.باز باران ، باران
شیشه پنجره را باران شست از دل من
اما
چه کسی نقش تو را خواهد شست ؟
حمید مصدق- آبی ، سیاه ، خاکستری
1- هوا بارانی است. باران ریز سردی گه گاه می بارد . روی برگها می پاشد و از آنها صدای خشکی بیرون می کشد که همه فکر می کنند صدای باران است اما بیشترصدای برگهاست تا باران. تن برگها از دست باران می لرزد شاخه را رها می کنند و آرام پایین می آیند. نگاه می کنم تمام خیابانها و کوچه ها پر از برگهای چنار است و یک یا دو درخت دیگر همه زرد ،همه نارنجی ،همه قهوه ای ، همه طلایی : خجالت می کشم که اسم درختهای شهرم را بلد نیستم. هر کسی چنار و بید مجنون را می شناسد اما اسم اینها چیست ؟ که روی برگهایشان زیر باران راه می روم و آنها خش خش صدا می کنند.اسم پرنده ها را هم بلد نیستم. بجز گنجشگ و کلاغ. اما اسم آن قشنگها که سیاهند و خاکستری و کنار گوشهایشان سفید است و دو تایی برای هم آواز می خوانند چیست ؟ آن راهم نمی دانم. حتی تا چند روز پیش دائما می پرسیدم ( از خودم ) چرا برگها زرد می شوند ؟ یک جواب ساده اینست : چون پاییز است.! اما این جواب درست نیست. بنابر این توی اینترنت جستجو کردم و آنهم مثل غول چراغ جادو جواب درست را داد. حداقل حالا یکی از سوالهای همه ساله ام پاسخ داده شد. می توانم برای دیگران خصوصا بچه ها هم به زبان ساده بگویم. جالب اینکه رنگ زرد برگها همیشه زیر رنگ سبز آن پنهان است. ما نمی بینیم. بعد که دیگر سبزینه یا کلروفیل ساخته نمی شود ( در پاییز) رنگ زرد کم کم نمایان می شود. مثل خیلی چیزهای دیگر که پنهانند و همه همان رویه -همان ظاهر را نگاه می کنند. مثل من. !
2- حذف شد. !
3- دو سه روزست به آن مردان جوان بمبئی فکر می کنم.به قول همه "تروریست " ،هرچند من ترجیح می دهم این کلمه را استفاده نکنم و به آن نخوانمشان ، چون همه از آن استفاده می کنند. چند عکس از آنها بیشتر منتشر نشد اما قیافه شان به جهادی و تروریست و.. نمی خورد. خیلی جوان بودند و ذهن من مرتب می پرسد چرا دست به آن کار زدند ؟ اصلا کار آنها هم مصداق همین عملیات ترور و بقول اعراب " ارهابی " هست یا نه ؟ خب،با کارشان بهانه ای دست همه آن طرفداران نظریه ترس و رعب و دشمننان می خواهد به ما حمله کنند ،دادند که تمام کارشناسان و متخصصان تروریسم و ضد تروریسم و وسیا و جاسوسی را از قوطی هایشان بیرون بکشند و هرکسی نظری بدهد تا معلوم شود چقدر این امریکایی ها آینده بین و محق هستند. اما ،
یک چیزی این جا می لنگد. یک چیزی درست نیست - درست سرجایش قرار نگرفته است. خانواده آن خاخام یهودی که مرده بود را نشان می دهند. نمی گویند یهودی می گویند اسراییلی و تا شماره شناسنامه و همسایه ایالت مینه سوتای 6 سال پیش آنها را می آورند وسط. اما هیچ کس راجع به آن جوانها حرف نمی زد. فقط یک کلمه "مجاهدین دکن". توی تاریکی فرو رفته اند. هیچ نوری روی آنها تابانده نمی شود. کی بودند ؟ خانواده آنها چه ؟ مادر داشتند ؟ مسلما !چون از درخت که سبز نشده بودند. همه از عملیاتهای تروریستی به زعم خودشان در دنیا حرف می زنند و همه تاریخچه را می کشند بیرون. کم مانده ترور کندی را هم به مجاهدین و القاعده خیالی نسبت بدهند ولی .. ولی هیچ کس نمی گوید هندی ها ، هندوها چه برسر مسلمانان این کشور می آورند. در کشمیر چه می کنند. چند سال پیش در گجرات چه کردند ؟ چند مسجد دوران مغولهای هند را به بهانه معبد و درگیری فرقه ای خراب کردند. اصلا "دکن" کجاست ؟ مردم آن مسلمانند یا هندو ؟ هیچ کس از این قسمت تاریک ماجراحرف نمی زند و همین قسمت است که با جوانها که حتی نمی دانیم چند نفر بودند در تاریکی محض و خاموشی و سکوت خبری فرو رفته است. و من را وا می دارد به آنها به عنوان تروریست نگاه نکنم. ناراحتم. نگران. برای مسلمانان. مسلمان هند بعد از آن ماجراها- که خودم دیده ام واقعا آدمها آرامی هستند و حتی مثل جاهای دیگر من و تویی شیعه وسنی هم ندارند. نگران مردم غزه . نگران چچنها که عنوان افراطی به آنها زده می شود و هربلایی می خواهند سرشان می آروند و دنیایی که دم نمی زند. نگران مردم نادان وبی خیال خودم. نگرانم. نگرانی های من بی دلیل است یا با دلیل؟آیا کاری از دست من بر می آید ؟
خانه ام ابری است.
