Thursday, November 24, 2011

مار و پله: بازگشت به خانه اول

 
1- مردم مصر در قاهره و اسکندریه و سوئز و شهرهای کوچک و بزرگ دیگر دوباره به خیابان ها ریخته اند تا انقلاب دومی را رقم بزنند. اعتراضات این دور با میانداری اخوان المسلمین روز جمعه پیش دز اعتراض به سیاست های شورای عالی دفاع به ریاست ژنرال محمدحسین طنطاوی آغاز شد و بعد اخوان المسلمین به آرامی کنار کشید ( یا در ظاهر این گونه نشان داد) و مردم خودشان دیگر می دانستند چکار باید بکنند و به این ترتیب در 5 روز گذشته چیزی در حدود 38 نفر کشته و بیشتر از 2000 نفر مجروح شده اند. 

میدان تحریر قاهره

این اتفاقات دقیقا همان مشکل اصلی در مصر را روشن تر کرد: نبودن یک رهبر مقتدر یا دست کم کسی که مسئولیت ها را برعهده بگیرد و مردم پشت وی حرکت کنند. علاوه بر این بنظر می آید مردم مصر می دانستند چه نمی خواهند ( آنها مبارک و رژیمش را می خواستند) اما عملا نمی دانستند بجای آن و جایگزینش چه می خواهند ؟ و همین شد که ارتش با همکاری امریکایی ها و عمر سلیمان و خود مبارک به قدرت رسید و بعد بتدریج مردم دیدند اتفاق خاصی نیفتاده؛ شاهی رفته و شاهی آمده:  مبارک رفته ولی رژیمش و آدم های آن هنوز سرکار خود هستند واسراییل همچنان به ثمن بخش گاز را می برد و به ریش مردم مصر می خندد و ارتش بتدریج دایره قدرتش را وسعت می دهد تا به دیکتاتوری دیگری تبدیل شود و این شد که مردم حالا دیگر می دانند ارتش را هم نمی خواهند: اما آیا واقعا می دانند بجای ساختارهای حکومتی قبلی دنبال چه هستند ؟

ما درایران نمونه سال 1342 را داریم وقتی قیام فیضیه امام خمینی عملا شکست خورد. وقتی امام به ترکیه و بعد عراق تبعید شد به اندازه کافی فرصت داشت تا تئوری ولایت فقیه را بپروراند و از آن مدل حکومتی را ارائه بدهد که در کتاب ولایت فقیه بطور خیلی ساده و در حد فهم عادی توضیح داده شده، بعد وقتی زمانش رسید امام برگشت ، انقلاب به پیروزی رسید و چون مدل حکومتی و ساختارهای زیربنایی آن آماده بود ایران موفق شد مدل حکومتی متفاوتی را ارائه بدهد. ( بحث من بر سر موفق بودن یا نبودنش نیست.)و حالا بعد از سی و اندی سال این حکومت که بر اساس مدل نظری به قدرت رسید  آماده شده تا حوزه علوم انسانیاش را بسط بدهد و مدل های اجتماعی و جامعه شناسی متفاوتی را روایت غربی ها را ارائه  بدهد. این اتفاق مبارکی است. 
 
جنبش مردم مصر جنبشی بدون سر است و دقیقا همین پاشنه آشیل آن شده است. اما در موردی مانند بحرین شاید این گونه نباشد. مردم بحرین بخاطر شیعه بودن و ارتباط و همجواری با ایران تقریبا خواهان مدلی مانند ایران ( جمهوری اسلامی ولی شاید نه با ولی فقیه) باشند. بهرحال مدلی در سر دارند و همین آنها را از مصری ها جلوتر قرار می دهد هرچند شاید در تاکتیک ها موفق نبوده اند یا عملا سرکوب ها بیشتر بوده باشد. 

