Tuesday, July 29, 2014

گروه های مقاومت غزه



اسراییلی ها همیشه در تمام رسانه های غربی بوق و هوادار خودشان دلیل حمله به غزه را مقابله با راکت های حماس عنوان می کنند و قضیه را به نوعی معادله اسراییل-حماس تقلیل داده اند. این در حالیست که در غزه گروه های نظامی و مقاومت متعددی با ایديولوژی های مختلف وجود دارند که البته نقطه مشترک و کانونی همه آنها مبارزه با اشغالگری به نام اسراییل است. در جنگ های چند سال اخیر اسراییلی ها با فلسطینی های غزه هم همیشه دو نام بیشتر از بقیه به گوش می رسند: گردان های قسام و حماس در درجه اول و بعد گردان های قدس یا جهاد اسلامی در درجه دوم. اما دفاع و مقاومت در برابر اسراییل کار نه تنها یک گروه و جناح سیاسی بلکه کار همه این گروه هاست و هرکدام گوشه ای از کار را گرفته اند.

در واقع همه این گروه ها که به نوعی منتقد روند صلح و مذاکره با اسراییل (به رهبری سازمان ازادی بخش فلسطین PLO ) بودند به مبارزه مسلحانه روی آورده و عملا زیر چتر سیاسی حماس گرد آمدند.

این لیست تعدادی از گردان های مبارز در غزه هستند که خودم پیدا کردم. (اگر موارد بیشتری سراغ دارید اضافه کنید)

۱-گردان های عزالدین قسام : شاخه نظامی حماس است. به کتائب قسام  Qassam Brigades معروف هستند.


۲- گردان های قدس: شاخه نظامی جهاد اسلامی. به سرایا القدس یا al-Quds Brigades شناخته می شوند. جهاد اسلامی به رابطه خوب با ایران و حزب الله لبنان شناخته می شود و دبیر کل آن رمضان عبدالله شلح است. 


۳- گردان های شهدای الاقصی: شاخه نظامی جنبش فتح. به كتائب شهداء الأقصى  al-Aqsa Martyrs' Brigadesمعروف هستند. 


۴- گردان های ابو علی مصطفی: شاخه نظامی جبهه خلق برای آزادی فلسطینDFLP. ابو علی مصطفی دبیرکل جبهه خلق برای آزادی فلسطین بود که توسط اسراییلی ها و در خلال انتفاضه دوم ( معروف به انتفاضه الاقصی) ترور و شهید شد. 


۵- گردان های ناصر صلاح الدین: شاخه نظامی کمیته های مقاومت مردمی فلسطین PRC‌. به الویه الناصر صلاح الدین لوا توحید معروفند.An-Nasser Salah Ad Din Brigades. در عملیات ربودن سرباز اسراییلی گیلعاد شلیط در جنگ سال ۲۰۰۸-۲۰۰۹ شرکت داشتند. گفته می شود تخصص این گردان ها منفجر کردن تانک های مرکاوای اسراییل است. 


۶- گردان های شهید جهاد جبریل :شاخه نظامی جبهه خلق برای آزادی فلسطین ــ فرماندهی کل PFLP-GCهستند. به کتائب جهاد جبریل یا Jihad Jibril Brigades معروف اند. اسم این گروه از نام جهاد پسر احمد جبریل دبیر کل جبهه خلق که در درگیری با اسراییلی ها شهید شد گرفته شده است. البته  جبهه خلق برای آزادی فلسطین همیشه گروهی سیاسی بوده که در فلسطین خیلی هم حضور نداشته و در سالهای اخیر عملا در سوریه بوده است. یکی از گروه های فلسطینی که در ماجرای جنگ داخلی این کشور هم در کنار بشار اسد باقی ماند همین جبهه خلق بود. 


۷-گردان های جهاد مقدس  Holy Jihad Brigades


۸-گردان های عبدالقادر الحسینی Abdul Qader al-Husseini این گروه در وقایع اخیر غزه و خصوصا ارسال موشک به مناطق اشغالی اسراییل نقش فعالی داشته اند. عبدالقادر الحسینی یکی از فرماندهان و شخصیت های مشهور مبارز فلسطینی در رده شیخ عزالدین القسام است که در زمان اشغال فلسطین بدست انگلیسی ها با آنها مبارزه می کردند و در جنگ سال ۱۹۴۸ با یهودی های اسراییلی شهید شد. 



