Sunday, September 12, 2010

قصه ما به سر نرسید


این خبر را امشب رویترز کار کرده :

امریکایی هایی که در خلال جنگ سال 1990 کویت بدست رژیم صدام حسین اسیر شدند قرارست از عراق خسارت بگیرند و بودجه ای 400 میلیون دلاری از محل درآمدهای فروش نفت عراق برای این کار کنار گذاشته شده ( یا می شود ) .همانطور که در خبر آمده 5 درصد از عواید فروش نفت عراق که تحت بند 7 منشور سازمان ملل همچنان تحت تحریم است به حساب کویت ریخته و به عنوان خسارت جنگی به این کشور پرداخته می شود. ظاهرا کویت ( یا کویتی ها ) حدود 20 میلیون دلار بابت جنگ از عراق طلبکارند. عراق بیشتر از 15 سالست در حال پرداختن این خسارت هاست و حالا دارد عقیده دارد وقتش رسیده کویت باقیمانده را ببخشد تا آنها خرج بازسازی و کمک به مردم بکنند اما امریکا که از سال 2008 قرارست تحریم های عراق را لغو کند ( و هنوز نکرده ) بازهم پشت کویت است تا این کشور خسارت های جنگی را تمام و کمال بگیرد.

حالا مقایسه کنید وسعت کویت نیم وجبی را با ایران ؛ خسارت های این کشور را در مقایسه با ایران ،خیانت های این کشور را در حق ایران . با یک سرچ که من همین حالا موقع نوشتن این پست انجام دادم - که البته اطلاعات چندانی هم دستم را نگرفت- جایی دیدم نماینده ای عنوان کرده ایران می تواند ادعای یک تریلیون دلار هم بکند - یعنی 1000 میلیارد دلار- از طرفی جایی دیگر 150 میلیارد دلار در نیمه جنگ و زمانی که پیشنهاد صلح اول را داده بودند پیشنهادشده و این یعنی ابعاد واقعی خسارت های جنگی ایران هنوز هم برآورد نشده و پرونده اش عمدا پشت کمدهای سازمان ملل افتاده ، گم شده و خاک می خورد.....
از طرفی عراق در حدود 30 - 40 میلیارد دلار از کشورهای عربی خلیج فارس به عنوان وام در زمان جنگ که بخشی از پول کویت هم شامل همین وام هاست. ( این از ویکی پیدیا ) و نهایتا اینکه دستگاه دیپلماسی ما توی دلش ذوق می کند که شیعه ها درعراق روی کارند و مثلا بین آنها خیلی نفوذ دارد و با این نفوذش که امریکایی ها هرروز توی بوق و کرنا می کنند هنوزهم نتوانسته یک دولت باب میلش را در عراق روی کار بیاورد . ملت دلشان خوش است راه کربلا بازست و می روند و پول می ریزند آنجا و آنکه پول واقعی را می گیرد کویت است و سربازان امریکایی که توی زندان های عراق بهشان سخت گذشته ! و یک عدد از آن شکنجه هایی که سر ایرانی ها آمد را حتی در کابوس هایشان هم تجربه نکرده اند و تازه این از اسرای ایرانی و باقی خسارات جنگ بماند و ما مثلا نمی خواهیم دولت شیعه عراق بخاطر ادعاهای مالی ما در مضیقه بیفتد اما اگر ادعاهای کویت و بقیه را دادند صورتمان را برمی گردانیم که نبینیم !!!!!

من حتی متعجبم ما با اینهمه اهن و تلپ چرا تابحال بخاطر جنگ نفتکش ها و حمایت های مالی امریکا از عراق یک پرونده بین المللی علیه امریکا باز نکرده ایم ؟ دست کم شکایت که می شد کرد ؟ هرچند نخواهند رسیدگی کنند ولی صدایی که بلند می شد !
در ضمن این نکته را بگویم که داستان برنامه نفت در برابر غذای عراق داستانی پر از آب چشم است ؛ نفت عراق را مثلا از صدام می گرفتند که بجایش غذا بدهند و عراق نتواند خرج تسلیحات کند ، مقداری را در حساب های پس انداز در امریکا نگه می داشتند و مقدار کمی را هم به دولت صدام می دادند که او هم معلوم است خرج چه چیزهایی می کرد مثل قصرها و بقیه تفریحات خود و خانواده و آدم هایش و به دست مردم بصورت قطره چکانی می رسید. از طرفی معلوم شد پسر کوفی عنان دبیر کل اسبق سازمان ملل هم با تیمی از همان سازمان مللی ها و امریکایی ها مقدار بسیاری در این برنامه اختلاس کردند و پول بالا کشیدند که باعث بی آبرویی دبیر کل شد و نهایتا اخیرا فاش شد مقدار زیادی از پولهایی که در دست پنتاگون در حساب ذخیره عراق بود - چیزی حدود 9 میلیارد دلار- و بایدخرج بازسازی عراق می شد هپلی هپو شده و به عبارت بهتر معلوم نیست برسرش چه آمده است.

