Wednesday, October 14, 2009

عصری دیگر




یک فیلسوفی - اگر درست بگویم برتراند راسل- گفته است : "هرگز حاضر نیستم جانم را برای عقایدم فدا کنم چون مطمئن نیستم عقایدم درست باشند. "
اینکه جمله از دهان چه کسی بیرون آمده خیلی مهم نیست ولی معنایش و درک آن چرا! .هرگز حاضر نیستم جانم را برای عقایدم فنا کنم یعنی در شرایطی باید برای عقیده از جان گذشت. خوب آیا این اسمش شهادت هست یا نه ؟
مطمئن نیستم عقایدم درست باشند : یعنی باید مرجعی برای درست بودن یا نبودن عقاید پیدا کرد .
برگردیم سر جان.... پس می دانیم گاهی می توان برای عقیده از جان گذشت. این اختیار با ماست که آنرا انتخاب کنیم . حالا... بر سر بمب گذارهای انتخاری چه می آید ؟ در فصای کنونی دو مدل بمب گذار انتخاری داریم . نوعی که اولین بار مبدعش حزب الله لبنان بود وقتی در 1982 در مقر تفنگداران نیروی دریایی امریکا آنرا به جهان نمایش داد. بمب گذاری انتحاری که حدود 300 کشته امریکایی و فرانسوی بر جا گذاشت . به هفته نکشیده امریکایی ها و فرانسوی ها دمشان را روی کولشان گذاشتند و لبنان را با فضاحت ترک کردند. این نوع بمب گذاری انتحاری شهادت است یا همان خودکشی ؟ همین مدل در مورد فلسطینی های حماس هم روی می داد وقتی در اسراییل بمب می گذاشتند و به بعارتی بهتر خود را منفجر می کردند. ولی مسئله اینجاست که زن و کودک هم در آنها کشته می شد. از نظر فلسطینی ها و به عبارتی مسلمان ها چون برای اسراییلی ها بود جایز بود. ولی آیا واقعا بود ؟
نوع دوم در پاکستان و افغانستان دیده می شود . در میان گروهی موسوم به طالبان که هرچه از آنها می دانیم از رسانه های غربی ، خبرگزاری ها ، خبرنگاران و روزنامه نگاران آنها و سازمانهای جاسوسی آنها تامین می شود. این طالبان که هستند ؟ بعضی به آنها لقب مجاهدین سابق هم می دهند. اینها در دو کشور فعلا پناه گرفته اند و می جنگند و تروریست خوانده می شوند. توسط که ؟ توسط امریکا . بزرگ ترین تروریست دنیا . توسط بریتانیا که بدترین حکومت تروریستی جهان یعنی اسراییل را به قدرت رساند و هردو آنرا تا دندان مسلح کردند. اسراییلی که بقولی فرزند نامشروع امریکا و انگلیس است و انگلیس مادر امریکاست و امریکا برادر انگلیس. یعنی همه نامشروع!
یک سری دایره لغات و واژگان تعریف کرده اند و در دهانشان و دهان رسانه هایشان و دولتهایشان دائما قرقره می کنند . این کلمات عبارتند از : تروریسم ، القاعده ، دموکراسی ، اپوزیسیون ، حقوق بشر ، طالبان ، کمک مالی ، سازمانهای غیر دولتی ، شورای امنیت و تازه ترین کلمه این لیست : مناطق قبایلی پاکستان و احتمالا نسخه جدید لیست برای سال جدید میلادی شامل تاسیسات هسته ای ایران خواهد بود.
اینست که هرکسی سر ناسازگاری با نظم جهانی به سبک و سیاق آنها را دارد برچسب تروریست می خورد . می تواند سازمانی باشد مثل القاعده ، حماس و حزب الله ؛ گروهی باشد مثل طالبان و نهایتا کشوری مثل ایران .
