Friday, December 23, 2011



ماهی که گذشت در موزه هنرهای معاصر تهران نمایشگاهی از نقاشی های مربوط به عاشورا برگزار شده بود به نام سوگ نگاره ها  و بیشتر از 200 اثر از تقریبا 90 نقاش در آن به نمایش گذاشته شده بود. من این هفته توانستم نمایشگاه را ببینم و باید بگویم واقعاعالی بود. این نقاشی ها همگی به نحوی به واقعه کربلا مربوط بودند و البته تعدادی از آنها هم تابلوهای قهوه خانه ای بودند که به همین موضوع می پرداختند. چیزی که کمی باعث تعجبم شد اینکه در میان این 90 نقاش تنها 12 نفرشان زن بودند و این 12 نفر روی هم رفته وحداکثر 20 اثربیشتر نداشتند. در صورتیکه نقاشیانی مثل حبیب الله صادقی یا کاظم چلیپا یا مرتضی حسینی پورشاندیز یا مرتضی گودرزی و . بودند که هرکدام تعداد زیادی اثر توی نمایشگاه داشتند اما در مورد زن های نقاش نه. هرچی به این موضوع فکر می کنم چندتا دلیل بیشتر نمی توانم پیدا کنم: یا ما نقاش های زن زیاد نداریم ( که بعید است اینطور باشد) یا نقاش های زن موضوع کربلا را نکشیده اند. با اینکه در کربلا موضوع برای کشیدن فراوان است خصوصا اگر بخواهند فقط به زنان کربلا هم بپردازند بازهم موضوعاتی جداگانه و از دید زنانه بیرون می آید پس نتیجه می گیریم که نقاش های زن در ایران چندان دغدغه مذهب ندارند که به موضوع نپرداخته اند و این هم واقعیت تلخ دیگری است ، چون من دفعه اولم نیست نمایشگاه نقاشی می روم و تابلوهای نقاشی از زنان نقاش زیاد دیده ام پس تقریبا به ضرس قاطع می توانم این را بگویم که دلیلی بجز این نمی تواند وجود داشته باشد. بخصوص که این نقاشی ها همه متعلق به موزه هنرهای معاصر نبودند-که بخواهیم بگوییم موزه آثار آنها را ندارد- و بعضی را از خود صاحبان اثر ها به امانت گرفته بودند و برخی مال بعضی نهادها یا مجموعه های خصوصی بودند.
برگردیم به نمایشگاه : یک چیز جالب که متوجه شدم اینکه اگر کسی سالهای قبل را یادش باشد یک نقاشی معروفی از امام حسین بود که مثلا یک مرد خوش قیافه ، با چشم و ابروی آنچنانی را نشان می داد ، چیزی تو مایه این نقاشی :