۹-گردان های عبدالله عزام یا كتائب عبد الله عزام Abdullah Azzam Brigades . این گروه القاعده ای-تکفیری هستند و در بمب گذاری علیه سفارت ایران در لبنان شرکت داشتند.و البته همین ها بودند که باعث بدبینی ایرانی ها به فلسطینی ها شدند



۱۰- لشگر اسلام یا جیش الاسلام . این گروه سلفی هستند و البته درعملیات ربودن سرباز اسراییلی گیلعاد شلیط در جنگ سال ۲۰۰۸-۲۰۰۹ شرکت داشتند که سال ۲۰۱۲ و در پی یک مبادله با اسراییل حدود ۱۰۰۰ اسیر فلسطینی آزاد شدند. 




**پی نوشت: هیچ سایت اینترنتی بدون کسب اجازه از نویسنده مجاز به نقل مطالب این وب لاگ نیست. 




لوگوی کمیته های مقاومت مردمی فلسطین-به آرم سپاه پاسداران بی شباهت نیست
 

لوگوی گردان های ناصر سلاح الدین

لوگوی سرایا القدس-شاخه نظامی جهاد اسلامی



Monday, June 30, 2014

قضیه ناتمام فلسطین



در چند روز گذشته خبرگزاری تسنیم از متن نامه ای +  خبرداده است که رییس دفتر سیاسی حماس خالد مشعل به رییس جمهور ایران نوشته و از او بطور ضمنی تقاضا کرده است که ایران به داد مردم فلسطین برسد. آنچه از این نامه برمی آید اینست که در مقابل سکوت همه جهانیان علی الخصوص کشورهای عربی٬ اسراییل مشغول کشتن فلسطینی هاست و باید صدایی بلند شود. 
عده ای این نامه را افتادن «گذر پوست فلسطینی ها به دباغخانه ایرانی ها» دانسته اند و اینکه فلسطینی ها متوجه شده اند برسر قضیه سوریه رکب خورده اند. عده ای دیگر می گویند حمایت از فلسطینی ها ارتباطی به این دولت یا دولت قبل ندارد و یکی از ارکان سیاست خارجی نظام است. دیگری نوشته است فلسطینی ها ظاهرا هنوز متوجه نشده اند آن مرد که حتی به بهای ضرر به کشورخودش آبروی اسراییل را می برد و آنرا در مجامع جهانی مفتضح می کرد دیگر رفته است و قس علی هذا. 



دور جدید حملات اسراییل چه در غزه و چه در کرانه غربی ظاهرا به بهانه ربوده شدن سه نوجوان یهودی شهرک نشین درکرانه غربی و درست یکی دو هفته پس از تشکیل دولت وحدت ملی فلسطینی ها (با شرکت صوری حماس و شرکت عملی فتح در آن) است. اسراییل که پس از تشکیل این دولت به شدت سعی می کرد همه را از ارتباط با آن به بهانه اینکه حماس تروریست در آن شرکت دارد منع کند حالا بهانه ای پیدا کرده تا درست بودن تئوری های دروغینش را به رخ دوستانش بکشد که دیدید ما گفتیم؟ اینها تروریستند. اسراییل از همان ابتدا هم  بدون اینکه سند یا مدرکی در دست داشته باشد انگشت اتهام را به سمت متهم همیشگی حماس دراز کرده و اینگونه است که تمام فعالین حماس در کرانه غربی را دستگیر کرده ( این نشان می دهد سیستم جاسوسی پیشرفته ای بین فلسطینی ها دارد : هم پلیس دولت خودگردان و هم مخبرهایی بین مردم عادی) و از سویی دیگر دائما بر سر مردم غزه موشک می اندازد. وقتی اهالی غزه با موشک های دست ساز و خانگی خودشان جواب می دهند موشک های بیشتری بر سرشان روانه می شود و اینگونه است که بجای ۳ نوجوان یهودی ربوده شده تا بحال بیشتر از ۱۰ فلسطینی کشته شده اند. 