به این بهانه کمک هایی هم می کنند یا به گروه ها برای مقابله با این تروریست ها ( مثل لشکرهایی که درست می کنند و آنها را از میان گروه های خرابکار دیگر- مثل عراق- برمی گزینند)، می تواند کمک مالی به یک کشور باشد مثل مصر که توی سر مردم خودش وسازمانهای فلسطینی بزند ، یه گروهی هایی مثل ساف و فتح که بازهم برای این باشد که با دشمن کنار بیایند و مردم خودشان را سرکوب کنند و گزارش سازمان ملل را به تعویق بیندازند و فساد مالی داشته باشند، می تواند از طریق فروختن سلاح به کشوری درگیر جنگ مثل ایران باشد ، سلاح هایی که دولا پهنا قیمتش را حساب کنند بعد بفرستند برای مخالفان نیکاراگوئه که با دولت انقلابی ساندنیست ها -که خودش مخالف امریکا بود- مبارزه می کردند و قصد براندازی داشتند. می تواند در قالب کمک به سازمانهای غیر دولتی باشد که از امثال غربی و امریکایی خود دستور می گیرند و قصد توسعه جوامع و سیاست و دموکراسی را دارند و این سیاست و دموکراسی فقط برای آنها تا زمانی معنا دارد که به نفع خودشان باشد وگرنه هرجا دموکراسی مخالف نظر آنها بود باید سرکوب شود و به رسمیت شناخته نشود : در الجزایر احزاب اسلامگرای برنده انتخابات سرکوب شدید شوند که دیگر نتوانند سربلند کنند، پیروزی حماس در یک انتخابات کاملا مردمی در فلسطین ندیده گرفته شود و محمود عباسی در قدرت بماند که الان هم دوره ریاستش تمام شده ولی با زور در این منصب نگه داشته می شود. اینست که در اوکراین انتخابات می شود و بعد چون نتیجه اش کاملا مخالف نظر آنهاست زیر همه چیز می زنند و خودشان را به قدرت می رسانند. این اتفاق در قرقیزستان می افتد با همین نتیجه پیروز می شوند. درلبنان کسی را می کشند بعد تقصیر را گردن دیگری می اندازند ، نیمه انقلابی بپا می کنند و ارتش سوریه را بیرون - انقلاب سدر- بعد جناح حودشان به قدرت می رسد. در پاکستان یک نفر دیگر را تحت همین شرایط می کشند ، طبق معمول تفصیرش را گردن دیگری می اندازند چه کسی بهتر از طالبان؟ با استفاده از نیروهایشان و احساسات مردم عادی ؛ یک دولت مورد نظر ضعیف را با ریاست فردی که دارای فساد مالی است به قدرت می رسانند تا تامین کننده نظرات آنها باشد و در مورد دخالت های آنها دم بر نیاورد. اینست که با مزه کردن این کار زیر دندانشان و نتیجه دیدن از آن ، در ایران هم به همین فکر می افتند. پول های براندازی را چند سالی توزیع می کنند، بعد با دموکراسی و مردم سالاری و شعارهای حال به هم زن وقتی بازهم در انتخابات شکست خوردند و فردی که به هیچ وجه حاضر به تحمل قیافه اش نیستند برنده شد ، تئوری نخ نما را بکار می بندند هرچند این بار دیگر حریف آنقدر ضعیف نیست که صحنه را خالی کند و بدهد دست یک مهره دیگر( آگاه یا ناآگاه) بنابر این خودشان را می زنند به موش مرده بازی و کشته ها و محاکمه هایشان را مثل پیراهن عثمان به بالای بوق رسانه ها می برند. کاری که معاویه استاد دوز و کلک زد : پیراهن عثمان را بالای کاخش روی چوبی اویزان کرد و آنقدر برایش ادعای خونخواهی کرد که ملت و خودش هم کم کم باورشان شد.
بگذریم :
طالبان.......
این هفته یک طالب روی یک کامیون حامل نظامیان پاکستانی پرید و خودش را همراه 41 نفر دیگر نظامی و غیر نظامی کشت. خودش را منفجر کرد. این آدم به چه عقیده ای رسید که این کار را می کند ؟ می گویند اینها را با افکار افراطی آموزش می دهند ، به دنبال بهشت و حوری هایش هستند ، می خواهند خودشان را در جهاد مقدس تلف کنند و به سوی " الله " بروند - این قسمتها را با تمسخر می گویند- ولی افکار این آدمها چیست ؟ می خواهند نظامی ارتشی را بکشند به این بهانه و دلیل که اوی نظامی با ارتشی همراهی می کند که همکار امریکاست و آنها را می کشد. امریکا این وسط چه می کند ؟ این را خدا می داند! نقشه یازده سپتامبرش که از پاکستان و مردم قبایلی کشیده نشده بود پس چرا حالا پای آنها به میان معرکه باز شده؟ پس او آدم می کشد ، ارتشی و غیر ارتشی و این شهادت است یا خودکشی ؟