و ما ماندیم و حوضمان:
ایران ماند و مردم مظلومش که جز خدا نمی داند بر سرشان چه رفت ، و آنها هم هیچوقت در تمام این دنیا پناهی جز خدا نداشتند و ندارند ، جنگی که نابرابر به آنها تحمیل شد : جنگی که بود ، جنگی که هست و اگر پایش بیفتد در آینده هم خواهد بود. کلاغه هنوز مانده تا به خانه اش برسد.



پی نوشت : قصد پا کردن در کفش دیپلماسی نبود که بس بزرگ و گشادست و به پای ما نااشنایان به رموز دیپلماسی سخت لف لف می زند اما نظر که می توان داد ؟

Thursday, September 9, 2010

ادب مردان سیاست


سه هفته قبل در استرالیا انتخابات پارلمانی یک سال زودتر از موعد برگزار شد که در آن دو حزب عمده رقیب بودند . حزب کار( کارگر) به رهبری نخست وزیر خانم جولیا گیلهارد که 72 کرسی کسب کرد ؛ ائتلاف محافظه کاران مخالف دولت به رهبری تونی آبوت که 73 کرسی کسب کرد و احزاب مستقل که رویهم 5 کرسی شدند. از آنجا که شرط تشکیل دولت داشتن 76 کرسی بود بنابر این سه هفته طول کشید تا یکی از احزاب مستقل به محافظه کاران و دو تای دیگر به کار پیوستند و خانم گیلهارد دو روز پیش دوباره مامور تشکیل کابینه شد.
بعد از آن تونی آبوت رهبر ائتلاف مخالف یک نطق خبری کرد که من ترجمه بخشی از آن را می آورم :

" متاسفانه ائتلاف ما با وجود کسب کرسی های بیشتر موفق به تشکیل دولت نشد و همین کمی ناراحتمان کرد ولی این سیستم سیاسی کشورماست . مطمئنا دلسردی من به نتیجه کسب شده از انتخابات ، ارتباطی ندارد وتنها اعتقادم به سیستم سیاسی ای که همیشه به آن ایمان داشتم را بیشتر می کند.
به نخست وزیر گیلهارد برای بازگشتش به قدرت تبریک می گویم و بخاطر کشورمان امیدوارم او در این دوره حکومتداری ، نخست وزیری موثر و قوی باشد. بخاطر کشورمان امیدوارم حزب کارگر در این دوره پارلمانی از 3 سال گذشته بهتر عمل کند و بازهم بخاطر کشورمان امیدوارم این حزب قادر به یافتن منشا مشکلات استرالیا و حل انها باشد. از 1.5 میلیون نفری که به مارای دادند و باعث شدند از رقیب 70 هزار رای بیشتر داشته باشیم متشکرم و ..... "


شاید بهتر باشد ضرب المثل " ادب مرد به زدولت اوست " را به " ادب مرد بعد از انتخابات معلوم می شود " تبدیل کنیم.

همین !

ب

Saturday, August 28, 2010

مرگ تدریجی یک رویا



روزنامه نیویورک تایمز در گزارشی که اخیرا منتشر شد به روند روبه رشدی اشاره کرد : ترک تابعیت ایالات متحده امریکا از سوی امریکاییانی که خارج از این کشور زندگی می کنند.

بنابر گزارش ها در سال 2008 در حدود 230+ امریکایی در خارج ترک تابعیت کردند. این مقدار در چهارماه آخر سال 2009 به دوبرابر یعنی 502 نفر رسید و رویهم رفته در سال 2009 حدود 743 نفر تابعیت امریکا را ترک و از کشور دیگری -عمدتا اروپایی -تقاضای تابعیت کردند.

