Saturday, August 28, 2010

مرگ تدریجی یک رویا



روزنامه نیویورک تایمز در گزارشی که اخیرا منتشر شد به روند روبه رشدی اشاره کرد : ترک تابعیت ایالات متحده امریکا از سوی امریکاییانی که خارج از این کشور زندگی می کنند.

بنابر گزارش ها در سال 2008 در حدود 230+ امریکایی در خارج ترک تابعیت کردند. این مقدار در چهارماه آخر سال 2009 به دوبرابر یعنی 502 نفر رسید و رویهم رفته در سال 2009 حدود 743 نفر تابعیت امریکا را ترک و از کشور دیگری -عمدتا اروپایی -تقاضای تابعیت کردند.

چند مقاله دیگر هم در این مورد نوشته شد که اصلی ترین علت این وضعیت را موانع اقتصادی و سیستم بانکداری امریکا می دانستند. طبق آن چیزی که گفته می شود سیستم اخذ مالیات در امریکا که در بین کشورهای غربی بی نظیر است از امریکایی های ساکن و شاغل به زندگی در کشورهای دیگر هم مالیات می گیرد. به علاوه بخاطر قوانین جدید ضد تروریسم و ترس امریکا از کمک به و پشتیبانی مالی از سازمان های مختلف - به زعم امریکا تروریست- هر امریکایی که نتواند ثابت کند در این کشور زندگی می کند از داشتن حساب های بانکی و عملیات نقل و انتقال مالی محروم می شود. به این ترتیب بانک های امریکایی با مردمی که خارج از مرزهای این کشور زندگی می کنند و امریکایی نیز هستند معامله انجام نمی دهند. همین باعث شده تا بسیاری از امریکایی ها به فکر بیفتند و فکری که زمانی غیر قابل تصور بود به راحتی به ذهنشان خطور کند و حتی تعدادی برای این کار عجله هم بکنند چون امکان دارد با تغییر برخی قوانین امکان این کار هم از آنها گرفته شود. البته ترک تابعیت امریکا هم نمی تواند باعث شود که یک امریکایی از خدمت زیرپرچم قسر در برود یا از مالیات های قبلی که بخاطر عدم زندگی در امریکا به او بسته شده معاف بشود.

هرچند وضعیت اقتصادی کنونی ؛ دو جنگ طولانی با میلیاردها دلار هزینه از جیب مالیات دهندگان ،بیکاری گسترده خصوصا در میان قشر جوان ؛ کاهش درآمدهای شخصی، افزایش مالیات ها حتی تا آخرین دلار حقوق ؛ کاهش سرمایه گذاری در امریکا از سال 2009 به بعد ؛ کاهش ارزش دلار و دخالت های دولت در زندگی خصوصی مردم را هم باید به عوامل دیگر اضافه کرد. از طرفی دولت امریکا برای مبارزه با رکودی که دوسالست گربانگیرش شده شروع به افزایش هزینه های دولتی کرده و میلیاردها دلار را به بازار و بانک ها و موسسات مالی ریخته تا شاید اقتصاد از حالت رکود بیرون بیاید که این امر خودش باعث بالارفتن میزان کسری بودجه تا سقف 13 تریلیون دلار شده است. کاری که اروپایی ها بر خلاف امریکا حاضر به انجامش نشدند و ترجیح دادند با کاهش هزینه ها حتی به قیمت کم کردن دستمزدها و اعتصاب کارمندان از کسری بودجه کم کنند. این وضع باعث می شود امریکایی ها بابت آینده خودشان و فرزندانشان که باید بار این کسری بودجه عظیم را بردوش بکشند نگران باشند.

البته باید این نکته را هم دریاد داشت که سالانه تقریبا 70 هزار مهاجر در امریکا تابعیت این کشور را می گیرند که تقریبا 50 هزار مورد آنها از طریق قرعه کشی های موسوم به گرین کارت است و شاید در برابر آن عدد بزرگ 700 مورد اصلا به چشم نیاید اما اهمیت قضیه وقتی قابل درک است که بدانیم که امریکا همیشه خود را آرمان و کعبه همه مردم و مهد دموکراسی و سرزمین آزادی به شمار می آورد و حالا آدمهایی هستند که آنرا ترک می گویند ؛ آنهم آدمهایی که اهل همین کشور رویایی هستند.