اما نامه خالد مشعل به ایران :
به نظر می رسد در نبود دولتی که برایش مسئله فلسطینی ها واقعا بیشتر از مسئله غربی ها اهمیت داشته باشد ٬‌دولتی که به وجود کدخدای جامعه جهانی  بیشتر از خدا ایمان دارد و فکر می کند تمام دعواهای ما با دنیا بخاطر کدخداست و باید دم او را دید نامه نوشتن افرادی مانند خالد مشعل محلی از ارعاب نداشته باشد.  

از طرفی حتی اگر سیاست نظام هم حمایت همه جانبه از فلسطینی ها باشد واقعیت اینست که در حال حاضر سر نظام در چند جبهه عراق و سوریه به شدت گرم است و احتمالا در اولویت بندی (حتی اگر اولویت بندی هم نباشد) فلسطین دست کم در رده سوم بعد از دو کشوری که نام بردم قرار می گیرد. از طرفی برای بلند کردن صدا باید کسی باشد که صدایش را بالا ببرد و باید قبول کرد از دیگ حسن روحانی٬ دولتش٬ دیپلمات هایش و نیز عقبه اش که تکنوکرات های سرمایه سالاری مانند کارگزاران به رهبری استوانه بزرگ هستند هم آبی گرم نخواهد شد. 

بنابراین فلسطینی ها بجای نگاه به ایران یا اعراب بی بخارتر از ایران!‌بهترست خودشان ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا بگویند و انتفاضه سومی را به پا کنند.

 انتفاضه اول فلسطینی ها معروف به انقلاب سنگ که در سال ۱۹۸۸ شروع شد چهارسال طول کشید و‌انقدر اسراییلی ها را ذله کرد که حاضر شدند به پای میز مذاکره در مادرید بروند. انتفاضه دوم که انتفاضه الاقصی نام داشت در سال ۲۰۰۰ شروع شد و آنهم نهایتا بعد از چند سال اسراییل را مجبور به مذاکره دوباره کرد. اما حالا که اسراییلی ها بعد از بی شمار مذاکرات صلح بی پایان به همه دنیا نشان داده اند اهل مذاکره نیستند و دقیقا حالا که از نظر وجهه جهانی در معرض جنبش هایی مثل بایکوت BDS‌ و اتهام تبدیل شدن به یک آپارتاید دیگر قرار دارند و حالا که اثر رسانه های آن لاین و برد آنها خیلی بیشتر از گذشته است شاید دقیقا وقت انتفاضه سومی باشد که نهایتا ۱۰۰ سال پس از تکه تکه شدن فلسطین آن را دوباره به هم بچسباند. البته یکی از شروط لازم برای این کار اینست که آدم های خیانتکاری مانند محمود عباس دست از همکاری و باج دهی به کدخدا و اسراییل بردارند و در درجه اول دولت خودگردان را منحل کنند. در این صورت کرانه غربی به عنوان منطقه اشغالی اسراییل محسوب خواهد شد و اسراییل به عنوان اشغالگر علاوه بر اینکه موظف به رسیدگی به امور مردم تحت اشغالش است از سویی دیگر نمی تواند هم بار وجهه اشغالگری و آپارتاید ناشی از آنرا تحمل کند٬‌هم این موضوع می تواند بار اقتصادی سنگینی بر دوشش بگذارد و از طرف دیگر طبق قوانین بین المللی نمی تواند بخش اشغالی را به خاک خودش منضم کند و حتی در صورتی که این کار را بکند همان اتفاق یک کشور دوملت روی داده که نهایتا اسراییلی ها بازنده این بازی خواهند بود.

البته همه اینها منوط به دست شستن آدم هایی مثل محمود عباس و افراد او و پشت پا زدن به همه چیز خصوصا اوامر کدخداست و همانطور که پیش از این هم گفته ام خیانت یکی از اخلاقیات نهادینه شده در بین فلسطینی هاست بنابراین تعجبی نیست اگر ببینیم  فلسطینی ها بازهم از اسراییل موشک و بمب می خورند و هنوز هم امیدوار به ساختن کشوری هستند که هرگز ساخته نخواهد شد. 


