Monday, June 30, 2014

قضیه ناتمام فلسطین



در چند روز گذشته خبرگزاری تسنیم از متن نامه ای +  خبرداده است که رییس دفتر سیاسی حماس خالد مشعل به رییس جمهور ایران نوشته و از او بطور ضمنی تقاضا کرده است که ایران به داد مردم فلسطین برسد. آنچه از این نامه برمی آید اینست که در مقابل سکوت همه جهانیان علی الخصوص کشورهای عربی٬ اسراییل مشغول کشتن فلسطینی هاست و باید صدایی بلند شود. 
عده ای این نامه را افتادن «گذر پوست فلسطینی ها به دباغخانه ایرانی ها» دانسته اند و اینکه فلسطینی ها متوجه شده اند برسر قضیه سوریه رکب خورده اند. عده ای دیگر می گویند حمایت از فلسطینی ها ارتباطی به این دولت یا دولت قبل ندارد و یکی از ارکان سیاست خارجی نظام است. دیگری نوشته است فلسطینی ها ظاهرا هنوز متوجه نشده اند آن مرد که حتی به بهای ضرر به کشورخودش آبروی اسراییل را می برد و آنرا در مجامع جهانی مفتضح می کرد دیگر رفته است و قس علی هذا. 



دور جدید حملات اسراییل چه در غزه و چه در کرانه غربی ظاهرا به بهانه ربوده شدن سه نوجوان یهودی شهرک نشین درکرانه غربی و درست یکی دو هفته پس از تشکیل دولت وحدت ملی فلسطینی ها (با شرکت صوری حماس و شرکت عملی فتح در آن) است. اسراییل که پس از تشکیل این دولت به شدت سعی می کرد همه را از ارتباط با آن به بهانه اینکه حماس تروریست در آن شرکت دارد منع کند حالا بهانه ای پیدا کرده تا درست بودن تئوری های دروغینش را به رخ دوستانش بکشد که دیدید ما گفتیم؟ اینها تروریستند. اسراییل از همان ابتدا هم  بدون اینکه سند یا مدرکی در دست داشته باشد انگشت اتهام را به سمت متهم همیشگی حماس دراز کرده و اینگونه است که تمام فعالین حماس در کرانه غربی را دستگیر کرده ( این نشان می دهد سیستم جاسوسی پیشرفته ای بین فلسطینی ها دارد : هم پلیس دولت خودگردان و هم مخبرهایی بین مردم عادی) و از سویی دیگر دائما بر سر مردم غزه موشک می اندازد. وقتی اهالی غزه با موشک های دست ساز و خانگی خودشان جواب می دهند موشک های بیشتری بر سرشان روانه می شود و اینگونه است که بجای ۳ نوجوان یهودی ربوده شده تا بحال بیشتر از ۱۰ فلسطینی کشته شده اند. 

اما نامه خالد مشعل به ایران :
به نظر می رسد در نبود دولتی که برایش مسئله فلسطینی ها واقعا بیشتر از مسئله غربی ها اهمیت داشته باشد ٬‌دولتی که به وجود کدخدای جامعه جهانی  بیشتر از خدا ایمان دارد و فکر می کند تمام دعواهای ما با دنیا بخاطر کدخداست و باید دم او را دید نامه نوشتن افرادی مانند خالد مشعل محلی از ارعاب نداشته باشد.  

از طرفی حتی اگر سیاست نظام هم حمایت همه جانبه از فلسطینی ها باشد واقعیت اینست که در حال حاضر سر نظام در چند جبهه عراق و سوریه به شدت گرم است و احتمالا در اولویت بندی (حتی اگر اولویت بندی هم نباشد) فلسطین دست کم در رده سوم بعد از دو کشوری که نام بردم قرار می گیرد. از طرفی برای بلند کردن صدا باید کسی باشد که صدایش را بالا ببرد و باید قبول کرد از دیگ حسن روحانی٬ دولتش٬ دیپلمات هایش و نیز عقبه اش که تکنوکرات های سرمایه سالاری مانند کارگزاران به رهبری استوانه بزرگ هستند هم آبی گرم نخواهد شد. 

بنابراین فلسطینی ها بجای نگاه به ایران یا اعراب بی بخارتر از ایران!‌بهترست خودشان ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا بگویند و انتفاضه سومی را به پا کنند.