البته گروهی دیگر از امریکایی ها هم هستند که انگیزه های آنها در گزارش ها به هیچ عنوان درج نمی شود و ندیده گرفته می شوند که این دسته آگاهانه و نه بخاطر مسائل اقتصادی دست از تابعیت شان می کشند و ترجیح می دهند آزادی و حکومت های مردمی را در خارج از امریکا بیایند. کنت اوکیف(1) یکی از آنهاست که بعد از حمله به کاروان کشتی های امدادرسانی غزه مشهور شد و با بی بی سی در برنامه هاردتاک گفتگوی جالبی انجام داد . اوکیف که خودش در زمان جنگ کویت تفنگدار دریایی بود و در این جنگ شرکت داشته حالا از در مخالفت با سیاست های خارجی امریکا درآمده و به یک فعال ضد جنگ ، ضد اسراییل و هوادار فلسطینی ها تبدیل شده است .او با تبلیغات ؛ سایت اینترنتی و گفتگوهایش با شبکه های مختلف به مردم کشورش می گوید چندان به رویای امریکایی دل خوش نکنند.

یک کارشناس خاورمیانه به نام الن هارت در مورد امریکایی ها گفته است :
" از یک جهت امریکایی ها بی اطلاع ترین ؛ کم اطلاع ترین ؛ ابله ترین و خوش باورترین آدمهایی هستند که روی زمین پیدا می شود که خبر بدی است ؛ از طرف دیگر در عمق وجودشان آرمان خواه ترین افراد هستند که اگر در مورد علل و عوامل اتفاقات خاورمیانه و -نقش کشورشان در آنها- درست اطلاع رسانی شوند می توانند کاری کنند که دموکراسی که به آن ایمان دارند واقعا کارگر شود و درست بکار برود . "

به این ترتیب کم کم باید به روند جدایی آدمهایی از کشورشان توجه کرد که می خواهند زندگی درجایی که برای آنها سرزمین آزادی و مامن شجاعان (3) توصیف شده بود به معنای زندگی برده وار برای دولت ایالات متحده تبدیل نشود.



1-Kenneth O'keefe

2-" On one level Americans are the most uninformed,misinformed ,dumbest gullible people on the face of God's earth , that's the bad news, but deep down, they are also the most Idealistic .If they were properly informed of the causes and effects of this in the Middle East they could become engaged to make their democracy work" : Alan hart
3- The land of the Free ,the home of Brave



.

Sunday, August 15, 2010

لذت هایی خیلی کوچک




یکی از لذت های زندگی اینست که یک کتاب عالی بخوانی و بدانی فیلمش هم سالها پیش در آمده اما هرگز امکان دیدنش را پیدا نکرده باشی یا ندانی چطور می توانی پیدایش کنی ؛ بعد ناگهان تلویزیون را روشن کنی ( یعنی یک کانال ماهواره را ) و با اولین نگاهی که می اندازی بدانی خودش است ؛ خود خودش است که سالها منتظرش بودی . نگاه کنی و همه داستان ساده و سرراست را بدانی و در عین حال بگویی عجب شانسی ! و بعد به خودت می گویی شاید اینهم جایزه ماه رمضان توست......
می دانم یک فیلم در این ماه پربرکت که همه چیزش معنوی است نمی توان جایزه باشد ولی برای من بود. اینطوری فکر می کنم چون می خواهم اینطوری فکر کنم بعلاوه مدتها بود می خواستم آنرا ببینم. اسم داستان هست " بنال وطن" با ترجمه خیره کننده سالها پیش سیمین دانشور و نوشته آلن پیتون.
داستانی در مورد آفریقای جنوبی دوران آپارتایدست و رنجی که بر سیاهان می رفت و سفیدهایی که به کمک آنها رفته بودندو حتی قربانی هم می شدند. تا خود آدم در آن وضعیت نباشد هرگز درک نمی کند این تبعیض و هرچیز مربوط به آن یعنی چه ؟ البته هنوز یک رژیم آپارتاید دیگر باقی مانده که از قضا با آن رژیم آپارتاید خیلی هم دوست بودو در این رژیم آپارتاید هم آدمهایی هستند که به مردم تحت رنج کمک می کنند . آن یکی که بالکل مرد و این یکی هم از نفس افتاده و همین روزهاست که جنازه اش روی زمین بیفتد.