بعد از تحریر:
 نوشتن این پست تازه تمام شده بود که رسانه های اسراییل اعلام کردند جنازه سه شهرک نشین را در منطقه ای در شمال الخلیل حبرون در کرانه غربی پیدا شده است. بنابراین باید منتظر حملات انتقام جویانه اسراییل ماند. 




Tuesday, June 24, 2014

داعش در عراق : جنگی مذهبی یا سیاسی؟


دیروز داشتم این مقاله + را در سایت فارن پالسی می خواندم که در مورد وقایع اخیر عراق و جنگی که به آن درگیری شیعه-سنی اطلاق می شود پرداخته بود.
نویسنده مقاله مدعی است جهان اسلام تقریبا در عصری قرار دارد که مسیحیت یک بار آن را در قرون وسطی در آغاز سالهای ۱۵۰۰ میلادی تا نیمه سالهای ۱۶۰۰ میلادی تجربه کرد. زمانی که مارتین لوتر اصلاح طلبی دینی را با به چالش کشیدن کلیسای کاتولیک و شخص پاپ آغاز کرد و جنگ های مذهبی اروپا بین کاتولیک ها و پروتستان ها در آلمان٫ انگلیس٫ هلند٬ بلژیک و مکان های دیگر با شدت و حدتآغاز شد و تقریبا یک سوم جمعیت اروپای آن روز را قربانی کرد. نویسنده مقاله نهایتا مدعی شده وقوع چنین جنگ هایی اجتناب ناپذیر است و تا زمانی که دو طرف متوجه شوند دین را باید به امر شخصی تبدیل کرد و جغرافیای سیاسی را از آن جدا کرد ادامه خواهد یافت و بعد سکولاریسم غالب خواهد شد.

وضعی که اینجا وجود دارد اینست که با وجود اهتمام صدا و سیما و دولت ایران مبنی برنشان دادن اینکه اتفاقاتی که در عراق می افتد ریشه در ماجرای شیعه و سنی ندارد اتفاقا باید به این نکته توجه داشت که اتفاقات عراق دقیقا مناقشه بین شیعه و سنی است اما  نه جنگ مذهبی شیعه و سنی بر سر آنکه کدام محق است و کدام باطل٬ بلکه جنگ بر سر قدرت سیاسی شیعه و سنی است. به همین دلیل است که  در این مناقشه مردم عادی شیعه و سنی نیستند که به جان هم بیفتند - که برعکس با هم همکاری هم می کنند بخاطر امنیت و جان و مال خودشان-  بلکه قدرت ها و حکومت ها هستند که پست سر بازیگرانی مثل داعش قرار می گیرند.

داعش یا دولت اسلامی عراق و شام  چه در سوریه و چه در عراق همواره ادعای حکومت کردن و به قدرت رساندن یک خلیفه را داشته و دارد (شیعه خواهان امامت است و اهل سنت خواهان خلافت) . گفته می شود در مناطقی که حاکم می شود خصوصا از مسیحیان جزیه (مالیات مذهبی)  می گیرد. از طرفی وقتی تبلیغات و ویديوهای این گروه را دقت کنیم می بینیم اسم شیعه را نمی آورند بلکه عمدتا آنها را با عنوان صفوی می خوانند و صفوی ها بودند که اولین دولت مدرن شیعه در ایران را تشکیل دادند. وقتی آمریکا از نوری مالکی تلویحا می خواهد کنار برود و دولتی که توسط حزبی که بیشترین ارای پارلمانی را بدست آورده (دولت اکثریت) را با یک دولت وحدت ملی (دولتی متشکل از فرقه های مذهبی و گروه های  سیاسی که دارای اکثریت نیستند)عوض کند این یعنی دولت اکثریت شیعه با یک دولت فشل شیعه-سنی-کرد عوض شود تا تازه وضعیتی مانند لبنان ایجاد شود که احزاب مخالف حتی قادر نیستند بر سر تعیین یک شخص سوم به عنوان رییس جمهور کشور (که بیشتر نمادین است) به توافق برسند و این یعنی تبدیل یک دولت شیعه به یک دولت فشل که فقط نیازهای مردم را تامین کند اما عملا هیچ کاره باشد.


