Tuesday, March 19, 2013

پاداش سکوت

 

می گویند هویت چیزی است که آدم ها را واداربه جستجو می کند که به خودشان نگاه کنند ٬ ببینند چه هستند ٬ که هستند و کجا هستند ؟ از یک طرف آدم ها خودشان هویتشان را در طول زمان شکل می دهند و می سازند و از طرفی دیگر در حافظه تاریخی و ناخودآگاه آنها انبانی از خاطرات ٬ تجربیات و هویت نسل ها وجود دارد.
در خاطرات و ذهن من هم دست کم خاطرات دو تا سه نسل هستند. مادرم معمولا خاطراتی که مادرش تعریف می کرده را در یاد دارد و برای من می گوید. بنابراین من هم داستان ها و اتفاقات کوچکی مادربزرگ مرحومم را می دانم هم داستان ها و ماجراهای کودکی مادرم را و ذهن من پر از این خاطرات است. اما چرا حالا اینها را اینجا می نویسم : بخاطر این سه عکسی است که روزنامه ایندپندنت این هفته از خرابی های مسجد الحرام بدست آل سعود منتشر کرد. 




کسانی که در سالهای گذشته به زیارت مسجد الحرام مشرف شده باشند متوجه می شوند چه تغییراتی در آن رخ داده است. اولین باری که من در دهه ۷۰ به مکه  رفتم در قسمتی که باب الفتح خوانده می شد بازارچه هایی بود که به سمت بازار ابوسفیان می رفت. یک بازار قدیمی که از زمان پیامبر باقی مانده بود. سالهای بعد آنرا خراب کردند. در مدینه جایی که هم اکنون ضلع جنوبی حرم محسوب می شود خیابانی بود به نام شارع ابوذر که پشت آنهم بازارچه ها باصفایی وجود داشت که همگی حیاطچه هایی هم داشتند. سه سال بعدتر که رفتم همه را از بین برده بودند. مادرم از کوچه بنی هاشم و خانه امام حسن مجتبی حرف می زند که کوچه باریکی بود که منتهی به باب جبراییل می شد ( درب اصلی حرم پیامبر) و می گوید خانه امام حسن مجتبی هنوز همانجا بود و در دست سادات مدینه. ( آنها را هم خراب کردند ) مادربزرگم که قبه های روی حرم امام در بقیع را هم دیده بود.  من در صحن مسجد الحرام پله هایی را دیدم و از آنها پایین رفتم که به زیر مسجد می رفتند و از آنجا شما وارد محوطه ای می شدید که فقط روشویی داشت و محل وضو گرفتن بود و همگی از آب زمزم بودند. حتی آنجا دهانه چاهی هم روی زمین مشخص بود که می گفتند محل اصلی چاه زمزم است. همه آن قسمت را بعد تر بستند و دیگر اثری از آثارش باقی نمانده است. در مدینه و جایی که محل جنگ احزاب بود ۷ مسجد نیمه ویرانه وجود داشت که بصورت پلکانی در دامنه کوه بنا شده بود. یکی به نام علی بود. دیگری سلمان. آنکه از همه بالاتر به نام فاطمه و آن هایی که پایین تر بودند به نام عمر و ابوبکر. یادم هست من در سه تای اول نماز خواندم. سالهای بعد برای درست کردن خیابان یا اتوبان مساجد پایین تر به نام خلفا را خراب کردند و آنی که به نام فاطمه بود را بسته بودند و دیگر کسی نمی توانست بالا برود. در چند سفری که در این سالها به عربستان کردم دیگر هرگز سراغ آنها نرفتم چون می دانم فقط خشمم را برخواهد انگیخت و ترجیح می دهم همان خاطره مساجد نیمه ویرانی که می شد در آنها دو رکعت نماز خواند در ذهنم بمانند. دفعه دومی که به عربستان سفر کردم ( آنهم در دهه ۷۰ بود ) منزل بانوی بزرگ اسلام حضرت خدیجه را که مشرف به خانه خدا بود ویران کرده بودند و جایش یک سری دستشویی و توالت زنانه ساخته بودند ( هنوز هم همانجا هست). بتدریج تمامی دربهایی که به سعی باز می شدند و هریک نام یکی از قبایل قریش را داشتند و یکی دیگر باب علی بود و دیگری باب بی شیبه و آن یکی باب السلام ( که زیرش بت ها خاک شده بودند) را هم یک به یک بستند و یکی را از بالا پل زدند و یکی را از پایین و دیگر آنها را هم نمی توان شناخت. مادربزرگ من در اوایل دهه ۴۰ به مکه رفته بود. با خطوط هوایی لبنان ( مثل همان هایی که جلال سوار شده بود)  او برای مادرم گفته بود که دو طرف سعی بازار بود و وقتی حرکت می کردی از صفا به مروه و برعکس از میان این بازار رد می شدی. حالا دیگر عملا نه کوه صفایی باقی مانده نه مروه ای. صفا را که می شد زمانی رویش رفت و نشست و قرآن خواند تا توانستند تراشیدند و یک دیوار شیشه ای به دورش کشیدند و مروه هم که تبدیل شد به یک رمپ مرمری و خلاص. و حالا عکس های ایندپندنت نشان می دهد تنها بخشی که از حیاط حرم باقی مانده بود و متعلق به اواخر دوره عباسی و بازسازی های عثمانی بود هم در معرض ویرانی هستند. آن ستون های نارنجی رنگ پهن و عریض را ---که لابلایشان لوستر های به سبک عثمانی آویزان هستند و برخی نام های اصحاب پیامبر را روی خود دارند ---ویران می کنند به بهانه گسترش حرم. ولی در واقع برای اینکه اثاری از دیگرانی که برای آن خانه زحمت کشیدند باقی نماند. کما اینکه در مسجد النبی --در حیاطهایی که چترها قرار دارند و اسامی امامان شیعه هم نوشته شده اند-- در نام محمد مهدی حی دست برده اند و حی آنرا که از وصل شدن  ی مهدی به ح محمد درست شده بود پاک کرده اند. تنها چیزی که از سالهای دور باقی مانده است مکتبه یا محل تولد پیامبر است که آنهم گفته می شود دربرنامه ویران شدن قرار دارد. به عبارت بهتر برای نسل های مسلمان آینده چیزدندان گیری باقی نمانده است تا ببینند و عجیب اینکه تمام این اتفاقات در زیر سایه سکوت تمام کشورهای اسلامی -منجمله ایران - انجام شده است و متاسفانه علمای شیعه ما که برای بعضی موارد زود و تند موضع گیری می کنند در این مورد سکوت را بر هر حرفی ترجیح داده اند. چه علمای قم و چه علمای نجف! در واقع مشابه این اتفاقات ریز ریز در بیت المقدس هم در حال روی دادن است. صهیونیست ها هم خراب می کنند تا آثار اسلامی شهر قدس از بین برود و آنها بتوانند معبد خودشان را بنا کنند و آل سعود از بین می برند چون هیچ چیزی نمی تواند عریانی تازه به دوران رسیدگی آنها را بپوشاند و از یادها ببرد که بنیان گذار آل سعود  راهزنی بیش نبود که با کمک انگلیسی ها به قدرت رسید و و خاندان هاشمی های حاکم بر مکه را ساقط کرد. در واقع آل سعود بیشتر از همه نگاهشان به انگلیسی هاست که اگر نبود آن ساعت مسخره را به تقلید از بیگ بن لندن در بلندای خانه خدا نمی ساختند. نمی دانم چرا ولی دیدن این عکس ها بیشتر از اینکه ممکن باشد من - که در تمام این سالها بیننده ای بیشتر نبوده ام را- اینهمه ناراحت کرد. فکر می کنم زیر این آسمان آبی یک نفری هم هست که در تمام این سده ها و و قرن ها همه را دیده است و دم برنیاورده است و دیده است که چطور میراث پدرانش و پدران پدرانش را بر باد می فرستند.... و عجب صبری و دل پر دردی او دارد. 