جارویس با نشاط تلخی گفت :" مردی را می شناسم که در تاریکی می زیست تا شما براو دست یافتید. اگر کار شما اینست راضی به رضای شما هستم. در اینجا شاید چیز عمیقی در جریان بود یا شاید تاریکی جرات می بخشید. چنانکه کومالو گفت : راستش از تمام مردهای سفید پوستی که به عمرم شناخته ام .....
جارویس به خشونت گفت : " من مرد مقدسی نیستم."
- در آن باره نمی توانم حرفی بزنم اما خدا دست خود را بر شما نهاده است...



** نتیجه اخلاقی : این ماهواره اصلا چیز بد یا شیطانی یا غارتگر ایمان آدم ها نیست. اگر درست ازش استفاده کنی...

Monday, August 9, 2010

باغبانی : تنش زا یا تنش زدا ؟


آیا ممکن است روزی بر سر یک " درخت "جنگ راه بیفتد ؟ از نظر عقلی محتمل نیست ولی وقتی با موجود بی منطق و بی مسئولیت و لجبازی به نام اسراییل و مدافعانش مثل امریکا و سازمان ملل سر و کار داشته باشید امکانش هست و بدتر امکانش هست که جنگ بر سر یک درخت و چند تا بوته به سراسر خاورمیانه کشیده شود.

اما اصل ماجرا هفته پیش وقتی شروع شد که اسراییلی ها به فکر کمی باغبانی افتادند و خواستند درخت ها و بوته ها را هرس کنند اما درختی که می خواستند هرسش کنند در حیاط همسایه قرار داشتند. اسراییلی ها هم که هیچ وقت مرز و حریم و حدود در دایره واژگانشان تعریف نشده مدعی بودند درخت در حیاط خودشان است ، در صورتی که این درخت واقعا در قسمت شمال خط آبی -،خطی که مرز لبنان و اسراییل را مشخص می کند - قرار داشت . اسراییلی ها می خواستند محوطه را پاک کنند تا دوربین های امینیتی شان هیچ مانعی در برابر دیدشان نداشته باشند و بتوانند آنسوی مرز در لبنان را خوب و با دقت رصد کنند.
باغبان های اسراییلی که اشتباها لباس نظامی تن کرده بودند شروع به قطع درخت و بوته های اطراف کردند و ناگهان سربازان ارتش لبنان که فکر می کردند به کشور آنها تعرض شده ؛ به طرف آنها تیراندازی کردند و چند ساعت درگیری منجر به کشته شدن 3 سرباز لبنانی ؛ یک افسر ارشد اسراییلی و یک خبرنگار لبنانی شد.
بلافاصله نیروهای بی خاصیت یونیفل از دو طرف خواستند خویشتن داری کنند و جنگ خوابید. خوشبختانه پای حزب الله به معرکه باز نشد هرچند حزب الله بعدا آنرا هم پیروزی لبنان توصیف کرد ( که هیچ ربطی هم نداشت ) ولی فردای آن روز اسراییلی ها برگشتند تا باغبانی ها را نیمه تمام نگذارند و ثابت کنند ما می توانیم ! مهمتر آنکه بازهم مثل روز پیش از آن بی اطلاع آمدند و حتی نیروهای یونیفل را آدم ندانستند که از قبل اطلاع بدهند.
پس از کش و قوس فراوان و شکایت و شکایت کشی به سازمان ملل ؛ نیروهای یونیفل مستقر در منطقه نهایتا دو سه پیش اعلام کردند طبق نقشه های آنها درخت با اینکه در شمال خط آبی بوده 0- یعنی در لبنان- ولی قانونا متعلق به اسراییل است و لبنان هم طبق معمول محکوم است.
حالا کسی ممکنست بپرسد پس نقش این نیروهای حافظ صلح چیست ؟ در واقع آنها که برای حفظ مرزها مستقر شده اند اکثرا فرانسوی هستند- نیروی استعمارگر سابق لبنان- بحای اینکه در اراضی اسراییل مستقر باشند در شمال خط و اراضی لبنان مستقرند تا مانع نزدیک شدن حزب الله به مرز شوند و بعلاوه تا می توانند در امور مردم دخالت می کنند. تا جایی که مردم منطقه شدیدا به آنها برای همدستی با اسراییلی ها مظنونند . مثلا دو ماه پیش وقتی یک مانور در جنوب لبنان برگزار کردند و جاده هارا بستند مردم به آنها حمله کردند که سازمان ملل بلافاصله غائله را خواباند. البته این نیروها یک کار دیگر هم می کنند : مواظبند هیچ خبرنگار ی از منطقه مرزی جلیله در جنوب اسراییل عکس و فیلم نگیرد اما هرگز مواظب نیستند که کسی به دیگری شلیک نکند یا دست به کوتاه کردن بوته های همسایه ها نزند.نباید از یاد برد خط آبی را هم همین نیروهای یونیفل بعد از جنگ تابستان 2006 تعیین کردند و قسمتهایی از مزارع شبعا که تحت اشغال اسراییل است را هم آن طرف در قسمت جنوبی به اسراییل جایزه دادند و همین باعث شد لبنان اصلا نقشه های آنها را قبول نداشته باشد اما شکایاتش به سازمان ملل به جایی نرسیده است.
بهرحال در منطقه ای که اسراییل هرروز علیه ایران و سوریه و حزب الله و حماس تهدید می کند و آنها جواب می دهند اگر روزی روزگاری جنگی راه افتاد که دلیلش یک چیز خیلی ساده مثلا باغبانی بود اصلا تعجب نکنید