  2- بریدن انگشتان سیف الاسلام قذافی توسط انقلابیون لیبی و دستگیر کنندگانش ( کسانی که رد او را گرفتند و عملا موجبات دستگیری اش را فرهم کردند نه لیبیایی ها بلکه ماموران MI6 بریتانیا بودند). بهرحال سیف مشغول خط و نشان کشیدن بود که انگشتانش را بریدند تا ادب شود. و البته او ادب شد چون بجای اینکه شکایت بکند می گفت در حملات ناتو مجروح شده مبادا بخواهند او را به دادگاه جرایم بین المللی در لاهه تحویل بدهند و اگر او دیگر پشت گوشش را دید لیبی را هم دید.اما نکته مهم اینست که ما در اسلام داریم باید حرمت اسیر و زندانی را نگه داشت. قذافی باید اعدام می شد بلافاصله پس از دستگیری اش. اما چوب به ماتحتش فرو کردن و آنگونه کشتن کمی حالت وحشی گری داشت. باید او را می بردند و بعد با حکم دادگاه صحرایی اعدام می کردند و کسی هم اعتراضی نمی کرد. ما در انقلاب ایران موارد دستگیری بسیاری از مقام های بلندمرتبه مانند رییس ساواک را داشتیم اما تا جایی که من خوانده ام و شنیده ام هرگز چنین چیزهایی وجود نداشت و فقط اعدام بود که باید انجام می شد و شد.  شاید این هم دلیلی دیگر برضرورت وجود یک رهبر مقتدر است که جلو وحشی گری ها را بگیرد.

3- این جنایت علیه بشریت هم خودش داستانی است. سیف الاسلام هرغلطی کرده علیه مردم لیبی کرده ، علیه امریکایی ها و فرانسوی ها که معمولا بشریت محسوب می شوندکه نبوده است. این جنایت علیه بشریت هم از ان کلمات قلنبه سلمبه دهان پرکن است. دقیقا مانند تروریست.چون کسانی که واقعا علیه جمعیت بزرگی جنایت کرده اند هرگز به پای میزمحاکمه نرفته اند و نخواهند رفت. بهرترتیب  پسر پلی بوی خاندان قذافی روابط دوستانه ای با راث چایلدها و خاندان های سلطنتی انگلیس و بقیه اروپا و اولیگارش های روسی داشت. کسانی که ظاهرا دوستانش بودند همه به او پشت کرده اند.

4- اتفاقات مصر برای مدتی به سوریه فرصت تنفس می دهد: سرکوب ارتش مصر علیه مردم دقیقا کاریست که ارتش سوریه انجام می دهد. اما سوریه محکوم می شود و حکومت ژنرال های مصر نه. فرق کجاست ؟ با توجه با اینکه مخالفان اسد مسلحند و مردم قاهره بی سلاح .

5- ژنرال ها هرکجا به قدرت رسیده اند دست به استبداد زده اند. نمونه هایش فراوانند: یونان- شیلی- اسپانیا- پاکستان- بنگلادش- مصری ها باید ریشه ژنرال ها را از ته بزنند. چاره دیگری ندارند وگرنه ارتش قدرت بیشتری می گیرد. ارتشی که حافظ منافع امریکا و اسراییل است تا مردم خودش باید سقوط کند.

Thursday, November 17, 2011

وقتی موش ها شیر می شوند

 