تتمه
دیگر خسته شده ام ولی نمی توانم ننویسم : می نویسم که بماند که روزی هم صدایی از ما به عنوان اعتراض بلند شد که این رسمش نیست. جمهوری اسلامی یعنی از عربستان سعودی هم کمتر است ؟ مخالفان شیعه دولت عربستان در مناطق شرقیه به فیس بوک  دسترسی دارند. یوتیوب در دسترس شان هست و ما در جمهوری اسلامی که ادعای آزادی بیان هم دارد نمی توانیم به هیچ جایی مراجعه کنیم که یعنی همین ایندپندنتی که داستان ویرانی های حرمین شرفین را در چندین نوبت چاپ کرده است باید بسته بماند ؟ نمی دانم چرا ما همه می ترسیم با صدای بلند بپرسیم مسئول فیلترینگ در کشور کدام نهادست؟ مخابرات ؟ وزارت اطلاعات یا سپاه؟ چرا هیچ کس چیزی نمی پرسد و نمی گوید؟ 


این لینک متعلق به مقاله ای است که روزنامه Independent  در مورد ویرانی های مکه چاپ کرده است. در انتهای آن چند مقاله دیگر مربوط به همین موضوع وجود دارد. +



Wednesday, March 6, 2013

به یاد یک انقلابی

 
 
آسوده بخواب مرد.


Hugo Rafael Chávez Frías-28 July 1954 – 5 March 2013