Saturday, July 31, 2010

Untold Storeis -داستان های ناگفته





گفته مشهوری از یک اندیشمند هست که می گوید : " تاریخ تکرار می شود و آنهایی که آنرا فراموش کنند مجبورند دوباره آنرا از سر بگذرانند. "

داستان تکرار تاریخ ؛ داستان امریکاست: روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خواست
وزبهر طمع بال و پر خویش بیاراست ... بر راستی بال نظر کرد و چنین گفت امروز همه روی زمین زیر پر ماست و ....
و پرواز او ادامه یافت .

اما کدام تاریخ تکرار می شود ؟ جنگ ویتنامی که در حال تکرار شدن است ، طولانی ترین جنگ تاریخ امریکا 16 سال طول کشید ؛ بیشتر از 3-4 میلیون ویتنامی و 59 هزار امریکایی کشته برجا گذاشت. به تمام کشورهای اطراف آن منجمله کامبوج و لائوس سرایت کرد و نهایتا با شکست امریکا پایان یافت. این واقعیتی است که امریکایی ها هیچ وقت آنرا برزبان نمی آورند اما همیشه برذهن و گرده شان سنگینی می کند. چند دلیل در پایان یافتن این جنگ دخیل بود. امریکایی ها ( مردم و نظامیان ) خسته شده بودند ، ویت کنگ ها دست بردار نبودند و با وجود بمباران شدید ناپالم واز بین رفتن جنگل هایشان زیر بمب های شیمیایی همچنان مبارزه می کردند ؛ گروه های مخالف جنگ در اروپا و امریکا بخصوص از میان قشر تحصیل کرده و دانشگاهی زیاد شده بودند و البته جنبه رسانه ای آن را نباید فراموش کرد. عکس هایی که از جنگ در می آمدند - مثل عکس های زیر- که افکار عمومی را بهم می ریختند و تاثیر زیادی می گذاشتند :

عکس هایی از جنگ ویتنام

بهرترتیب یکی دیکر از عوامل ریخته شدن ابروی امریکا مدارکی بود که به اسناد پنتاگون(1) مشهور شد. کسی که آنها را فاش کرد یک کارمند ارشد وزارت دفاع به نام دانیل السبرگ (2)بود که هفت هزار سند را به نیویورک تایمز ؛ واشنگتن پست و 17 روزنامه دیگر داد . بهرحال عوامل و استیضاح نیکسون دست به دست هم داد تا طولانی ترین جنگ تاریخ امریکا با خفت تمام شود.

حالا داستان مشابهی در افغانستان در حال روی دادن است. جنگ نه -9- سالست ادامه دارد و تا سال 2014 که کرزی به عنوان تاریخ نهایی خروج معرفی کرده - و امریکایی ها چندان به آن راضی نیستند- به 13 سال می رسد . هزینه نظامی جنگ های عراق و افغانستان از مرز 1 تریلیون دلار گذشته ، اوضاع اقتصادی در داخل خوب نیست و با اینکه تلفات امریکایی ها به هیچ وجه قابل مقایسه با ویتنام نیست و حتی در پایان 13 سال هم نخواهد بود اما بازهم برای امریکایی های قرن بیست و یکم فراتر از تصور است. بعلاوه جنگ به پاکستان کشیده شده و کشورهای اروپایی هم که همیشه به مثابه دم امریکا هستند و خودشان را در این لشکرکشی بی حاصل وارد کردند هم هزینه داده اند و هم کشته و نهایتا هیچ .و شاید نه هیچ شاید برای اینکه خیابانهای نیویورک برای سیاستمدارانش امن تر باشد. طالبان مثل ویت کنگ هاست و بدتر چون ایدئولوژی مذهبی - گیریم از نوع وهابی , سلفی- هم چاشنی مبارزاتشان است و آنرا جهاد می دانند - که البته با دشمن اشغالگر مبارزه کردن جهاد هم هست.

