Monday, November 15, 2010

یک قاشق دل نوشته

لبیک اللهم لبیک ؛ لبیک لا شریک لک لبیک ؛ ان الحمد و النعمه لک و الملک لا شریک لک.

الان در کشورعربستان سعودی در صحرای عرفات که دیگر شباهتی به صحرا ندارد عصر روز عرفه است و بیشتر ازدو و نیم میلیون نفر آدم همه آمرزیده شده اند ، اینهمه آدم یک جا یک آن آمرزیده شده اند و لوح همه سفید سفید سفید شده است، مثل روزی که الست بربکم را شنیدند و قالوا بلی گفتند. توی تلویزیون می بینی مردم ایستاده اند و دعا می کنند و از آخرین لحظات یک روز بزرگ استفاده می کنند تا اذان را بگویند و مرحله بعدی را آغاز کنند که رفتن به جایی دیگر است مشعر و مزدلفه تا شب را بیتوته کنند. باید آنجا بوده باشی تا بدانی هیچ چیزی روی زمین با صحرای عرفات و بعد ازظهرش ، آفتابش و سایه اش ، زمینش و زمانش قابل مقایسه نیست. انگار آن بعداز ظهر زمان متوقف می شود و تو و همه آن آدم ها در بی زمانی شناور می شوید . می دانی زیر این آسمانی که تو هستی آدم های مهمی هستند ، یک آدم خیلی خیلی مهمتر هم است، که قطب است و عالم وجود بخاطر حضور او سکون دارد و بدتر از اینکه تو او را ندیده ای چشم دوانده ای و ندیده ای .... اوکه همان جا زیر آن آسمان بود تو ندیدی ، حجاب بود. مانده تا حجاب هایت برداشته شود. اما تمام بعد از ظهر دیگرانی بودند که دیدند ، شناختند و یا ....نشناختند. صحرای عرفات جای عجیبی است و عجیب تر اینکه وقتی یک بار آنجا بوده باشی دیگر نمی توانی فراموشش کنی ؛ مزه ای است که زیر زبانت رفته و همیشه آن مزه بخصوصش ، شیرینی و حلاوتش زیر زبانت مانده ؛ که حتی شیرینی و حلاوت هم نیست یک چیز دیگرست ، از همان مزه های بهشتی که نمی توانی توصیفش کنی و دیگرهیچ کاری اش نمی توانی بکنی مگر اینکه بمیری و از یادت برود چون مزه اش در همه جای وجودت نفوذ و رخنه کرده و مانده و بیرون رفتنی نیست. مگر اینکه بقول آن مرحوم کله ات را محکم بکوبی به اولین دیوار سیمانی که می بینی. دیدن آن آدم ها چیزعجیبیست ، تجربه حس حضور آدم ها را ، آن اقیانوس زنده سفید رنگ پاک را ، قیامت و محشرکبری را ، آنهایی که نمی توانی بفهمی کدام داراست و کدام ندارچون آنجا دیگر همه چیز از چهره ها زوده شده ؛ آنجا دیگر هیچ چیزی توی چهره آدم ها نیست چهره هایشان اصلا دیگر صورت نیست خالی است و پراست از عجز واینکه همه انجا آن لحظه می دانند که هیچ نیستند و حتی هیچ بازهم "چیزی" هست و معنایی دارد اما آنجا فقط عدم و فنای مطلق است در مقابل ابد و ازل و اول و آخر و حی و قیوم و ممیت و محیی ، مالک و رب وخدای همیشگی ابدی و سرمدی. اصلا آنجا احساس می کنی یا حتی اگر حس نکنی هم می دانی، می توانی تصور کنی آن بالا روی سر آدم ها ملائکه حاضرند و چون فرشته عشق نمی دانست چیست لابد به آن لحظات و آدم ها غبطه می خورند و دست کم دلت را خوش می کنی که فرشته دارند برای همه آدم ها استغفار و طلب آمرزش و رحمت می کنند و دست کم تو هم آنجایی و از صدقه سر آن دیگران گوشه ای از چادر رحمت روی تو هم کشیده شده است. چه حالی دارند آنهایی که آنجا انا الحق را احساس می کنند چون خود نیستند ، حجاب از میان برداشته شده و قطره به درون اقیانوس ازل رفته است.
آنجا آدم ها دسته دسته اند ؛ هریکی آفتابه ای ، پرچمی ، پارچه و اسمی ، شیشه پلاستیکی و سیب نیم خورده ای را به چوبی زده و منتظرتا خورشید پایین برودو راه بیفتند ؛ انجا همه دسته اند و پشت سر کسی راه افتاده اند ... امامی دارند و تو امامت را قرنهاست گم کرده ای و هیچ نداری و مثل بچه ای هستی هراسان که بدنبال مادرش می گردد و نمی یابدش و گریه می کند و از گریه خودش وحشتش بیشتر می شود. این لحظات آنجا هیچ کس دیگر خودش نیست چون نمی تواند باشد چون خودش را دیده ، خود خالی اش ، رودررو شده با آنکه همیشه با او روبروست و از او می گریزد . عصرعرفات است و صحرای عرفات و عباد که " فروا الی الله" را تمرین می کنند و به چشم می بینند چون بجز دامان او جایی نیست که بروند چون همه دامان اوست و محضراو ....و همه عمر برندارم سر ازین خمار مستی که هنوزمن نبودم که تو در دلم نشستی.