 وقایع عراق همانند سوریه دعوا بر سر قدرت سیاسی ایران به عنوان یک قدرت شیعه (که جنبش های شیعه در سراسر جهان عرب و‌افریقا به آن چشم دارند) با قدرت حکومت های سنی مذهب خاورمیانه است. سوریه با وجود بیشتر از سه سال جنگ خانمان سوز همچنان در محور ایران باقی مانده و حزب الله لبنان  بازیگر اصلی منطقه خودش و نیز سوریه است. شیعه در عراق اکثریت سیاسی و اجتماعی را دارند و این سه می توانند مایه اتکا و بالا رفتن وجهه اجتماعی هزاره های افغانستان و شیعیان بحرین و خمینیون نیجریه و شیعیان آذربایجان شوند و دولت های سنی مذهب منطقه و امریکا و انگلیس و البته اسراییل نمی توانند این موضوع را تحمل کنند. شاید کسی فکر کند این حرف از آن تئوری های توطئه است که دست اسراییل را هم پشت این وقایع ببینیم اما اگر اتفاقات را از منظر کلان نگاه کنیم می بینیم آنکه همیشه با اسراییل سر ناسازگاری داشته نه خادم حرمین شریفین و مفتی قدس و کشورهای سنی مذهب منطقه بلکه ایران و شیعیان لبنان بوده اند. آن کسی که در سال ۱۹۲۳ علیه انگلیسی ها فتوای جهاد در عراق و در ایران فتوای تحریم تنباکو  داد نه یک روحانی سنی مذهب بلکه یک مرجع عالی قدر شیعه بود و آنکه با کودتای عربستان و امریکا علیه دولت مرسی موافقت کرد شیخ الازهر بالاترین مقتی جهان سنی مذهب و نه یک روحانی شیعه بود. 

در واقع وقتی امریکا برای حمله هوایی علیه داعش دست دست می کند و بعد فرید ذکریا در گفتگو با سی ان ان می گوید امریکا نمی خواهد به نیروی هوایی شیعه در عراق تبدیل شود پس باید قبول کرد دعوا بر سر موجودیت جنبشی به اسم تشیع است و نه البته هر شیعه ای که وهابی های پاکستان با شیعیان خوجه اسماعیلی وهفت امامی یا القاعده با شیعیان زیدی یمن کاری ندارند چون آنها شیعه سیاسی نیستند بنابراین جان و مالشان در امان است.

 از این منظر می توان برآمدن جنبش هایی نظیر داعش که در عراق متشکل از بعثی های بجا مانده از دوران صدام و گروه های تکفیری هستند را حرکتی جهانی برای مقابله با تشیع سیاسی است که دست کم ۱۱ قرن است همه سختی ها را تحمل کرده و منتظر مانده تا روزی حکومت جهانی اش را تحت لوای امامت تشکیل بدهد. و البته پرچم های سیاه داعش که  خلافت را در مقابل امامت قرار داده اند هم مزید بر علت است که بدانیم چنین گروه هایی که به شدت سازمان یافته و اموزش دیده و دارای تکنولوژی های اطلاعاتی دسترسی به تمامی رسانه های اجتماعی و آن لاین هستند از هیچ برنیامده اند و پشت تشکیل و پیشروی های عجیب و سریع شان برنامه های طولانی مدتی قرار دارد. 




Monday, January 27, 2014

یک داستان واقعی:جامعه موشکی لبنان


چند روز پیش داشتم از سایت المانیتور که به فضل و مدد و تلاش شبانه روزی عزیزان فیلترچی جزو سایت های مضر و مخل اخلاق محسوب شده و فیلتر است مقاله ای در مورد دانشمندان لبنان می خواندم. این قسمتش به نظرم جالب آمد بنابر این این نوشته عملا ترجمه ای از قسمت آخر این مقاله به قلم هیثم مزاحم است + که من در اینجا می آورم. 