البته این بار اتفاق متفاوتی هم می افتد ؛ امریکایی ها از ویتنام فقط این مورد را یاد گرفته اند پس رسانه هایی دارند که همدست آنها در جنگ باشند ؛ سی ان ان و فاکس نیوز بوسیله خبرنگارانی که به جبهه می فرستند تنها تصاویری را که می خواهند به دنیا نشان می دهند ونظامیان بعضی مناطق جنگی را بروی خبرنگاران مستقل می بندند تا آنچه را که نمی خواهند، مردم دنیا نبینند . هرچند گاه و بی گاه خبرهایی از کشته شدن غیر نظامیان می رسد و بلاخره بازهم کسی مثل جولین اسانج (3) و سازمان و پایگاه اینترنتی ویکی لیکز (4) پیدا می شوند که نه 7 هزار سند بلکه 92 هزار سند را منتشر کنند که سرشار از اتفاقات ناگفته جنگ افغانستان است. بازهم پای روزنامه های بزرگ وسط می آید و مردم عادی - من و شما- با یک سرچ ساده می توانیم آنها را پیدا کنیم و بخوانیم . امریکا دوباره از جایی که گمان نمی برد خورد. یک خودی پاشنه آشیل امریکا را شناخت و این سرجوخه 22 ساله به نام بردلی منینگ (5) بود که برای اولین بار ویدئوی محرمانه حمله هلی کوپترهای امریکایی به غیر نظامیان در عراق را به ویکی لیکز داد تا منتشر کند، که دو نفر آنها عکاس رویترز بودند و سال 2007 کشته شدند . اما از آنجا که ماه پشت ابر نمی ماند معلوم شد آنها بی خود و بی جهت همراه 7-8 نفر دیگر به گلوله بسته شدند . در ماجراجویی جدید ویکی لیکز هم تنها کسی که انگشت اتهام متوجه اوست؛ باز هم سرجوخه منینیگ است.
اسانج دیروز در بیانیه ای در پاسخ به اتهامات مسئولان نظامی امریکا گفت :" از اظهارات وزیر دفاع گیتس متاسفیم که از خون هایی حرف می زند که بواسطه کار ما ممکنست روی زمین ریخته شود ، فعلاکه زمین های افغانستان و عراق از خون هایی که بر زمین ها ریخته شدند خیس است. او کشتار هزاران کودک و بزرگسال رادر این کشورها ندیده گرفت در صورتیکه می توانست دست کم درباره چگونگی مرگ آنها تحقیقاتی انجام دهد. ویکی لیکز بجای جواب دادن به مقامات نظامی امریکایی ترجیح می دهد بازهم اسناد دیگری را منتشر کند تا شاید به این وسیله دولت امریکا و آنها را در فشار قرار بدهد."