آن نقاشی که من می گویم و تابلوی اصلش هم در موزه هنرهای معاصر است کار نقاشی است با نام محمد تجویدی که به سال 1335 کشیده شده، محمد تجویدی نقاشی های دیگری هم دارد که به موضوع کربلا و ماجرای قلعه خیبر و حضرت علی و ... می پردازند و در تاریخ پیش از انقلاب بجز این چندتا نقاشی یکی دیگر هم عصر عاشورای استاد فرشچیان است و لاغیر ...اینکه  دو سه سال پیش دستور دادند و بیشتر نقاشی های این سبکی را از هیات ها و حسینیه ها و غیره جمع کردند هم اتفاقی نبود چون داشت سبک روضه خوانی و سینه زنی که فقط قربان چشم و ابرو می رود مد می شد ، پس معلوم است با اینکه نیت نقاش از کشیدن نقاشی خیر بوده ولی این روایت از واقعه کربلا و امام حسین به درد نمی خورد چون ظلم ستیز نیست . اتفاقی که بعد از انقلاب می افتد اینست که یک بعد دیگر وارد نقاشی های مربوط به کربلا و عاشورا می شود که عنصری به اسم "شهادت" است شهادت هم یک واژه انتزاعی تنها نیست با آن یک سری مفاهیم دیگر هم هستند مثل همان ظلم ستیزی، قیام ، سرخم نکردن، روی حرف خود ایستادن ، ازاد بودن ، فداکاری و خیلی مفاهیم دیگر. این هایی که می گویم را فقط با دیدن این نقاشی ها می توانید متوجه شوید. نقاشی هایی که قبل از انقلاب کشیده شده اند شاید قشنگ باشند اما هیچ جنبشی تویشان نیست انگار دارند گزارش یک اتفاق پیش پا افتاده را می دهند نه تصویری از بزرگترین واقعه ای که در تاریخ اسلام بعد از پیامبرافتاد و مرز حق و باطل را برای ابد روشن کرد. در نقاشی های بعد از انقلاب شکوه خاصی هست ، تابلوها زنده اند، عنصری  آسمانی را می شود تویشان دید ، احساس می کنی نقاش دقیقا می دانسته دارد چی می کشد و دست کم در آن لحظه ای که کار را شروع کرده درک درستی از آن واقعه داشته واگرنه نمی توانسته آن نقاشی را تمام کند،  چه آن نقاشی که کلاژ درست کرده ، چه آنی که مینیاتور به سبک فرشچیان کشیده - و تقریبا در همه مینیاتورهای مربوط به عاشورا می شود سایه سنگین و غیر قابل انکارعصر عاشورای فرشچیان را متوجه شد ، چه آن نقاشی که مجلس یزید را مدل شاهنامه های سبک هرات و اصفهان کشیده و چه آن هایی که امپرسیونیستی با واقعه کربلا درگیر شده اند- وموفق بوده اند- در همه نقاشی های آنها می شود احساس کرد یک جایی قلب تصویر است - که لزوما و دقیقا وسط تصویر نیست- و قلب آن نگاره به نوعی به امام شهید ربط پیدا می کند. ...تو همه این نقاشی ها نوعی عشق وجود دارد که خودش را نشان داده در صورتی که در نقاشی های قبل از انقلاب من این را احساس نکردم. که البته دلیلش هم مطمئنا به فضا و اتفاقات بعد از انقلاب و صد البته جنگ ، برمی گردد.

یک نکته جالب دیگراین نمایشگاه ، نقاشی های سبک قهوه خانه ای و قدیمی بودند که همه عملا متعلق به مجموعه های خصوصی اند و سبکشان قاجاری است ، مردهای ابروکمانی و ابرو پیوسته و کمر باریک ، فرشته ها، کلماتی که روی نقاشی می نوشتند و آدم ها را نشان می کردند، اتفاقاتی که همه در یک پرده قابل دیدن بودند و داستان را روایت می کردند. این نقاشی ها را عمدتا چند نفر کشیده اند : حسین قوللر آغاسی، عباس وکیلی فر و  محمد مدبر و البته  متاسفانه هیچ کس دیگر این سبک را کار نمی کند.

کربلا ، اثر محمد مدبر

توی نمایشگاه دواثر حجمی هم بود ، یکی یک علم بود با طاق شال و پر و پرنده و اینکه آن بالای بالای تاج خم شده علم یک زنگوله کوچک بود با خنزرپنزرهای وصل به آن که شاید وقتی علم را تکان می دادند صدای زنگ کاروان می داده،که ثابت می کند آنهایی که علم را طراحی می کردند می دانستند چکار می کنند و دومین اثر حجمی کلاه خودهایی با پرهای رنگ قرمز اشقیا بود و تنها یک کلاه خود با رنگ سبز اولیا که میان این قرمز ها گیر افتاده بود و رویشان از کنار رنگ قرمز مخلوطی به سفید می تابید.

