای صادر کردند- نتیجه آنکه اختلافات سوریه و عربستان اختلاف این روزها و ماه ها نیست و قدیمی تر از اینهاست- نخستین بار این مرحوم امام موسی صدر بود که با توجه به اهمیت حضور و قدرت علوی ها در سوریه فتوایی مبنی بر صحیح بودن مذهب علوی و دانستن آنها به عنوان شعبه و شاخه ای از شیعه داد. با این حال امام موسی صدر رهبر یک جریان کوچک درآن زمان لبنان بود و نه بیشتر. این جمهوری اسلامی بود که با برقراری روابط مستحکم با سوریه - که با شاه چندان رابطه ای نداشت چون آنها بیشتر با شوروی اخت بودند و شاه با امریکا- موفق شد مشروعیت مذهبی حکومت سوریه را از سوی بزرگترین کشور و حکومت شیعه تضمین کند و این برای سوریه کم اتفاقی نبود و از همین جا همکاری و کمک رسانی های سوریه با ایران در تمام دوران جنگ با صدام شکل گرفت. در واقع سوریه تبدیل به شش های ایران برای نفس کشیدن در جهان عرب و عامل اخلال در تصمیماتی که اعراب به طور دسته جمعی علیه ایران می گرفتند شد و سوریه بارها برنامه ها٬ تحریم ها و کم محلی های دسته جمعی کشورهای عضو اتحادیه عرب به رهبری مصر و سعودی علیه ایران را عقیم گذاشت. از اینجا بود که خدمات متقابل سوریه و ایران به رابطه ای درهم تنیده تبدیل شد . سوریه سکوی پرش ایران به سوی لبنان و عامل قدرت گرفتن حزب الله و سلاح و نیرو رسانی ایران به این گروه و سایر لبنانی ها شد و ایران به کمک حزب الله و سنی ها و مسیحیان هم پیمانش در مقابل امریکا و فرانسه و عربستان در لبنان ایستاد و جناح سوریه را قوی تر کرد- خصوصا پس از وقایع سال ۲۰۰۵ و کشته شدن رفیق حریری و بیرون رفتن سوریه از لبنان- بعلاوه ایران از طریق بندر لاذقیه سوریه موفق شد در مدیترانه جای پایی پیدا کند ( کما اینکه روسیه هم در بندر طرطوس چنین موقعیتی دارد) که اگر این بندر نبود مصر متحد امریکا ناوهای ایران و روسیه را به مدیترانه راه نمی داد. سوریه همچنین در مقابل فشارهای امریکا برای صلح با اسراییل ایستاد و اعلام کرد تا زمانی که جولان بطور کامل به دست سوریه برنگردد از صلح خبری نیست و به تبع آن صلح فلسطینی ها با اسراییل هم هرگز شکل نگرفت. به این ترتیب سوریه خط مقدم مخالفت های ایران با اسراییل شد٬ مخالفت هایی که تا امروز هم ادامه دارد. سوریه در تمام این سالها و پس از اخراج دسته جمعی فلسطینی ها از اردن در پی واقعه سپتامبر سیاه ( و بعد هم جنگ داخلی ۱۵ ساله لبنان ) مامن گروه های مخالف فلسطینی و برای شخصیت های معروف مقاومت فلسطین علیه اسراییل پناهگاه و مرکز فعالیت خوبی بوده است.
با در نظر گرفتن تمام این واقعیت ها ( علاوه بر روابط اقتصادی و توریستی دو کشور ) می توان به دلیل پاسخ رهبری در سفر اخیر نخست وزیر ترکیه به ایران پی برد جایی که ایشان گفتند ایران با هر طرحی که امریکا برای سوریه داشته باشد مخالف است و سوریه خط قرمز ایران محسوب می شود. در واقع اگر همین حمایت های منطقه ای ایران از سوریه ( و بین المللی روسیه ) نبود تا بحال ناتو چندین بار حکومت سوریه را بر انداخته بود و کاری که با صربستان در دهه ۹۰ و قذافی کردند را بازهم بدون هیچ شرمی تکرار می کردند. البته سوریه هم در این میان ضرر نکرد و اگر حکایتی که تعریف می کنند -مبنی بر وصیت حافظ اسد به بشار مبنی بر تکیه بر ایران در مواقع لزوم و عدم اعتماد به حکومت های عرب - درست باشد می توان دانست که سرانجام کار هرچه باشد دولت سوریه را بازهم بیشتر و بیشتر به داخل هلال شیعه - به قول ملک عبدالله اردنی- سوق داده است.
دقیقا به همین دلیل حمایت ها بود که شورای مخالفان - به رهبری تحصیل کرده سوربن برهان غلیون که این روزها هم صدا و اثری از او نیست- ابتدا وقتی از حمایت عربستان و امریکا و قطر مطمئن بود اعلام می کرد در صورت به قدرت رسیدن روابط سوریه با حزب الله و ایران را دچار تغییر خواهد کرد اما در چندماه گذشته ۱۸۰ درجه تغییر موضع داده و مدعی بود روابط با ایران و حزب الله فراتر از دولت اسد هستند!
با گذشت یک سال از تحولات سوریه دیگر همه می دانند اوضاع در سوریه به سادگی در مفهوم و چهارچوب انقلاب های عربی خلاصه نمی شود و سوریه در واقع به میدانی برای تسویه حساب های عربستان با ایران - بابت بحرین و عراق و تاحدی کویت - و امریکا با ایران - بابت افغانستان و خصوصا عراق و بخشی بحرین - و بقیه شیخک های عرب با ایران- بابت حسودی و کینه همیشگی شان- تبدیل شده و ایران با اطلاعاتی که از اوضاع دارد از این صحنه نبرد آگاهست.
و همین جاست که اهمیت سفر انان را به ایران روشن می کند و نشان می دهد غرب برای حل بسیاری از مشکلاتش در خاورمیانه نیازمند ایرانست ٬ هرچند کسانی بخواهند همیشه عکس این موضوع را مطرح کنند.
پی نوشت - دادن فحش ناموسی به من بخاطر نوشته هایم ٬ نه باعث تردید من در عقاید و افکارم می شود ٬ نه مشکل سوریه را حل می کند نه درد آن خواننده ای که با جمهوری اسلامی مشکل دارد را درمان می کند....فحش دادن فقط عرض خود بردن است و زحمت ما داشتن.... اگر نظر متفاوتی دارید با استدلال بنویسید اما فحش دادن فقط من را مطمئن می کند که مخالفم حرفی برای گفتن و سوادی برای ارايه کردن ندارد.