 انتفاضه اول فلسطینی ها معروف به انقلاب سنگ که در سال ۱۹۸۸ شروع شد چهارسال طول کشید و‌انقدر اسراییلی ها را ذله کرد که حاضر شدند به پای میز مذاکره در مادرید بروند. انتفاضه دوم که انتفاضه الاقصی نام داشت در سال ۲۰۰۰ شروع شد و آنهم نهایتا بعد از چند سال اسراییل را مجبور به مذاکره دوباره کرد. اما حالا که اسراییلی ها بعد از بی شمار مذاکرات صلح بی پایان به همه دنیا نشان داده اند اهل مذاکره نیستند و دقیقا حالا که از نظر وجهه جهانی در معرض جنبش هایی مثل بایکوت BDS‌ و اتهام تبدیل شدن به یک آپارتاید دیگر قرار دارند و حالا که اثر رسانه های آن لاین و برد آنها خیلی بیشتر از گذشته است شاید دقیقا وقت انتفاضه سومی باشد که نهایتا ۱۰۰ سال پس از تکه تکه شدن فلسطین آن را دوباره به هم بچسباند. البته یکی از شروط لازم برای این کار اینست که آدم های خیانتکاری مانند محمود عباس دست از همکاری و باج دهی به کدخدا و اسراییل بردارند و در درجه اول دولت خودگردان را منحل کنند. در این صورت کرانه غربی به عنوان منطقه اشغالی اسراییل محسوب خواهد شد و اسراییل به عنوان اشغالگر علاوه بر اینکه موظف به رسیدگی به امور مردم تحت اشغالش است از سویی دیگر نمی تواند هم بار وجهه اشغالگری و آپارتاید ناشی از آنرا تحمل کند٬‌هم این موضوع می تواند بار اقتصادی سنگینی بر دوشش بگذارد و از طرف دیگر طبق قوانین بین المللی نمی تواند بخش اشغالی را به خاک خودش منضم کند و حتی در صورتی که این کار را بکند همان اتفاق یک کشور دوملت روی داده که نهایتا اسراییلی ها بازنده این بازی خواهند بود.

البته همه اینها منوط به دست شستن آدم هایی مثل محمود عباس و افراد او و پشت پا زدن به همه چیز خصوصا اوامر کدخداست و همانطور که پیش از این هم گفته ام خیانت یکی از اخلاقیات نهادینه شده در بین فلسطینی هاست بنابراین تعجبی نیست اگر ببینیم  فلسطینی ها بازهم از اسراییل موشک و بمب می خورند و هنوز هم امیدوار به ساختن کشوری هستند که هرگز ساخته نخواهد شد. 


بعد از تحریر:
 نوشتن این پست تازه تمام شده بود که رسانه های اسراییل اعلام کردند جنازه سه شهرک نشین را در منطقه ای در شمال الخلیل حبرون در کرانه غربی پیدا شده است. بنابراین باید منتظر حملات انتقام جویانه اسراییل ماند. 




Tuesday, June 24, 2014

داعش در عراق : جنگی مذهبی یا سیاسی؟


دیروز داشتم این مقاله + را در سایت فارن پالسی می خواندم که در مورد وقایع اخیر عراق و جنگی که به آن درگیری شیعه-سنی اطلاق می شود پرداخته بود.
نویسنده مقاله مدعی است جهان اسلام تقریبا در عصری قرار دارد که مسیحیت یک بار آن را در قرون وسطی در آغاز سالهای ۱۵۰۰ میلادی تا نیمه سالهای ۱۶۰۰ میلادی تجربه کرد. زمانی که مارتین لوتر اصلاح طلبی دینی را با به چالش کشیدن کلیسای کاتولیک و شخص پاپ آغاز کرد و جنگ های مذهبی اروپا بین کاتولیک ها و پروتستان ها در آلمان٫ انگلیس٫ هلند٬ بلژیک و مکان های دیگر با شدت و حدتآغاز شد و تقریبا یک سوم جمعیت اروپای آن روز را قربانی کرد. نویسنده مقاله نهایتا مدعی شده وقوع چنین جنگ هایی اجتناب ناپذیر است و تا زمانی که دو طرف متوجه شوند دین را باید به امر شخصی تبدیل کرد و جغرافیای سیاسی را از آن جدا کرد ادامه خواهد یافت و بعد سکولاریسم غالب خواهد شد.

وضعی که اینجا وجود دارد اینست که با وجود اهتمام صدا و سیما و دولت ایران مبنی برنشان دادن اینکه اتفاقاتی که در عراق می افتد ریشه در ماجرای شیعه و سنی ندارد اتفاقا باید به این نکته توجه داشت که اتفاقات عراق دقیقا مناقشه بین شیعه و سنی است اما  نه جنگ مذهبی شیعه و سنی بر سر آنکه کدام محق است و کدام باطل٬ بلکه جنگ بر سر قدرت سیاسی شیعه و سنی است. به همین دلیل است که  در این مناقشه مردم عادی شیعه و سنی نیستند که به جان هم بیفتند - که برعکس با هم همکاری هم می کنند بخاطر امنیت و جان و مال خودشان-  بلکه قدرت ها و حکومت ها هستند که پست سر بازیگرانی مثل داعش قرار می گیرند.