امریکایی ها از هفته پیش سعی کرده اند عواقب انتشار اسناد ویکی لیکز را کوچک جلوه بدهند ؛ که این اطلاعات چندان جدید نیست اما اگر نیست پس چرا رییس ستاد مشترک ارتش امریکا دریاسالار مایک مالن می گوید خون امریکایی ها بر گردن ویکی لیکز است که این اطلاعات را فاش کرد ؟ این یعنی انتشار اینهمه سند محرمانه بلاخره روزی جایی گریبان امریکا را می گیرد کما اینکه همین حالا هم گرفته است. درواقع این افشاگری جولین اسانج نیست که دامن امریکا را گرفته بلکه آه بی گناهانی است که در عراق و افغانستان روی زمین افتادند ؛ حضور امریکا و متحدان و دوستانش در عراق به بهانه واهی سلاح کشتار جمعی بود و در افغانستان به بهانه واهی القاعده. القاعده ای که آن زمان فقط در افغانستان وجود داشت و حالا مثل اژدهای هفت سر از عراق و شبه جزیره عربستان و یمن و سومالی و پاکستان سر درآورده است.
اسناد ویکی لیکز آبروی پاکستان را هم تماما برد ، کشوری که در 5 سال آینده باید 7.5 میلیارد دلار برای پاداش خوش خدمتی هایش بگیرد اما اسناد نشان می دهد سرویس جاسوسی اش هنوز دست در دست طالبان دارد. پاکستانی که همیشه دوگانه بازی کرده و می کند و حتی وقتی همه می دانند و مدارک همکاری هایش منتشر می شود بازهم ایران را بجای او متهم کمک به طالبان می کنند.
طالبانی که امریکا در دهه 80 میلادی با کمک پاکستان علم کرد حالا دشمن جان خودش شده است ؛ آتشی که شعله اش جان یکی از بنیان گذارانش در پاکستان یعنی بی نظیر بوتو را گرفت و جان هزاران پاکستانی دیگر را هم می گیرد و این چرخه معیوب ادامه دارد و و می چرخد و می چرخد .... تا امریکا مجبور شود مثل ویتنام، افغانستان را با بدبختی ترک کند کما اینکه از همین حالا دوستان و متحدانش که عادت به خودفروشی در برابرش دارند یکی یکی فرار را بر قرار ترجیح می دهند.

امریکا سالهاست در خاورمیانه مشغول کاشتن است ؛ در فلسطین ؛ در افریقا ، ایران ؛ افغانستان ؛ در پاکستان ، عراق ، مصر و اردن و سایر کشورهای عربی.
هرکه باد بکارد لاجرم طوفان درو خواهد کرد. امریکا مشغول برداشت توفان هایی است که با دست خودش کاشت!


و آن عقاب پرواز کرد و پرواز کرد و اوج گرفت و آنقدر مغرور شد تا ندید تیری درست در بالش نشست و از آن بالا او را روی زمین انداخت ، عقاب گیج شده به تیر نگاه کرد و متوجه شد این تیر تیزپرواز از پرهای عقاب ساخته شده و آن موقع بود که ناله کرد :

" زکه نالیم که از ماست که برماست"

پی نوشت ها :

1-Pentagon Papers
2- Daniel Ellsberg
3- Julian Assange

Monday, July 26, 2010

یک مقایسه ساده

از سال 2006 تا نهم ژوئن 2010 هفت قطعنامه از سوی شورای امنیت سازمان ملل علیه ایران صادر شده است. شماره این قطعنامه ها به ترتیب عبارتند از : 1696-1737-1747-1803-1835-1887 و 1929 .

این قطعنامه ها رویهم رفته فعالیت های ایران در زمینه های زیر را ممنوع یا شدیدا محدود کرده اند :
توسعه موشک های بالیستیک ؛ تجهیزات ؛ خودرو ها ، موشک ها و کشتی و هواپیماهای نظامی، خرید و فروش تسلیحات و سامانه های دفاع موشکی ؛ محصولات ؛ تهجیزات یا کالاهایی با کاربرد دوگانه نظامی و غیر نظامی، سپاه پاسداران ؛خطوط کشتی رانی ایران ؛ بانکهای ایرانی منجمله بانک مرکزی، اشخاص حقیقی ، شرکت های خصوصی و دولتی و،دانشمندان هسته ای و نظامیان ایران ؛ اموال و دارایی ها و سفرهای آنها به خارج از کشورو نهایتاخطوط هوایی ایران ایر.
قابل توجه اینکه تمام این قطعنامه ها توان دفاعی نظامی ایران را هدف گرفته اند و این درحالیست که ایران در 200 سال گذشته به هیچ همسایه ای حمله نکرده است.


از سال 1955 تا 1992 فقط 65 قطعنامه توسط ملل علیه اسراییل و بخاطر رفتارش با فلسطینی ها ؛ سرکوب ، ربودن زمین هایشان ؛ جنایت جنگی ، نقض حقوق بشر ؛ نسل کشی و .... صادر شده که هیچ کدام با هیچ گونه اقدام تنبیهی ( برعکس ایران) همراه نبوده است . اسراییل هرگز به هیچ کدام از این قطعنامه ها وقعی ننهاده است.
در خلال سالهای 1972 تا 1990 امریکا 29 بار قطعنامه های سازمان ملل علیه ، اسراییل را وتو کرده است.



منبع : http://guardian.150m.com/palestine/UN-condemnation-of-israel.htm