در بین مردم عرب زبان خاورمیانه ضرب المثلی هست که می گوید :" بدون مصر جنگ امکان ندارد ، بدون سوریه صلح" و  طرف مقابل این جنگ یا صلح اسراییل است. اما این ضرب المثل می تواند در موارد دیگری هم صادق باشد که یکی از نمونه هایش تعلیق سوریه از اتحادیه عرب است. 
در هفته ای که گذشت اتحادیه عرب یکی از بی خاصیت ترین و احمق ترین و بی منطق ترین گروه های موجود در منطقه ، تحت فشار های شدید امریکا ، قطر و البته بهشت دیکتاتورها عربستان سعودی رای به تعلیق سوریه از این اتحادیه داد. هدف اتحادیه عرب از این کار انزوای سیاسی و اقتصادی دمشق و تلاش برای بی اعتباری اسد بود تا بدین ترتیب کاری که با قذافی شد را آغاز کنند: اول انزوای جهانی و بعد آغاز حمله با هواپیماهای ناتو و پول نفت و گاز مردم کشورهای خلیج فارس. سوریه که خودش یکی از بنیان گذاران این اتحادیه است در مقابل واکنش نشان داد و این اعلام را غیر قانونی و بر خلاف اساسنامه اتحادیه توصیف کرد  چون اتحادیه عرب برای اخراج اعضایش به رای یک جانبه و یکسان تمام اعضا نیاز دارد اما  در مورد سوریه، عراق به قطعنامه  رای ممتنع داده بود و لبنان و یمن با آن مخالفت کرده بودند. ولید معلم وزیر خارجه سوریه در نشست خبری که فردای آن روز برگزار شد اعلام کرد رای اتحادیه عرب اهمیتی ندارد چون اتحادیه عرب در طول سالهای تشکیلش که برای حمایت از آرمان فلسطین بوده هیچ کار مفیدی انجام نداده و همین برای اثبات بدردنخور بودن و رای بی نتیجه اش کافیست. معلم همچنین گفت این رای تحت فشار امریکا که عضو غیر رسمی اتحادیه عرب محسوب می شود و بخاطر سیاست های مقاومت تمام این سالهای سوریه صادر شده که صد البته بازهم حرف کاملا درستی بود.
تحلیل هایی که بعد از این رای و همچنین اعلام تحریم های اقتصادی و سیاسی  اعضای این اتحادیه نوشته شد نشان می داد قطر در این میان نقش مهمی داشته و بسیاری از کشورهایی که کمی تردید داشته اند را عملا با پول خریده است. حتی بعد از این رای هم زمزمه هایی از نارضایتی بعضی از اعضا در مورد رای هایی که به زور از آنها گرفته شده شنیده می شد.



اما وزن اتحادیه عرب واقعا چقدراست ؟آیا تحریم هایی که اتحادیه همراه با امریکایی ها و اروپایی ها بر سوریه اعمال کرده اند می تواند حکومت اسد را ساقط کند؟ چیزی که مقصود واقعی ترتیب دهندگان قطعنامه است ؟ از آنچه تاریخ این اتحادیه بی خاصیت نشان می دهد چند شیخک حاشیه نشین خلیج فارس و کشورهای آفریقایی چون موریتانی و سودان آنچنان قدرت های مهم و تاثیرگذاری نیستند که حالا رای آنهابخواهد دراین اتحادیه چیزی را عوض کند و به عبارت بهتر هیچ کسی در دنیای امروز این کشورها را قبول ندارد و اگر می بینیم که هیلاری کلینتون به این کشورها سفر می کند فقط برای شوراندن آنها علیه ایران است. از سویی دیگر مسکو وپکن خصوصا روسیه دو کشور دارنده حق وتویی هستند که تا بحال محکم پشت اسد ایستاده اند. ایران با تهدیدهایش مبنی بر اینکه حمله به سوریه را حمله به ایران تلقی می کند هم تا بحال مانع حمله  لیبی-وار به سوریه شده و البته نقش حزب الله و حمایت های سید حسن نصر الله را هم نباید فراموش کرد و این نشان می دهد سوریه همچنان دوستان خودش را دارد که بخواهند او را از نظر سیاسی و اقتصادی تامین کنند و نیاز چندانی به یک مشت شیخک که خودشان روی قله  آتش فشانی نشسته اند ندارد.
حکومت اسد در طول سالهای گذشته در بین ملت های منطقه از احترام خوبی برخوردار بود( و هنوز هم هست) ، این چیزی است که در مورد ایران هم صادق است هرچند ممکنست رسانه غربی ها برعکس این قضیه را نشان بدهند اما واقعیت اینست که محور مقاومت تهران- دمشق- بیروت در طول این سالها به اندازه کافی آبرو کسب کرده است که با مقاومت مسلحانه عده ای در سوریه و حمایت ایران و حزب الله از اسد از بین نرود. از سویی دیگر مطابق آنچه اعلام شده حکومت اسد طبق بندهای پیشنهاد قبلی اتحادیه عرب برای پایان دادن به ناآرامی ها  در سوریه بیشتر از 1200 زندانی سیاسی را آزاد کرد، کمیته بازنگری قانون اساسی را تشکیل داد و به خبرنگاران هم اجازه ورود به این کشور را داد ، به مناسبت عید قربان عفو عمومی برای کسانی صادر کرد که حاضر باشند سلاح هایشان را بر زمین بگذارند و حتی امروز خبرهایی مبنی بر خروج نظامیان ارتش از حمص شنیده می شد که نشان از عزم راسخ حکومت برای آشتی دارد. به این ترتیب و با سرسختی و کله شقی اپوزیسیون ( خارج از)سوریه برای عدم همکاری  برای هرگونه گفتگو بنظر می رسد فضای غبارآلود حاکم بر قیام سوریه بتدریج  روشن تر می شود و گروه های مسلحی که  با فرستادن ویدئوهای انفجار گردان های ارتش و انداختن جنازه های سربازان در رودخانه ها و کشتن مسیحیان و شیعیان در شهرهای مختلف وحشی گری خودشان را نشان می دهند بتدریج از دایره اپوزیسیون موجه خارج می شوند و رنگ گروه های مسلحی را به خود می گیرند که هیچ کشوری وجود آنها را که مخل نظم و آرامش هستند تحمل نمی کند و از اینجا به بعد سوریه می تواند با راحتی خیال آنها را سرکوب کند چرا که فرمان عفو عمومی و آزادی زندانیان و ... صادر شده تا بهانه دیگری برای این افراد مسلح باقی نماند. 