از نظر همه خودکشی است ولی از نظر او که این کار را می کند نیست. چون اعتقادی دارد . طبق آن اعتقاد باید مطابق نص قرآن با طاغوت مبارزه کرد . طاغوت این دوران ، بت بزرگ کیست ؟ که همه جلوی پولش ، ابرقدرتی اش و کلامش سرخم کرده اند و او همه را با زبان تهدید و پول و دوستی می خرد؟
همه می گویند او بمب گذاری انتحاری می کند. نظامی و ارتشی را می کشد. آن نظامی و ارتشی تقصیر دارد یا نه ؟ اگر می داند کارش درست است که هیچ . اگر می داند غلط است آیا نباید با دولتش که مقابل این طاغوت سرخم کرده همکاری نکند ؟ و اگر همکاری نکند کشته نمی شود؟ ولی غیر نظامی چه ؟ چون مطابق قران باید " اشدا علی الکفار رحماء بینهم " باشند. با دشمنان سختگیری ولی با دوستان و بین خودشان رحم و مروت. اینجا دیگر کارش ایراد دارد. چون کسانی را می کشد که هیچ گناهی ندارند بجز آنکه درگیر زندگی روزمره اند.
اینجاست که باید تصمیم بگیرد آیا اعتقادش آنقدر درست است که برایش جانش را فدا کند ؟ و حتی آدمهایی بیگناه دیگر را بکشد ؟ و آن مرجعی که این اعتقاد را درست می داند کیست ؟ پیشوای دینی اش ؟ کتاب مذهبی اش ؟ آیا برای این مبارزه راه دیگری نیست ؟ این آدم چه چیز دیگری دارد یا ازچه راه دیگری می تواند مبارزه کند تا صدای خودش و امثال خودش را بلند کند؟ آیا او آلت دست دیگری است؟
ایا واقعا این کار را با اعتقاد انجام می دهد یا بخاطر پول ؟ بخاطر فقر و نداری و استثماری که بازهم عاملش همان ابرقدرت است و مادرش و فرزند نامشروعش ؟
گاهی برای بعضی چیزها نمی توان دلیلی پیدا کرد . با هرمنطقی که بروی به بن بست می رسی . شاید دلیلش نبود همان عدالت گم شده باشد. عدالتی که در نبودش یک دنیا را زیر دست و پای یک عده خاص قرار داد. یک عده که فرمان می رانند ، تصمیم می گیرند ؛ ثروتهای جهان را به یغما می برند ، جنگ راه می اندازند ، صلح تحمیل می کنند ، اگر پایشان به جایی باز شد دیگر کنگر می خورند و لنگر می اندازند. مثل سیمان سخت و سفت پهن می شوند و دیگر با هیچ چیز بجز انفجار نمی توان آنها را از روی زمین کند.
آنهایی که در افریقا جنگ های داخلی راه می اندازند؛ با کارگرانی فقیر الماس ها و ثروت و معادن آنرا به یغما می دزدند ، ثروت جمع می کنند و بازهم اسلحه می سازند تا جایی دیگر بروند و ثروتهای آنها را ببرند وبقیه را استحمار و استثمار کنند.
آنقدر خون مکیده اند که هیج مخالفتی نمی توانند رابر نمی تابند ، پس هرکه با آنها بود حتی اگر بر سر مردمش هرچه خواست آورد مهم نیست. فقط مهم اینست که با آنها باشد. پس در آرژانتین یه قدرت می رسند ، هزاران نفر را در خلال سالهای مبارزه مفقود می کنند و می کشند ، آدمهایی که هیچ کس دیگر هیچ چیز از آنها نشنیده است . در شیلی رییس جمهور قانونی را به زیر می کشند او را می کشند و خودکشی جلوه می دهند. در کنگو یک رییس جمهور قانونی و مبارز را می کشند و برای اینکه اثری از او باقی نماند به جنازه اش هم رحم نمی کنند. " قرن ما قرن موسی چمبه هاست ! "
در هندوراس کودتا می کنند ، در برابر کشته شدن مردم در یک باریکه زمین ، در برابر کشته شدن مردم در صبرا و شتیلا و قانا ، در برابر جنگی نابرابر در یمن ، در برابر نسل کشی رواندا سکوت می کنند چون عاملان همه این وقایع با او- آنها- دوستند؛ چون همه از خودشان هستند.