داعش یا دولت اسلامی عراق و شام  چه در سوریه و چه در عراق همواره ادعای حکومت کردن و به قدرت رساندن یک خلیفه را داشته و دارد (شیعه خواهان امامت است و اهل سنت خواهان خلافت) . گفته می شود در مناطقی که حاکم می شود خصوصا از مسیحیان جزیه (مالیات مذهبی)  می گیرد. از طرفی وقتی تبلیغات و ویديوهای این گروه را دقت کنیم می بینیم اسم شیعه را نمی آورند بلکه عمدتا آنها را با عنوان صفوی می خوانند و صفوی ها بودند که اولین دولت مدرن شیعه در ایران را تشکیل دادند. وقتی آمریکا از نوری مالکی تلویحا می خواهد کنار برود و دولتی که توسط حزبی که بیشترین ارای پارلمانی را بدست آورده (دولت اکثریت) را با یک دولت وحدت ملی (دولتی متشکل از فرقه های مذهبی و گروه های  سیاسی که دارای اکثریت نیستند)عوض کند این یعنی دولت اکثریت شیعه با یک دولت فشل شیعه-سنی-کرد عوض شود تا تازه وضعیتی مانند لبنان ایجاد شود که احزاب مخالف حتی قادر نیستند بر سر تعیین یک شخص سوم به عنوان رییس جمهور کشور (که بیشتر نمادین است) به توافق برسند و این یعنی تبدیل یک دولت شیعه به یک دولت فشل که فقط نیازهای مردم را تامین کند اما عملا هیچ کاره باشد.


 وقایع عراق همانند سوریه دعوا بر سر قدرت سیاسی ایران به عنوان یک قدرت شیعه (که جنبش های شیعه در سراسر جهان عرب و‌افریقا به آن چشم دارند) با قدرت حکومت های سنی مذهب خاورمیانه است. سوریه با وجود بیشتر از سه سال جنگ خانمان سوز همچنان در محور ایران باقی مانده و حزب الله لبنان  بازیگر اصلی منطقه خودش و نیز سوریه است. شیعه در عراق اکثریت سیاسی و اجتماعی را دارند و این سه می توانند مایه اتکا و بالا رفتن وجهه اجتماعی هزاره های افغانستان و شیعیان بحرین و خمینیون نیجریه و شیعیان آذربایجان شوند و دولت های سنی مذهب منطقه و امریکا و انگلیس و البته اسراییل نمی توانند این موضوع را تحمل کنند. شاید کسی فکر کند این حرف از آن تئوری های توطئه است که دست اسراییل را هم پشت این وقایع ببینیم اما اگر اتفاقات را از منظر کلان نگاه کنیم می بینیم آنکه همیشه با اسراییل سر ناسازگاری داشته نه خادم حرمین شریفین و مفتی قدس و کشورهای سنی مذهب منطقه بلکه ایران و شیعیان لبنان بوده اند. آن کسی که در سال ۱۹۲۳ علیه انگلیسی ها فتوای جهاد در عراق و در ایران فتوای تحریم تنباکو  داد نه یک روحانی سنی مذهب بلکه یک مرجع عالی قدر شیعه بود و آنکه با کودتای عربستان و امریکا علیه دولت مرسی موافقت کرد شیخ الازهر بالاترین مقتی جهان سنی مذهب و نه یک روحانی شیعه بود. 

در واقع وقتی امریکا برای حمله هوایی علیه داعش دست دست می کند و بعد فرید ذکریا در گفتگو با سی ان ان می گوید امریکا نمی خواهد به نیروی هوایی شیعه در عراق تبدیل شود پس باید قبول کرد دعوا بر سر موجودیت جنبشی به اسم تشیع است و نه البته هر شیعه ای که وهابی های پاکستان با شیعیان خوجه اسماعیلی وهفت امامی یا القاعده با شیعیان زیدی یمن کاری ندارند چون آنها شیعه سیاسی نیستند بنابراین جان و مالشان در امان است.

 از این منظر می توان برآمدن جنبش هایی نظیر داعش که در عراق متشکل از بعثی های بجا مانده از دوران صدام و گروه های تکفیری هستند را حرکتی جهانی برای مقابله با تشیع سیاسی است که دست کم ۱۱ قرن است همه سختی ها را تحمل کرده و منتظر مانده تا روزی حکومت جهانی اش را تحت لوای امامت تشکیل بدهد. و البته پرچم های سیاه داعش که  خلافت را در مقابل امامت قرار داده اند هم مزید بر علت است که بدانیم چنین گروه هایی که به شدت سازمان یافته و اموزش دیده و دارای تکنولوژی های اطلاعاتی دسترسی به تمامی رسانه های اجتماعی و آن لاین هستند از هیچ برنیامده اند و پشت تشکیل و پیشروی های عجیب و سریع شان برنامه های طولانی مدتی قرار دارد.