چند مقاله دیگر هم در این مورد نوشته شد که اصلی ترین علت این وضعیت را موانع اقتصادی و سیستم بانکداری امریکا می دانستند. طبق آن چیزی که گفته می شود سیستم اخذ مالیات در امریکا که در بین کشورهای غربی بی نظیر است از امریکایی های ساکن و شاغل به زندگی در کشورهای دیگر هم مالیات می گیرد. به علاوه بخاطر قوانین جدید ضد تروریسم و ترس امریکا از کمک به و پشتیبانی مالی از سازمان های مختلف - به زعم امریکا تروریست- هر امریکایی که نتواند ثابت کند در این کشور زندگی می کند از داشتن حساب های بانکی و عملیات نقل و انتقال مالی محروم می شود. به این ترتیب بانک های امریکایی با مردمی که خارج از مرزهای این کشور زندگی می کنند و امریکایی نیز هستند معامله انجام نمی دهند. همین باعث شده تا بسیاری از امریکایی ها به فکر بیفتند و فکری که زمانی غیر قابل تصور بود به راحتی به ذهنشان خطور کند و حتی تعدادی برای این کار عجله هم بکنند چون امکان دارد با تغییر برخی قوانین امکان این کار هم از آنها گرفته شود. البته ترک تابعیت امریکا هم نمی تواند باعث شود که یک امریکایی از خدمت زیرپرچم قسر در برود یا از مالیات های قبلی که بخاطر عدم زندگی در امریکا به او بسته شده معاف بشود.

هرچند وضعیت اقتصادی کنونی ؛ دو جنگ طولانی با میلیاردها دلار هزینه از جیب مالیات دهندگان ،بیکاری گسترده خصوصا در میان قشر جوان ؛ کاهش درآمدهای شخصی، افزایش مالیات ها حتی تا آخرین دلار حقوق ؛ کاهش سرمایه گذاری در امریکا از سال 2009 به بعد ؛ کاهش ارزش دلار و دخالت های دولت در زندگی خصوصی مردم را هم باید به عوامل دیگر اضافه کرد. از طرفی دولت امریکا برای مبارزه با رکودی که دوسالست گربانگیرش شده شروع به افزایش هزینه های دولتی کرده و میلیاردها دلار را به بازار و بانک ها و موسسات مالی ریخته تا شاید اقتصاد از حالت رکود بیرون بیاید که این امر خودش باعث بالارفتن میزان کسری بودجه تا سقف 13 تریلیون دلار شده است. کاری که اروپایی ها بر خلاف امریکا حاضر به انجامش نشدند و ترجیح دادند با کاهش هزینه ها حتی به قیمت کم کردن دستمزدها و اعتصاب کارمندان از کسری بودجه کم کنند. این وضع باعث می شود امریکایی ها بابت آینده خودشان و فرزندانشان که باید بار این کسری بودجه عظیم را بردوش بکشند نگران باشند.

البته باید این نکته را هم دریاد داشت که سالانه تقریبا 70 هزار مهاجر در امریکا تابعیت این کشور را می گیرند که تقریبا 50 هزار مورد آنها از طریق قرعه کشی های موسوم به گرین کارت است و شاید در برابر آن عدد بزرگ 700 مورد اصلا به چشم نیاید اما اهمیت قضیه وقتی قابل درک است که بدانیم که امریکا همیشه خود را آرمان و کعبه همه مردم و مهد دموکراسی و سرزمین آزادی به شمار می آورد و حالا آدمهایی هستند که آنرا ترک می گویند ؛ آنهم آدمهایی که اهل همین کشور رویایی هستند.

البته گروهی دیگر از امریکایی ها هم هستند که انگیزه های آنها در گزارش ها به هیچ عنوان درج نمی شود و ندیده گرفته می شوند که این دسته آگاهانه و نه بخاطر مسائل اقتصادی دست از تابعیت شان می کشند و ترجیح می دهند آزادی و حکومت های مردمی را در خارج از امریکا بیایند. کنت اوکیف(1) یکی از آنهاست که بعد از حمله به کاروان کشتی های امدادرسانی غزه مشهور شد و با بی بی سی در برنامه هاردتاک گفتگوی جالبی انجام داد . اوکیف که خودش در زمان جنگ کویت تفنگدار دریایی بود و در این جنگ شرکت داشته حالا از در مخالفت با سیاست های خارجی امریکا درآمده و به یک فعال ضد جنگ ، ضد اسراییل و هوادار فلسطینی ها تبدیل شده است .او با تبلیغات ؛ سایت اینترنتی و گفتگوهایش با شبکه های مختلف به مردم کشورش می گوید چندان به رویای امریکایی دل خوش نکنند.