در یکی دو هفته گذشته هم تمام شهرهای سوریه شاهد تظاهرات های مختلف حمایت از اسد بوده اند تا بدین ترتیب مردم خود این کشور نیز به این نتیجه برسند که اگر این وضعیت ادامه یابد سوریه وارد جنگ داخلی -درست شبیه به آنچه در لبنان روی داد و به مدت 15 سال ادامه یافت - می شود و ظاهرا آنها چنین چیزی را نمی خواهند. از سویی دیگر اتفاقاتی که پس از اعلام آزادی لیبی در این کشور افتاد و خرابی مقبره ها و گورستان ها به دست سلفی های لیبی و قتل های انتقام جویانه ( هرچند انعکاس زیادی پیدا نکرده است) باعث شده تا همه احساس کنند اگر تندروهای سلفی در سوریه پس از اسد ظاهر شوند- حتی اگر به قدرت نرسند- در آن صورت مسیحیان و علوی ها دیگر روز خوش نخواهند دید و محض اطلاع ایرانیان عزیز نیز باید عرض کرد دیگر نه از مقبره حضرت زینب نشانی خواهد ماند و نه از مقبره حضرت رقیه دخت حسین بن علی .

سوریه در حال حاضر بدترین روزهای خودش را طی می کند، بخصوص که فشار رسانه های غربی ومنطقه ای خصوصا العربیه و الجزیره که شمشیر را از رو بسته اند روی این کشور بسیار زیاد است. شاید فشاری که اکنون بر حکومت اسد وارد می شود را حافط اسد پدر او تجربه نکرده بود اما سختی ها همیشه آدم ها را محکم تر می کنند. سوریه تجربه انزوای بین المللی را نیز دارد: در سالهای پس از ترور حریری و شبه انقلابی که منجر به خروج نیروهای سوری از لبنان شد فشار رسانه ای و انزوای بین المللی بر دمشق بسیار زیاد بود اما حکومت این کشور این مرحله را طی کرد تا دوباره بتواند به صحنه بین المللی برگردد. این بار نیز همین گونه خواهد بود خصوصا که دوستان سوریه مانند تهران نشان داده اند که پشت این کشور هستند و عدم مسافرت احمدی نژاد به کنفرانس گاز دوحه در اعتراض به رفتارهای قطر از همین موضوع سرچشمه می گیرد. بعلاوه ایران می داند تبلیغات اخیر بین المللی و رجز خوانی های اسراییل و فشار بر سوریه همه در یک راستا هستند  و ساقط کردن اسد به بهانه های واهی مقدمه ای برای ساقط کردن نافرجام تهران خواهد بود.