و حالا اذان را می گویند ، صدای ازلی و ابدی اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله از بلندگوها و مناره های مسجد خیف توی صحرا می پیچد و تو می مانی و سیل آدم هایی که منتظرند و منتظر و منتظر . شب بر صحرای عرفات کم کم سایه می اندازدو آدم ها تمرین سفر نهایی شان را می کنند. روزی که هیچ کس بدردشان نخواهد خورد مگر همین زمین عرفات و شهادتش و فرشتگان توی آسمانش ، سنگهایش ، چراغهایش .
یک عرفات دیگر تمام شد و دل تنگی همیشگی اش بازهم برای تو وبر دل تو ماند



Saturday, November 13, 2010

نگاهی به تاریخ جهان- 2



هر سال از اول ماه نوامبر تا تقریبا یازدهم آن کسانی که در بریتانیا زندگی می کنند عادت دارند گل های قرمزی را روی یقه هایشان نصب می کند که نمونه ای از گل شقایق (1) است . کسانی که شبکه های بی بی سی انگلیسی یا اسکای نیوز را نگاه می کنند یا مهمانان شبکه های دیگر اگر از بریتانیا باشند حتما این گلها را روی یقه هایشان دارند .(2) مثلا اینجا عکس نخست وزیر انگلیس دیوید کمرون را می بینید که یک عدد از این گلها روی یقه اش زده است.



و البته این گل های روی یقه و لباس مختص سیاستمداران و چهره های مشهور نیست همه می زنند و آنرا از اول ماه نوامبر در خیابان ها و مغازه ها می خرند. قیمت هردانه گل حداقل یک پوند است و حداکثرش هم همت عالیست. پول این گل های چندروز مصرف کاغذی و پلاستیکی به حساب بیمارستان سلطنتی شهر چلسی (3)ریخته می شود که یک موسسه نگهداری از بازماندگان پیر و بیمار جنگ جهانی اول در آن وجود دارد و حالا که بیشتر از 91 سال از پایان جنگ جهانی اول می گذرد و دیگر بیمار و بازمانده ای از آن جنگ نمانده عایدی فروش گل ها بازهم به حساب موسسه ریخته می شود که هنوز معدود بازماندگانی از جنگ دوم جهانی در آن زندگی می کنند و مقادیر دیگری هم صرف کمک به مجروحان جنگ های افغانستان و عراق می شود.