آیا برای هراعتقادی باید مرد ؟ باید دید آن اعتقاد چه کسی را دشمن می داند ؟ طاغوتی که در برابر آن اعتقاد قد علم کرده کیست ؟ و آیا بازهم این می تواند کشتن یک عده بی گناه دیگر را که جرم ندارند را توجیه کند ؟ گاهی از هرمسیری هم بروی بازهم برای نتیجه ای منطقی به بن بست می خوری !!!



راستی را که به دورانی سخت ظلمانی عمر می کنیم
کلمات بی گناه
نابخردانه می نماید
پیشانی صاف
نشان بی عاریست
آن که می خندد
هموز خبرهولناک را نشنیده است

چه دورانی!
که سخن از درختان گفتن
کم و بیش جنایتی ست.
چراکه از این گونه سخن پرداختن
در برابر وحشت های بی شمار
خموشی گزیدن است.!
نیک آگاهیم که نفرت داشتن
از فرومایگی حتی ؛ رخساره ما را زشت می کند.
نیک آگاهیم که خشم گرفتن
بر بیداد گری حتی
صدای مارا خشن می کند.
دریغا! ما که زمین را آماده مهربانی می خواستیم
خود مهربان شدن نتوانستیم!

چون عصر فرزانگی فراز آید
و آدمی
آدمی را یاور شود
از ما
ای شمایان
با گذشت یاد آرید!

" برتولت برشت "



فرشته صادقی Posted by Freshteh Sadeghi.

Saturday, October 10, 2009



چند بارست اقای خامنه ای در صحبت هایش خطاب به مردم از کلمه ی " بصیرت " استفاده می کند. مثلا این بار در چالوس گفتند بصیرت مثل یک قطب نما می ماند که که اگر کسی آنرا در اوضاع درهم کنونی نداشته باشد و نقشه خوانی بلد نباشد ممکنست گم شود و خودش را در محاصره دشمن ببیند.
در ظاهر ساده است ولی این بصیرت واقعا چیست ؟ یا چگونه می توان آنرا بدست آورد که باعث نشود سیاهی لشگر یک عده آدم دیگر بشویم ؟ چون گاهی آدم هیچ حجتی برای کاری که می کند ندارد ، پا در هواست ، دقیقا مثل همان سیاهی لشگرها که برای پر کردن صحنه خوبند ولی عملا هم چیزی عایدشان نمی شود.

من به این نتیجه رسیده ام که وقتی شرایط پیچیده می شود تنها راه ، برگشتن به قران و تاریخ اسلام است. چون تاریخ دائما دارد تکرار می شود و بقول علی (ع) کسی که از تاریخ درس عبرت نگیرد مجبورست دوباره آن را از سر بگذراند. در شرایط کنونی که جامعه ما دچارش است تنها راه برگشتن و از سرخوانی تاریخ اسلام است.
در این تاریخ شخصیت هایی هستند که گاهی فکر می کنم سرنوشت کسانی مانند آنها در جامعه ما رقم خورد و یکی از مهترین آنها کسی نیست جز: عایشه همسر پیامبر (ص) که بین اهل سنت به به ام المومنین مشهورست و حدیث های زیادی از او درباره پیامبر نقل شده است. در بین شیعه او خیلی مورد علاقه نیست و دلیلش هم کاملا روشن است : همدستی و خروج او در جنگ جمل!