یک کارشناس خاورمیانه به نام الن هارت در مورد امریکایی ها گفته است :
" از یک جهت امریکایی ها بی اطلاع ترین ؛ کم اطلاع ترین ؛ ابله ترین و خوش باورترین آدمهایی هستند که روی زمین پیدا می شود که خبر بدی است ؛ از طرف دیگر در عمق وجودشان آرمان خواه ترین افراد هستند که اگر در مورد علل و عوامل اتفاقات خاورمیانه و -نقش کشورشان در آنها- درست اطلاع رسانی شوند می توانند کاری کنند که دموکراسی که به آن ایمان دارند واقعا کارگر شود و درست بکار برود . "

به این ترتیب کم کم باید به روند جدایی آدمهایی از کشورشان توجه کرد که می خواهند زندگی درجایی که برای آنها سرزمین آزادی و مامن شجاعان (3) توصیف شده بود به معنای زندگی برده وار برای دولت ایالات متحده تبدیل نشود.



1-Kenneth O'keefe

2-" On one level Americans are the most uninformed,misinformed ,dumbest gullible people on the face of God's earth , that's the bad news, but deep down, they are also the most Idealistic .If they were properly informed of the causes and effects of this in the Middle East they could become engaged to make their democracy work" : Alan hart
3- The land of the Free ,the home of Brave



.

Sunday, August 15, 2010

لذت هایی خیلی کوچک




یکی از لذت های زندگی اینست که یک کتاب عالی بخوانی و بدانی فیلمش هم سالها پیش در آمده اما هرگز امکان دیدنش را پیدا نکرده باشی یا ندانی چطور می توانی پیدایش کنی ؛ بعد ناگهان تلویزیون را روشن کنی ( یعنی یک کانال ماهواره را ) و با اولین نگاهی که می اندازی بدانی خودش است ؛ خود خودش است که سالها منتظرش بودی . نگاه کنی و همه داستان ساده و سرراست را بدانی و در عین حال بگویی عجب شانسی ! و بعد به خودت می گویی شاید اینهم جایزه ماه رمضان توست......
می دانم یک فیلم در این ماه پربرکت که همه چیزش معنوی است نمی توان جایزه باشد ولی برای من بود. اینطوری فکر می کنم چون می خواهم اینطوری فکر کنم بعلاوه مدتها بود می خواستم آنرا ببینم. اسم داستان هست " بنال وطن" با ترجمه خیره کننده سالها پیش سیمین دانشور و نوشته آلن پیتون.
داستانی در مورد آفریقای جنوبی دوران آپارتایدست و رنجی که بر سیاهان می رفت و سفیدهایی که به کمک آنها رفته بودندو حتی قربانی هم می شدند. تا خود آدم در آن وضعیت نباشد هرگز درک نمی کند این تبعیض و هرچیز مربوط به آن یعنی چه ؟ البته هنوز یک رژیم آپارتاید دیگر باقی مانده که از قضا با آن رژیم آپارتاید خیلی هم دوست بودو در این رژیم آپارتاید هم آدمهایی هستند که به مردم تحت رنج کمک می کنند . آن یکی که بالکل مرد و این یکی هم از نفس افتاده و همین روزهاست که جنازه اش روی زمین بیفتد.



جارویس با نشاط تلخی گفت :" مردی را می شناسم که در تاریکی می زیست تا شما براو دست یافتید. اگر کار شما اینست راضی به رضای شما هستم. در اینجا شاید چیز عمیقی در جریان بود یا شاید تاریکی جرات می بخشید. چنانکه کومالو گفت : راستش از تمام مردهای سفید پوستی که به عمرم شناخته ام .....
جارویس به خشونت گفت : " من مرد مقدسی نیستم."
- در آن باره نمی توانم حرفی بزنم اما خدا دست خود را بر شما نهاده است...



** نتیجه اخلاقی : این ماهواره اصلا چیز بد یا شیطانی یا غارتگر ایمان آدم ها نیست. اگر درست ازش استفاده کنی...

Monday, August 9, 2010

باغبانی : تنش زا یا تنش زدا ؟


آیا ممکن است روزی بر سر یک " درخت "جنگ راه بیفتد ؟ از نظر عقلی محتمل نیست ولی وقتی با موجود بی منطق و بی مسئولیت و لجبازی به نام اسراییل و مدافعانش مثل امریکا و سازمان ملل سر و کار داشته باشید امکانش هست و بدتر امکانش هست که جنگ بر سر یک درخت و چند تا بوته به سراسر خاورمیانه کشیده شود.