پی نوشت :
1- بن ویدمن یکی از خبرنگاران ارشد شبکه سی ان ان که مستقر در خاورمیانه است اخیرا در نوشته ای + دقیقا همین موضوع و ارتباط بزرگنمایی اتفاقات سوریه و ایران هراسی غرب و عرب از ایران را بررسی کرده است. 
2- از نقش امپریالیستی جدید قطر - با تکیه بر پول گاز و قدرت الجزیره- نباید غافل شد ، قطر تازه در آغاز راهی است که برگزیده است. 
 3- نوشته های دیگر من در مورد سوریه :   

بازی های نخ نما در سوریه + 

خط پایان قذافی در لیبی + 


  س










   

Thursday, November 3, 2011

ویکی لیکس هنوز نفس می کشد



دیروز رسانه های انگلیسی اعلام کردند دیوان عالی این کشور درخواست فرجام جولین اسانژ موسس وب سایت افشاگر ویکیلکس را بریا عدم استرداد به سوئد رد کرده است. بنابراین وکلای اسانژ فقط دو هفته فرصت دارند به رای دیوان عالی اعتراض کنند و در غیر اینصورت او باید تا سپتامبر سال آینده -یعنی 8-7 ماه دیگر- به سوئد مسترد شود تا به جرمش که گفته می شود ایذا و آزار جنسی است رسیدگی شود. اسانژهم گفته از آنجایی که می داند رای علیه او و اتهاماتش در سوئد همه سیاسی هستند پس برای عدم استرداد به سوئد همه تلاشش را خواهد کرد چون اگر او به سوئد پس داده شود طبق شکایتی که دولت امریکا از او به اتهام افشای اسناد دیپلماتیک محرمانه کرده او را به امریکا خواهند فرستاد و لابد او هم به سرنوشت بردلی منینگ تنها متهم همکاری با ویکیلیکس که بیشتر از 570 روزست در زندانی در ویرجینیا سبر می برد خواهد پیوست. 

دو سه شب پیش مارسل غانم مجری برنامه گفتگو درشبکه LBC فضایی لبنان گفتگوی زنده ای را با اسانژ انجام داد که واقعا جالب بود. 

مارسل غانم و جولین اسانژ
 
این برنامه جالب بود بابت حرفهایی که اسانژ می زد. حرفهایی که براحتی در رسانه ها پخش نمی شوند و حسن پخش شدن این حرف ها هم این بود که برنامه زنده بود. من حرفهایی را که اسانژ می زد تا آنجایی که یادم هست می نویسم و بعدتر اگر توانستم لینکی در این مورد پیدا کنم حتما ضمیمه خواهم کرد. 
اما حرفهایی که اسانژ زد نشان می داد این آدم دشمن امریکا و اسراییل است و عملا با امریکا درافتاده است. وقتی غانم از او سوال کرد چرا در مورد اسراییل مطلب منتشر نکرده اند گفت به روزنامه های همکار در انتشار اطلاعات که عبارت از نیویورک تایمز، ال پاییس، لو موند ، گاردین و در اشپیگل اعلام کرده بودند که در عرض یک هفته دوسری اسناد را منتشر خواهند کرد که سری دوم متعلق به اسراییل است و این روزنامه ها همگی مطالب مربوط به سری اول اطلاعات را منتشر کردند ولی وقتی هفته دوم رسید هیچ کدام مطالب را منتشر نکردند و تنها یک روزنامه کوپک نروژی به نام افتن پوستن بود که اطلاعاتی در مورد اسراییل را منتشر کرد. 
اسانژ گفت بعد ازاین عملا همکاری هایشان با این روزنامه ها به مشکل برخورد خصوصا که بتدریج متوجه شدند آنها عملا تیتر و موضوع سند های دیپلماتیک را عوض می کنند. حالا ویکی لیکس بتدریج مدتی است که به روزنامه های لبنانی خصوصا الاخبار + همکاری می کند اما به قول خود او روزنامه های خاورمیانه هیچ کدام عملا مستقل نیستند و همیشه نگاه می کنند بببینند روزنامه های غربی چه مطالبی را منتشر می کنند و آنها هم عملا همان ها را بازتاب می دهند که ظاهرا الاخبار به زعم او یک استثنا در خاورمیانه ست.
اسانژ بدون اینکه به تایید یا رد اتهام بردلی منینگ + , + مبنی بر اینکه او اسناد امریکا را در اختیار آنها قرار داده اشاره کند همچنین گفت بردلی منینگ عملا زندانی سیاسی دولت امریکاست و خود او هم ممکنست روزی به سرنوشت منینگ دچار شود.
بعد در مورد الجزیره گفت شبکه الجزیره عملا به ابزار سیاست خارجی دولت قطر تبدیل شده و اینکه  الجزیره حاضر نشد سرکوب و تظاهرات بحرین را پوشش بدهد یا در قضیه سوریه و لیبی عملا برعکس سیاست قبلی اش راه رفت  همین موضوع را ثابت می کند و به عبارت دیگر ، دیگر امیدی به الجزیره هم نیست. ( من چند ماه در این مقاله  تریبون مستضعفین + به این موضوع اشاره کرده بودم)  
حرفهای دیگری که او زد هم بطور خلاصه اینها بودند: 