اما چرا این گلها سمبل این جنگ شده اند و چرا ماه نوامبر ؟ خود داستان دیگری دارد. جنگ جهانی اول در تاریخ یازده نوامبر سال 1918 با قرارداد ترک مخاصمه توسط آلمان به پایان رسید و چون اخرین تیرهای این جنگ در دشت های فلاندرز واقع درغرب فرانسه شلیک شدند و این دشت ها همیشه یا دست کم در آن وقت سال پر از گل های شقایق بودند این گل به نماد جنگ جهانی اول و یاد کشته های آن و بعد هم جنگ های دیگر بریتانیا تبدیل شد. روز یازدهم نوامبر در انگلیس روز یادبود (4) ، در سایر کشورهای اروپایی روز ترک مخاصمه- یا آتش بس-(5) و در امریکا روز بازماندگان جنگ (6) نامیده شد.



هرسال در این روز مراسمی دربعضی از کشورهای اروپایی ، امریکا و خود انگلیس برگزار می شود و در کلیسای جامع وست مینیستر از روز اول ماه نوامبر تا روزیازدهم خانواده و دوستان و بقیه افراد صلیب هایی با یک گل شقایق روی زمین برای کشته های جنگ ها نصب می کنند و نهایتا کل مراسم با یابود و سکوت تمام می شود و رفت تا سال بعد و تکرار همین داستان.



اما قصد من از نوشتن این پست چیز دیگریست و اینها همه اطلاعات اولیه بود.

نگاهی به تاریخ جنگ جهانی اول این اطلاعات را به ما می دهد :

1- جنگ جهانی اول بخاطر کشته شدن فرانتس فردیناند ارشیدوک و ولی عهد اتریش توسط یک جوان ناسیونال صرب شروع شد . امپراطوری اتریش مجارستان دولت صربستان را مسئول این کار دانست و به این کشور حمله کرد. چون صربستان تحت الحمایه روسیه تزاری بود پس روسیه وارد جنگ شد. فرانسه متحد روسیه بود، آلمان - یا به عبارت بهتر پروس و شاهزاده نشین هایش متحد امپراطوری اتریش مجارستان بودند و همینطور امپراطوری عثمانی. پای همه اینها هم به تبع درگیری کشور دوست و متحد به جنگ باز شد. اما انگلیس وقتی وارد شد که آلمان به بلژیک که یک کشور بی طرف بود حمله کرد و نهایتا حتی کانادا که مستعمره انگلیس بود مجبور شد به این جنگ نیرو بفرستد.
با نگاهی دوباره می توان اینطور تصور کرد که این همه سرباز انگلیس و کشورهایی که واقعا از اول نباید وارد جنگ می شدند برای هیچ و پوچ کشته شدند و در واقع این جنگ ، جنگ سیاستمداران و پادشاهان و نخبگان اقتصادی بود که البته آنها هیچ وقت خودشان در این جنگ ها کشته نمی شوند وهمیشه مردم را به کارزار می فرستند.

2- جنگ جهانی اول که تمام شد دیگر از امپراطوری اتریش مجارستان ؛ پروس ؛ عثمانی ، روسیه تزاری و شاهزاده نشین های باواریا خبری نبود . کشوری به نام آلمان تاسیس شد ، فلسطین و شامات- جایی که عراق امروز و اردن و لبنان و سوریه هستند، شبه جزیره عرب و کشورهای حاشیه خلیج فارس و منطقه بالکان و .. که عمدتا دست عثمانی بودند همه از چنگ آن بیرون کشیده شدند و تحت الحمایه برندگانی چون انگلیس یا گاهی هم فرانسه - لبنان وسوریه- درآمدند. عربستان تاسیس شد ولی بقیه کشورهای دیگر تحت الحمایه ماندند. کشورهای منطقه شرق اروپا عمدتا زیر پرچم شوروی رفتند یعنی به مناطق تحت امر روسیه دست اندازی چندانی نشد و بازندگان بزرگ همان امپراطوری های بزرگ اتریش و عثمانی بودند که از هردو کشورهایی کوچک و ناتوان به نام ترکیه و اتریش برجا ماند و همه چیزشان برباد فنا رفت.