فقط ای کاش می شد این نمایشگاه ها را برای ایرانی ها و غیر ایرانی های خارج از کشور بگذارند، از آن دست کارهایی که بی هیچ تبلیغ و توضیح و حرف اضافه ای هزاران نفر را به سمت خودش می کشاند. 
 
این هم حرف هایی است از محمد مدبر + که در مورد نقاشی های قهوه خانه ای گفته است : " من عمری در کربلا زندگی کرده ام ، اگر چه هیچ وقت هرگز پایم به خاک داغ کربلا نرسیده اماکربلایی بوده ام ، من به کوفه رفته ام،  دربدری کشیده ام ، شلاق نامردمان را خورده ام ، هفت ساله بودم که یتیم شدم ،در تعزیه تکیه دولت نقش دو طفلان مسلم را بازی می کردم ، فریاد غریبی و  یتیمی سر می دادم ، اگرمن نقاش عاشورا نباشم اگر خون ناکسان را  بر پهنه بوم نریزم  پس چه کسی به داد یتیمان من برسد ؟ " 

بعد از دیدن این نمایشگاه احساس می کنم مهمترین چیز دربرخورد با واقعه کربلا فهمیدن آنست ، اگر بتوانی درکش کنی آن موقع هر کاری که بکنی و هر هنری که بیافرینی - از نقاشی و موسیقی و اثر حجمی و مجسمه و تئاترو سینما تا شعر و داستان و فیلم نامه و حتی پایان نامه، حتی هریک کلمه ای که  با الهام از کربلا بگویی همه ماندگار می شوند چون ماندگاری هر اثری در رابطه با کربلا به میزان تاثیری است که از اصل آن رویداد گرفته شده و لا غیر.. 



**پی نوشت: از آن نقاشی چشم و ابرو که بالا گذاشته ام خوشم نمی آید اما مجبورم بگذارم که خواننده بداند در مورد چی صحبت می کنم.











   

Sunday, December 4, 2011

روزهای بدون فصل

  من همیشه فکر می کردم زیباترین صحنه های تهران روزهای میانی پاییز و اوایل بهار هستند اما امروز به این نتیجه رسیدم زیباترین روزهای تهران نیازمند هیچ فصلی نیستند چون ماورای فصولند. زیباترین روزهای تهران- و بلکه ایران، روزهایی هستند که می بینی باد تو آن پرچم های قرمز و سرخی که روی پل ها و توی اتوبان ها بلند شده اند می پیچد و آنها را تکان می دهد. آرام در باد تکان می خورند، پیچ و تابی می گیرند و می لرزند، آفتاب پاییزی هرچند بی رمق - هم که رویشان بیفتد برقی می زنند که باعث می شود باور کنی پرچم ها هم زنده هستند...عجیب نیست زنده بودن پرچم ها، پرچم های سرخی که به نشانه خون به ناحق ریخته شده قرن هاست بالا رفته اند و پرچم های سیاهی که نشان می دهند هنوز عده ای عزادار آن ثار هستند و منتظر منتقم ، منتقمی که باید بیاد چون وعده اش را داده اند و فردایی خواهد رسید ، فردای آن صبحی که با بعثت طلوع کرد و با ریخته شدن خون حسین غروب شد و با غیبت آن یارسفرکرده شب ، شبی طولانی ، یلدایی بس سیاه ، به درازای 12 قرن ، و تو چه می دانی آن 12 قرن بر آن یار سفرکرده چه گذشته ؟ اما الیس الصبح بقریب ؟  تاریک ترین زمان شب درست پیش از سر زدن سپیده است و فلق .. و آن خبر بزرگ خواهد رسید و صبح روشن خواهد آمد ، صبحی که دیگر پرچم های سرخ و سیاه نلرزند....صبحی که امید در دل آدم های عالم جوانه بزند.. و همه آب زنید راه را بخوانند و دیگر کسی گریه نکند بر آنکه بی گناه و مظلوم و غریب در دشتی، تنها افتاد و جامه از تنش دریدند و انگشتش را با انگشتر بریدند و سرش از قفا جدا کردند... در حالی که تشنه بود..اما مگر می شود گریه نکرد برآن تنهای غریب ؟ حتی اگر یار بازگشته باشد؟ .....   