عایشه در سنین نوجوانی وارد خانه پیامبر شد و یکی از نه همسر ایشان بود. تنها کسی بود که پیش از این ازدواج دیگری نکرده بود و به همین دلیل خیلی به خودش می بالید. دوست و همدست او در بیشتر اوقات حفصه دختر خلیفه دوم بود و حتی زمانی در مذمت آنها آیه ای نازل شد ؛ ( پیامبر به حفصه موضوعی شخصی را گفتند و حفصه دقیقا کف دست عایشه گذاشت ) ؛ پیامبر از طریق وحی خبردار شدند و به آنها گفتند ، وقتی آنها تعجب کردند یا شاید هم انکار کردند ، آیه ای در این مورد نازل شد- سوره تحریم آیه 3

این خانم با حضرت علی خصومتی شخصی داشت . علت آنهم به چند چیز بر می گشت : یکی اینکه گردنبندعایشه که همراه با پیامبر در بازگشت از یکی از سفرهایشان- یا غزوه هایی که جنگی در نگرفته بود- بود، گم شد و او به همراه یکی از انصار به دنبال پیدا کردن گردنبند ؛ کمی دیرتر ازبقیه به شهر رسیدند. منافق ها وخناسان شروع به شایعه سازی کردند که به گوش پیامبر رسید و ایشان نارحت بودند ، با حضرت علی مشورتی کردند و حضرت گفتند برای رهایی از این حرفها می توان عایشه را طلاق داد. عایشه به خانه پدرش رفته بود که آیاتی نازل شد و او را بری از این تهمت خواند ( این داستان خیلی سربسته در 25 آیه اول سوره نور آمده است) . ناگفته نماند البته آیات اول سوره تحریم هم در مذمت تهمت عایشه در مورد ماریه قبطیه یکی دیگر از همسران پیامبر نازل شده است. بهرحال داستان گردنبند او و پیشنهاد حضرت علی یاعث شد عایشه با ایشان چپ بیفتد. نکته دیگر هم نارضایتی او از رفتار پیامبر با دخترشان حضرت فاطمه ، علاقه توجه بیش از حد به نوه هایشان حسنین و شخص حضرت علی بود ، مثلا اینکه پیامبر در جنگ ها آخر از همه با حضرت فاطمه خداحافظی می کردند و بعد از جنگ هم اول از همه او را می دیدند، همراه با نداشتن فرزندی از رسول خدا هم به ناراحتی های عایشه می افزود.
بعد از فوت پیامبر و سکوت 25 ساله علی (ع) ، روزگار برای عایشه و بقیه دوستان و یاران پدرش روزگارخوشی بود. در زمان سومین خلیفه میزان حقوق او به 12 هزار درهم در سال رسیده بود درحالیکه حقوق بقیه همسران در قید حیات پیامبر 10 هزار درهم بود- بهرحال او یکی از کسانی بود که ناراضی از فامیل بازی های خلیفه سوم با همکاری طلحه و زبیر و خیلی دیگر از سران انصار شورشی را در مدینه ایجاد کردند که منجر به قتل سومین خلیفه شد. مردم به سوی حضرت علی رفتند و با او بیعت کردند. در ظاهر اوضاع خوب بود ولی وقتی حضرت علی دستور قطع حقوق ها را دادند و اعلام کردند حقوق او که همسر پیامبر بوده با یک کنیز برابر و هردو روزی 1 درهم است داستان شروع شد . طلحه و زبیر هم امیدوار بودند که ثروتی که آن سالها با فامیل بازی و امتیازات خاص( مثل شرکت در جنگ های صدر اسلام ) به آنها داده می شد حفظ شود ولی وقتی حضرت چراغی را که با روغن بیت المال روشن بود در زمان صحبت شخصی با آنها خاموش کرد آنها فهمیدند این دوران تمام شده است و عدل علی دوست و دشمن نمی شناسد پس اوضاع به صورتی پیش رفت که داستان جمل شکل گرفت. آدمهایی که خودشان باعث مرگ سومین خلیفه شده بودندبا همدستی هم و گول زدن عایشه و راه انداختن او ادعای خون کردند وعلی را مقصر دانستند و جنگ راه افتاد.

در این جنگ عایشه سوار بر شتری سرخ مو بود و مردم را به جنگ تشویق می کرد . فتنه ای شکل گرفت و مشکلش اینجا بود که مردم می دیدند یک طرف داماد ، دوست ، یار و پسر عموی پیامبر قرار دارد ، همراه با پسرانش ، مالک اشتر و چند یار اولیه پیامبر . در سوی دیگر همسر پیامبر ، پسر عمه ایشان زبیر ؛ طلحه و چندین و چند تن از دیگر بزرگان صحابه و نمی توانستند تشخیص دهند حق با کیست و انها هم دو دسته شدند.