-  مستر کارت و ویزا کارت عملا ابزارهای وزارت خارجه امریکا هستند. هرکسی یکی از آنها را دارد عملا یک شعبه از وزارت خارجه امریکا را توی جیبش یا کیفش حمل می کند. ( با اشاره به اینکه این شرکت ها در ظاهر مستقل هستند اما به دستور دولت امریکا پرداخت های اینترنتی به ویکیلکس را ممنوع و کنسل کردند و حساب های آنرا بستند) 

- بنیاد نوبل بردلی منینگ و خود من (اسانژ) و ویکیلیکس را جزو کاندیداهای صلح نوبل قرار داده بود ولی ما می دانستیم چنین چیزی غیر ممکن است چون نوبل هم ابزار سیاست خارجی دولت نروژ است و وقتی به اوباما تنها 18 روز پس از به ریاست جمهوری رسیدنش جایزه نوبل می دهد پس غیر ممکن است به ویکیلیکس هم بدهد. 

- به ما تهمت می زنند که قصد فروش اسنادتان را به "ایران" داشته اید. 
-اینترنت و دنیای اطلاعات برای اینست که مردم همدیگر را بشناسند و با هم ارتباط پیدا کنند ، قرآن و انجیل هم دقیقا برای این آمدند که مردم به هم بشناسانند  وبین آنها ارتباط برقرار کنند. 

- اینترنت امروز زیر دست سیا و موسادست و آنها همه را زیر ذره بین دارند. 

- امریکا بزرگترین حامی قذافی بود، سازمان اطلاعات و امنیت لیبی را هم فرانسوی ها اداره می کردند  و ما در اسنادی که منتشر کردیم همه را نشان دادیم اما ورق علیه قذافی وقتی برگشت که آنها احساس کردند می توانند ساقطش کنند ، چنانچه کردند.


و سخن آخر اینکه:

چرا دولتمردان جمهوری اسلامی هرگز از افشاگری های ویکیلیکس حمایت نکردند یا اسانژ را جدی نگرفتند ؟ چون در آنها هرچه بود مکاتبات امریکایی ها بود با وزارت خارجه شان و اگر هم نظری در مورد ایران یا علیه این کشور بود ( مثل سفیر سعودی عادل الجبیر که به امریکایی ها گفته بود ملک عبدالله پیغام داده سر این افعی -ایران- را قطع کنید) عملا افشاگری هایی از نظرات دولت های اطراف عرب زبان در مورد ایران بود. یعنی هرچه بود همه به نفع ایران بود تا علیه آن. 
آنچه من دیدم و احساس کردم این بود که اسانژ هم در جبهه حق قرار دارد .... اما اینکه جبهه حق را دقیقا چه کسانی تشکیل می دهند و مرزهایش تا کجاست خود بحث دیگری می طلبد...

*** این هم پست دیگری +  که درباره ویکی لیکس نوشته ام.

ا