Thursday, December 1, 2011

حمله به سفارت انگلیس ، آری یا نه ؟


چند وقت پیش من باید به اداره پست کنار ورودی بزرگراه صدر می رفتم، در خیابان شریعتی جای پارک کردن نبود ، بنابراین من به خیابان پشتی اداره پست که در ضمن دربهای سفارت در آن قرار دارد رفتم و بازهم می خواستم پارک کنم اما همچنان جا نبود، زیاد معطل شده بودم ضمن اینکه وقت تنگ بود و قسمت بسیار بزرگی از آن خیابان بدلیل وجود دیوارهای سفارت  پارک ممنوع بود . نهایتا من در امتداد همان دیوار سفارت یک جا پارک کردم، پلیس دیپلماتیک آمد گفت خانم ماشینت را بردار و من هم که حوصله نداشتم گفتم برنمی دارم. گفت می آیند از سفارت دستور می دهند بردارید و پلیس می آید گفتم هرموقع از سفارت آمدند بگویید : "راننده ماشین گفت ممکلت خودم است هرجا دلم بخواهد پارک می کنم چون خیابان مال آنها نیست و آنرا نخریده اند." پلیس ِ که خنده اش گرفته بود گفت خیلی خب برو ولی زود بیا ! گفتم باشه و قضیه به خیر گذشت. 

حالا که چند روز از حمله دانشجویان - که رسانه های غربی آنها را بسیجی های حکومتی می خوانند که پول گرفته اند و من مطمئنم که اینطور نیست- می گذرد و واکنش انگلیس و ایران ومباحثات مختلف پیش کشیده شده، وقتش رسیده واقعا به موضوع نگاه واقعی تر و جدی تری داشته باشیم.

ما ایرانیان در حافظه جمعی مان از چند کشورخاطره خوبی  نداریم: امریکا، انگلیس، روسیه و عربستان.