یکسره روی زمین ابری ست با آن
شیشه پنجره را باران شست از دل من
اما
چه کسی نقش تو را خواهد شست ؟
حمید مصدق- آبی ، سیاه ، خاکستری
1- هوا بارانی است. باران ریز سردی گه گاه می بارد . روی برگها می پاشد و از آنها صدای خشکی بیرون می کشد که همه فکر می کنند صدای باران است اما بیشترصدای برگهاست تا باران. تن برگها از دست باران می لرزد شاخه را رها می کنند و آرام پایین می آیند. نگاه می کنم تمام خیابانها و کوچه ها پر از برگهای چنار است و یک یا دو درخت دیگر همه زرد ،همه نارنجی ،همه قهوه ای ، همه طلایی : خجالت می کشم که اسم درختهای شهرم را بلد نیستم. هر کسی چنار و بید مجنون را می شناسد اما اسم اینها چیست ؟ که روی برگهایشان زیر باران راه می روم و آنها خش خش صدا می کنند.اسم پرنده ها را هم بلد نیستم. بجز گنجشگ و کلاغ. اما اسم آن قشنگها که سیاهند و خاکستری و کنار گوشهایشان سفید است و دو تایی برای هم آواز می خوانند چیست ؟ آن راهم نمی دانم. حتی تا چند روز پیش دائما می پرسیدم ( از خودم ) چرا برگها زرد می شوند ؟ یک جواب ساده اینست : چون پاییز است.! اما این جواب درست نیست. بنابر این توی اینترنت جستجو کردم و آنهم مثل غول چراغ جادو جواب درست را داد. حداقل حالا یکی از سوالهای همه ساله ام پاسخ داده شد. می توانم برای دیگران خصوصا بچه ها هم به زبان ساده بگویم. جالب اینکه رنگ زرد برگها همیشه زیر رنگ سبز آن پنهان است. ما نمی بینیم. بعد که دیگر سبزینه یا کلروفیل ساخته نمی شود ( در پاییز) رنگ زرد کم کم نمایان می شود. مثل خیلی چیزهای دیگر که پنهانند و همه همان رویه -همان ظاهر را نگاه می کنند. مثل من. !
2- حذف شد. !
3- دو سه روزست به آن مردان جوان بمبئی فکر می کنم.به قول همه "تروریست " ،هرچند من ترجیح می دهم این کلمه را استفاده نکنم و به آن نخوانمشان ، چون همه از آن استفاده می کنند. چند عکس از آنها بیشتر منتشر نشد اما قیافه شان به جهادی و تروریست و.. نمی خورد. خیلی جوان بودند و ذهن من مرتب می پرسد چرا دست به آن کار زدند ؟ اصلا کار آنها هم مصداق همین عملیات ترور و بقول اعراب " ارهابی " هست یا نه ؟ خب،با کارشان بهانه ای دست همه آن طرفداران نظریه ترس و رعب و دشمننان می خواهد به ما حمله کنند ،دادند که تمام کارشناسان و متخصصان تروریسم و ضد تروریسم و وسیا و جاسوسی را از قوطی هایشان بیرون بکشند و هرکسی نظری بدهد تا معلوم شود چقدر این امریکایی ها آینده بین و محق هستند. اما ،
یک چیزی این جا می لنگد. یک چیزی درست نیست - درست سرجایش قرار نگرفته است. خانواده آن خاخام یهودی که مرده بود را نشان می دهند. نمی گویند یهودی می گویند اسراییلی و تا شماره شناسنامه و همسایه ایالت مینه سوتای 6 سال پیش آنها را می آورند وسط. اما هیچ کس راجع به آن جوانها حرف نمی زد. فقط یک کلمه "مجاهدین دکن". توی تاریکی فرو رفته اند. هیچ نوری روی آنها تابانده نمی شود. کی بودند ؟ خانواده آنها چه ؟ مادر داشتند ؟ مسلما !چون از درخت که سبز نشده بودند. همه از عملیاتهای تروریستی به زعم خودشان در دنیا حرف می زنند و همه تاریخچه را می کشند بیرون. کم مانده ترور کندی را هم به مجاهدین و القاعده خیالی نسبت بدهند ولی .. ولی هیچ کس نمی گوید هندی ها ، هندوها چه برسر مسلمانان این کشور می آورند. در کشمیر چه می کنند. چند سال پیش در گجرات چه کردند ؟ چند مسجد دوران مغولهای هند را به بهانه معبد و درگیری فرقه ای خراب کردند. اصلا "دکن" کجاست ؟ مردم آن مسلمانند یا هندو ؟ هیچ کس از این قسمت تاریک ماجراحرف نمی زند و همین قسمت است که با جوانها که حتی نمی دانیم چند نفر بودند در تاریکی محض و خاموشی و سکوت خبری فرو رفته است. و من را وا می دارد به آنها به عنوان تروریست نگاه نکنم. ناراحتم. نگران. برای مسلمانان. مسلمان هند بعد از آن ماجراها- که خودم دیده ام واقعا آدمها آرامی هستند و حتی مثل جاهای دیگر من و تویی شیعه وسنی هم ندارند. نگران مردم غزه . نگران چچنها که عنوان افراطی به آنها زده می شود و هربلایی می خواهند سرشان می آروند و دنیایی که دم نمی زند. نگران مردم نادان وبی خیال خودم. نگرانم. نگرانی های من بی دلیل است یا با دلیل؟آیا کاری از دست من بر می آید ؟
خانه ام ابری است.
یکسره روی زمین ابری ست با آن
از فراز گردنه خرد و خراب و مست
باد می پیچد.
یکسره دنیا خراب از اوست
و حواس من!
آی نی زن که تو
را آوای نی برده ست دور از ره کجایی؟
خانه ام ابری ست.
posted by Freshteh Sadeghi فرشته صادقی
No comments:
Post a Comment