اما اصل ماجرا هفته پیش وقتی شروع شد که اسراییلی ها به فکر کمی باغبانی افتادند و خواستند درخت ها و بوته ها را هرس کنند اما درختی که می خواستند هرسش کنند در حیاط همسایه قرار داشتند. اسراییلی ها هم که هیچ وقت مرز و حریم و حدود در دایره واژگانشان تعریف نشده مدعی بودند درخت در حیاط خودشان است ، در صورتی که این درخت واقعا در قسمت شمال خط آبی -،خطی که مرز لبنان و اسراییل را مشخص می کند - قرار داشت . اسراییلی ها می خواستند محوطه را پاک کنند تا دوربین های امینیتی شان هیچ مانعی در برابر دیدشان نداشته باشند و بتوانند آنسوی مرز در لبنان را خوب و با دقت رصد کنند.
باغبان های اسراییلی که اشتباها لباس نظامی تن کرده بودند شروع به قطع درخت و بوته های اطراف کردند و ناگهان سربازان ارتش لبنان که فکر می کردند به کشور آنها تعرض شده ؛ به طرف آنها تیراندازی کردند و چند ساعت درگیری منجر به کشته شدن 3 سرباز لبنانی ؛ یک افسر ارشد اسراییلی و یک خبرنگار لبنانی شد.
بلافاصله نیروهای بی خاصیت یونیفل از دو طرف خواستند خویشتن داری کنند و جنگ خوابید. خوشبختانه پای حزب الله به معرکه باز نشد هرچند حزب الله بعدا آنرا هم پیروزی لبنان توصیف کرد ( که هیچ ربطی هم نداشت ) ولی فردای آن روز اسراییلی ها برگشتند تا باغبانی ها را نیمه تمام نگذارند و ثابت کنند ما می توانیم ! مهمتر آنکه بازهم مثل روز پیش از آن بی اطلاع آمدند و حتی نیروهای یونیفل را آدم ندانستند که از قبل اطلاع بدهند.
پس از کش و قوس فراوان و شکایت و شکایت کشی به سازمان ملل ؛ نیروهای یونیفل مستقر در منطقه نهایتا دو سه پیش اعلام کردند طبق نقشه های آنها درخت با اینکه در شمال خط آبی بوده 0- یعنی در لبنان- ولی قانونا متعلق به اسراییل است و لبنان هم طبق معمول محکوم است.
حالا کسی ممکنست بپرسد پس نقش این نیروهای حافظ صلح چیست ؟ در واقع آنها که برای حفظ مرزها مستقر شده اند اکثرا فرانسوی هستند- نیروی استعمارگر سابق لبنان- بحای اینکه در اراضی اسراییل مستقر باشند در شمال خط و اراضی لبنان مستقرند تا مانع نزدیک شدن حزب الله به مرز شوند و بعلاوه تا می توانند در امور مردم دخالت می کنند. تا جایی که مردم منطقه شدیدا به آنها برای همدستی با اسراییلی ها مظنونند . مثلا دو ماه پیش وقتی یک مانور در جنوب لبنان برگزار کردند و جاده هارا بستند مردم به آنها حمله کردند که سازمان ملل بلافاصله غائله را خواباند. البته این نیروها یک کار دیگر هم می کنند : مواظبند هیچ خبرنگار ی از منطقه مرزی جلیله در جنوب اسراییل عکس و فیلم نگیرد اما هرگز مواظب نیستند که کسی به دیگری شلیک نکند یا دست به کوتاه کردن بوته های همسایه ها نزند.نباید از یاد برد خط آبی را هم همین نیروهای یونیفل بعد از جنگ تابستان 2006 تعیین کردند و قسمتهایی از مزارع شبعا که تحت اشغال اسراییل است را هم آن طرف در قسمت جنوبی به اسراییل جایزه دادند و همین باعث شد لبنان اصلا نقشه های آنها را قبول نداشته باشد اما شکایاتش به سازمان ملل به جایی نرسیده است.
بهرحال در منطقه ای که اسراییل هرروز علیه ایران و سوریه و حزب الله و حماس تهدید می کند و آنها جواب می دهند اگر روزی روزگاری جنگی راه افتاد که دلیلش یک چیز خیلی ساده مثلا باغبانی بود اصلا تعجب نکنید