انگلیس و روسیه بخاطر کارهایی که در زمان قاجار و بعد از آن می کردند، دخالت های بی جایشان در امور حکومتی ایران و توطئه هایی از قبیل کشتن امیرکبیر و قراردادهای نفتی و تحریم تنباکو و قراردادهای ننگین 1919 و وقایع جنگ جهانی و قحطی در سراسر ایران و مرگ بسیاری از مردم ایران ، آن هم زمانی که ایران موظف بود تمام غله و خوارو بارسهم مردم را به ارتش بریتانیا در جنوب و ارتش روس در شمال بدهد و نهایتا کودتای سال 1332  و تا بگیریم جنگ تحمیلی و تمام اتفاقات ریزو درشت چندسال اخیر.
جالب اینکه ابتدا انگلیس و روسیه بودند و بعد بتدریج با سقوط  قاجارها و چند سال از سپری شدن حکومت رضا خان و کشته شدن تیمورتاش که عامل روس ها بود و....امریکا جای روسیه را گرفت.بعلاوه اصولا انگلیسی ها بیشتر از روس ها در کشور دخالت می کردند ، روس ها بیشتر سخت افزاری عمل می کردند و انگلیسی ها نرم افزاری.  مثلا در کودتا علیه دولت مصدق این انگلیسی ها بودند که با امریکایی ها دست به یکی کردند ولی در قضیه فرقه دموکرات ها در آذربایجان و حقه ای که قوام به روس ها زد عملا روسها کمی از رقبایشان عقب افتادند و همین همراه با اتفاقات برنامه هسته ای و کمک روس ها به آن، باعث می شود آنها از نظر دشمنی با مردم ایران در مرتبه پایین تری از امریکا و انگلیسی ها قرار بگیرند. 
حالا از روز سه شنبه تا بحال من خودم عقیده داشتم که حمله به سفارت شاید کار چندان خوبی نباشد و مجلس بهتر بود با دولت یا وزارت خارجه در مورد تصمیمش هماهنگی می کرد یا دولت باید در مورد تجمع در برابر سفارت انگلیس سیاست مشخصی را دنبال می کرد ودانشجویان کمی احساساتی عمل کرده اند و همه این حرف ها. بعدا این ویدئو + در رجا نیوز را دیدم از برنامه بی بی سی فارسی که مجری برنامه خیلی روی قوانین و عرف بین المللی و دیپلماتیک مانور می دهد و مرتبا" حمله " را به روی کسانی که باآنها تلفنی حرف می زند می آورد و می خواهد از آنها جوابی بیرون بکشد مبنی بر اینکه "حمله" کار بدی بوده است و-همین ثابت می کند نفس این حمله خیلی به آنها گران آمده آما اگر آنها به عراق و افغانستان حمله کنند هیچ عیبی ندارد!
اتفاقا این آدم ها هم می گفتند این کار خلاف عرف و قوانین بین المللی است و اما یک نکته این وسط مغفول ماند: واقعا این قوانین و عرف بین المللی را چه کسانی گذاشته اند؟ این سوال برای من هست که فرض بگیریم امام زمان (عج) ظهور کردند و دستوراتی دادند یا اتفاقاتی افتاد ما می توانیم بازهم ایشان را تقبیح کنیم که کاری که امام دستور دادند خلاف عرف بین المللی و قوانین بشردوستانه و حقوق بشرو دادگاه جرایم بین المللی بود؟ حالا ممکنست شمای خواننده نوعی بگویید آن امام است وضعش فرق می کند اما نه! در واقع همین است. اگر بخواهیم ایراد بگیریم و انتقاد کنیم که امام و غیر امام فرق نمی کنند چون آن طرف قضیه حقوق بشر و سازمان ملل و شورای امنیت و دادگاه جرایم بین المللی هستند که ثابت مانده اند و قوانین و مناسباتشان همچنان همان است.

بحث من اینست که این قوانین بین المللی را شاید کسانی وضع کرده باشند که دنیا مانند جنگل اداره نشود و شاید بعضی هایشان هم خوب باشند اما درواقع خود آنانی که ادعای قوانین بین المللی شان گوش دنیا را کرکرده دقیقا به همین قوانین که خودشان وضع کرده اند بی توجهند و به آنها دهن کجی می کنند و در عین حال دیگران را مجبور می کنند آنها را رعایت کنند. ماجرای حمله به سفارت ایران در افغانستان را هیچ کس فراموش نکرده، دیپلمات ها کشته شدند و کک کسی هم نگزید و شورای امنیت و رییس جمهور امریکا و .. هیچ کدام قضیه را محکوم نکردند. امریکایی ها در اربیل به کنسولگری ایران حمله کردند چندنفر را دستگیر کردند ایران می گوید دیپلمات، امریکا می گوید عضو سپاه قدس ، هیچ کدام مهم نیست- چون این آدم ها از درون کنسولگری که خاک ایران محسوب می شد گرفته شدند. 
همین کشورها در قضیه گرم شدن زمین هم قانون می گذارند، بقیه کشورهای جهان سوم را مجبور می کنند یکسری قوانین را رعایت کنند اما وقتش که می رسد خودشان زیرش می زنند( همین الان در دوربان آفریقای جنوبی). یا مثلا قوانین ضد بمب های کلاستر خوشه ای تنظیم می کنند اما خودشان هم تولید می کنند هم می فروشند و هم اجازه استفاده از آن را به خودشان و نوچه هایشان( اسراییل) می دهند و هیچ کس پیدا نمی شود یک کلمه بپرسد.......چرا؟