3- اما این وضع هم پایدار نماند ؛ ملت آلمان و سایرین تحقیر را فراموش نکردند ، فیتلر روی موج همین تحقیر سوار شد وکمتر از بیست سال بعد بازهم جنگ جهانی دیگری راه افتاد که شعله هایش بی دلیل دامنگیر ایران شد . کشورهایی مثل اردن و عراق و اسراییل جعلی و.. هم ازقبل این جنگ تاسیس شدند و دیگرانی مثل لبنان و سوریه و مصر از زیر پال و پر فرانسه بیرون آمدند ، لیبی از دست ایتالیا خلاص شد و به نوعی نظام استعمار اروپا در سراشیبی سقوط قرار گرفت چنانچه از سال های بعد از جنگ جهانی ملل افریقایی یکی یکی سربرآوردند و استقلال پیدا کردند.

4- هردوی این جنگها روی جنوب شرق آسیا و تغییر توازن قدرت و شکل حکومت ها تاثیر داشتند که خود مقالی دیگر می طلبد مضاف بر اینکه در جنگ جهانی دوم عوامل بزرگی به نام امریکا و کشورهایی مثل چین و ژاپن و مستعمرات آنها در جنوب و جنوب شرق آسیا وارد معادله شدند.

5- در ایران 31 سال پیش جنگی شد که برای دفاع بود. دفاعی که مقدس بود و هنوز هم هست. اما خدا بین همه ما شاهدست آیا ماواقعا به اندازه ای که انگلیسی ها برای کشته های جنگ های بی دلیل و استعماری شان احترام قائلند برای شهدایمان احترام قایل هستیم ؟ و مهم ترین مسئله اینجاست که آنها برای دفاع از خاکشان کشته نشدند ، بخاطر اتحاد کشورشان با دیگران به میدان نبرد رفتند ولی ما مشغول دفاع از خاکمان بودیم و همه می دانند صدام با چراغ سبز امریکا و تمام دنیای غرب بخاطر هراس از انقلاب جنگ راه انداخت .در این جنگ امدادهای غیبی و کمک های قطب عالم امکان به کرات و وفور دیده شدند و کشته های جنگ ما نه کشته که "شهید " و به معنای واقعی " مجاهد فی سبیل الله" بودند.

6- هرسال در ایران فقط به همت خانواده شهدا و بعضی از دانشجویان و جوانان علاقمند مراسمی در سالروز شروع دفاع مقدس با غبارروبی مزار شهدا آغاز می شود و عملا همین. البته من منکر برنامه های بی هدف و سرسری دولتی و سازمان های متولی تبلیغات نیستم که معمولا کارشان فقط نوعی انجام وظیفه است تا در مظان اتهام قرار نگیرند ولی واقعا از روی دل نیست ، چون مردم ؛ همه مردم درگیر چنین موضوعی به این مهمی و عمق و وسعت نشده اند و نمی شوند. در صورتی که موضوع دفاع مقدس می تواند باعث اتفاقات مهمی بشود خصوصا برای بازماندگان جنگ که جانبازان و همچنین اسرای آزاد شده هستند، فقط ایکاش احترام گذاشتن را از این غربی ها یاد می گرفتیم. ای کاش....


1-Poppy flowers
3-Chelsea Pensioner
4-Remembrance Day
5-Armistice Day
6- Veterans day

2- بی بی سی فارسی را هرگز نگاه نمی کنم و نمی دانم کارمندان و مجریان وطن فروش آن این چند روزه از این گل ها به لباسشان زده بودند یا نه ؟ ولی از آنجایی که اینها همان کسانی هستند که شهیدان ایران را " کشته " می خوانند بعید نیست برای کشته های جنگ های استعماری بریتانیا گل به یقه بزنند.



فرشته صادقی