در این جنگ موارد زیادی روی داد از جمله اینکه محمد حنفیه پسر امام علی با شمشیر چهار پای شتر عایشه را زدند ، چون او مرکز بود و همه دور او جمع . هودج روی زمین افتاد و به عبارتی پرچم مخالفین سقوط کرد. محمد حنفیه این میان یک بیت شعر نیز خطاب به عایشه سرود:

تبّلغت ، تجّملت و ان عشت تفیّلت
لک التّسع من الثّمن ، فبالکل تملکّت

سوار استر شدی ، سوار شتر شدی و اگر زنده بمانی سوار فیل هم می شوی
میراث تو یک نهم از یک هشتم است ، ولی همه را صاحب شدی.

بعد از تمام شدن غائله جمل حضرت علی عایشه را با احترام تمام و تحت الحفظ در معیت تعدادی از بانوان سوارکار به مدینه فرستادند. عایشه مدتی مجبور به سکوت بود تا علی کشته شد . دوران گذشت و عایشه آخرین تیرش را وقتی زد که امام حسن (ع) فوت کرد و او مانع دفن ایشان در کنار پیامبر شد ؛ در حالیکه پیشتر اجازه داده بود خلفای های اول و دوم کنار پیامبر دفن شوند . درگیری بوجود آمد و حتی عده ای به جنازه امام حسن تیر شلیک کردند.
نمی دانم او در چه تاریخی درگذشت ولی نام خوبی برجا نگذاشت ، بخصوص که خلاف وصیت پیامبر عمل کرد و مخالف دستور قرآن برای حفظ احترام زنان پیامبر ، بامردها راهی جنگی به ناحق شد . بهرحال اهل سنت همیشه در برابرعلاقه شیعه به دختر پیامبر سعی کرده اند تا او را علم کنند هرچند موازنه ای نا برابر باشد.

اختلافات این روزها زیادست و باید بدانیم تا گیر نکنیم و بتوانیم استدلال کنیم، مگر اینکه بخواهیم مثل آدمهای بی تفاوت سرمان را زیر برف بکنیم. برای بیشتر شدن آگاهی هایمان چاره ای جز رجوع به این گونه وقایع نیست ؛ چون مشابهت آنها با جامعه ما بیشتر از یک مشابهت ساده است . باید بدانیم تا تشخیص دهیم ؛ و شاید این دلیل رهبر محترم باشد وقتی از خواص با رفتارهیا خاص و از جوان های آگاه حرف می زند چون ظاهرا در آن دوره هم جوانان بیشتر با حضرت علی بودند تا خواص صدر اسلام ، یکی از آن جوانان محمدبن ابی بکر پسر خلیفه اول و برادر ناتنی عایشه بود که از برترین یاران حضرت علی است و داستان او باید در جایی دیگر گفته شود.
این روزها شاید نتوان هیچ کس رابا علی مقابسه کرد ولی حق که همیشه حق بوده است ! حقی که علی هوادارش بود یا هرکس دیگری در تاریخ خون بار شیعه !

غلام حسین ساعدی نمایشنامه نویس ایرانی نمایشنامه ای دارد که در آن آدمهایی از تونل زمان عبور می کنند ، به شب عاشورا بر می گردند اما موفق نمی شوند- به عبارتی بر خلاف ادعایشان - به امام حسین کمک نمی کنند . نمی دانم اسمش چیست و هیچ وقت هم این نمایشنامه را پیدا نکردم . این را هم از قول سیمین دانشور می گویم ولی این نشان می دهد خیلی ها ممکنست زیارت عاشورا بخوانند و بگویند "یا لیت کنت معکم" ولی شاید اگر زمانش پیش بیاید جزو همان " امه سمعت بذلک فرضیت به " باشند . یا خیلی ها شعار "علی تنها بماند" سر بدهند ولی ....
در واقع این بار دیگر مهم نیست آدمها چه کسانی هستند مهم اینست که چه کسی در طرف حق قرار دارد و چه کسی در برابرش ایستاده و اگر ما بتوانیم حق را تشحیص بدهیم آن موقع کارمان کمی و فقط کمی ، راحت تر خواهد بود


Posted by Freshteh Sadeghi.فرشته صادقی