ایراد انگلیسی ها اینست که هنوز در قرن 18 و 19 زندگی می کنند ، زمانی که آفتاب در مستعمراتشان غروب نمی کرد اما واقعا آن دوره تمام شده و انگلیس دیگر آن مستعمره چی سیاستمدار نیست. انگلیس حق ندارد ایران را بخاطر ادعاهای دروغین آژانس تحریم بانکی کند و مردم و تجار و .دانشجویان و .... را از کار و زندگی بیندازد وآنها را بخاطر اینکه در ایران زندگی می کنند یا از دولت ایران حمایت می کنند یا دارند به دولت ایران مالیات می دهند ، تنبیه کند. انگلیس همینطور حق ندارد برای ترور دانشمندان ایرانی نقشه بکشد و پیاده کند، به مخالفان دولت ایران کمک کند کما اینکه قائله شیخ خزعل در خوزستان و عشایر بختیاری و بیشتر حرکت های جدایی طلبانه در ایران را همیشه انگلیسی ها علم کرده اند و اصولا همیشه دنبال تجزیه ایران بوده اند. انگلیسی ها حق نداشتند سلمان رشدی را علم کنند تا به پیامبری که رحمت للعالمین است بی احترامی کند و بعد او را تحت الحمایه خودشان قرار بدهند. 

امریکایی ها از ایران چندین سری ناراحتی دارند که هرکاری می کنند برایشان قابل فراموشی نیست : یکی از آنها تحقیر ناشی از حمله به سفارت ابرقدرت و گروگان گیری است، یکی اش همین نفس انقلاب اسلامی ایران در جزیره ثبات خاورمیانه و زیر گوش امریکاست، دیگری حمله طبس است و چهارمی انفجار تفنگداران دریایی در بیروت سال 1982 که البته بدست حزب الله انجام شد ولی خب همه می دانیم و می دانند که حزب الله تحت حمایت ایران بود.

اما بهانه های انگلیسی ها بیشتر از نوع بنی اسراییلی و داغ قدیمی از دست رفتن اختیار نفت ایران در جریان ملی سازی نفت است، هرچند به نوعی دیگر بازهم کنسرسیوم ها برگشتند اما ظاهرا حرفهای مرحوم حسین فاطمی و همین که حتی-گیریم بصورت صوری- اختیار نفت ایران از دست انگلیسی ها درآمد آنقدر سنگین بود که بیشتر از 50 سال دشمنی را تداوم ببخشد.  

شاید دانشجویان - یا هرکس دیگری که بودند- کار درستی کرده باشند که به سفارت انگلیس حمله کرده اند چون تاریخ رابطه ایران و انگلیس از همان سالهای 1850 که اولین سفارت خانه شان در ایران باز شد همیشه رابطه ای یک طرفه و مبتنی بر زورگویی، باج گیری، اختیارداری، توطئه ، دخالت، و دشمنی همیشگی بوده است. شاید اگر ایران  از رابطه و دوستی با انگلیس سودی نمی برد همان بهتر که سفارتی به نام انگلیس که مرکز دشمن پروری و جاسوسی باشد در ایران بازنماند چون در این سی سالی که سفارت امریکا بسته شده هیچ ضرر خاصی به ایران -بیشتر از آنچه می توانست- وارد نشده است و فقط ما دستمان را به زانوی خودمان گرفتیم و بلند شدیم... شاید دانشجویان خط امام سی سال پیش پس از امجدیه باید به سوی چهارراه استامبول می رفتند. 


راستش را بخواهید دیگر نمی توانم استدلال های قبلی ام را دوباره با ایمان تمام تکرار کنم، شاید برای بعضی چیزها باید عقل را کنار گذاشت و به دل چسبید....شاید چون آدم ها وقتی بزرگتر می شوند محافظه کارتر و به نوعی عاقل تر!! می شوند اما محافظه کاری همیشه چیز خوبی نیست. محافظه کاری با دل جور درنمی آید.