بیشتر ما لبنان را بخاطرحزب الله٬ اختلافات سیاسی بین گروه های مختلف و همچنین خواننده های مختلف این کشور می شناسیم. حالا چند نفر کتاب خوان هم باشند احتمالا از جبران خلیل جبران چیزی به گوششان خورده است و اگر اهل سیر و سفر هم باشند سری به لبنان و بیروت و خیابان الحمرا و ساحل ژونیه هم زده اند اما تقریبا هیچ کس -از جمله نسل جدید خود لبنانی ها-  در مورد پروژه موشکی این کشور که در سالهای ۱۹۶۱-۱۹۶۶ انجام شد ٬چیزی نمی دانند. این پروژه موشکی تحت نظر مانوق مانوقیان استاد ریاضیات و فیزیک در دانشگاه هایکازیان بیروت انجام شد. مانوقیان و دانشجویانش یک موشک طراحی کردند و بعنوان پروژه دانشگاهی در حوزه هوا-فضا آنرا آزمایش کردند. مانوقیان که بعدها به یکی از استادان به نام دانشگاه فلوریدا تبدیل شد تمامی طرح ها و نوشته ها و تحقیقات این پٰروژه را نگه داشت و همین ها دستمایه ساختن مستندی به اسم «جامعه موشکی لبنان» توسط زن و شوهری به نام خلیل جرجی و جوانا حاجی توماس شد که در سال ۲۰۱۳ در بعضی از سینماهای لبنان نمایش داده شد. طبق آنچه در این مستند آمده :

دانشجویان مانوقیان برای ساختن بدنه راکت از همین لوله های فلزی موجود در بازار استفاده کردند و برای سوخت آن هم مجبور شدند سوخت جامد را مخلوط و عملا از چند ماده درست کنند چون قدرت های بزرگ (لابد آمریکا و فرانسه)  اجازه فروش سوخت راکت به این کشور را نمی دادند. اولین آزمایش این راکت که به اسم موشک سدار* که موفقیت آمیز هم بود و برد یک کیلومتری بر فراز آسمان لبنان را داشت در کوه های لبنان انجام شد. سال ۱۹۶۲ ارتش لبنان هم وارد پروژه شد و تصمیم گرفت بار مالی پروژه را که تا بحال دولت تامین می کرد برعهده بگیرد. مشارکت ارتش لبنان پروژه را یک گام جلوتر برد و جامعه موشکی لبنان متولد شد. اما این اتفاق باعث نگرانی اسراییل شد چون باعث می شد لبنان اولین کشورپیشگام در پروژه های موشکی باشد . در همین اثنا موشک سدار ۱ به موشک سدار ۸ رسیده٬ دقتش بیشتر و بردش هم ۶۰۰ کیلومتر شده بود. اما در ۲۱ نوامبر ۱۹۶۶ مشکلی در پرتاب موشک سدار ۴ بوجود آمد که باعث شد این موشک سه مرحله ای که به برد ۲۰۰ کیلومتری رسیده بود در دریای مدیترانه نزدیک یکی از ناوهای انگلیسی که در اطراف قبرس گشت زنی می کردند سقوط کند. 
انگلیس به شورای امنیت سازمان ملل شکایت کرد و در نتیجه در اثر فشارهای بین المللی رییس جمهور وقت لبنان فواد شهاب مجبور شد دستور تعطیلی پروژه موشکی را بدهد و رویای علمی لبنانی ها در سال ۱۹۶۷ پایان پیدا کند. آنچه از این پروژه مانده تنها یک تمبر یادبود است .   


اسراییل در سال ۱۹۷۵ به لبنان حمله کرد و جنگی شروع شد که تا سال ۱۹۹۰ ادامه داشت و تنها با قرارداد طائف که نیروهای سوریه را برای برقراری صلح به این کشور فرستاد پایان یافت. 

امروز درست یک هفته از اجرای گام اولیه توافق ژنو و تعلیق غنی سازی ۲۰ درصد و مهر و موم سانتریفیوژهای نیروگاه های نطنز و فردو می گذرد. یک استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران هم نامه سرگشاده می نویسد که مارا به انرژی هسته ای چه کار؟ +
شاید حق با او باشد اصولا کشورهای خاورمیانه را چه به پروژه موشکی و صنعت هسته ای و موشکی و نظامی؟ آنها فقط باید مشغول رقص و آواز و Arabs Got Talent و فروش نفت و توی سر هم زدن حکومت ها و مردم باشند. 

فقط سوالی که اینجا بی پاسخ می ماند اینست که  اگر پروژه موشکی لبنان دچار اشکال نشده بود آیا کمتر از ۱۰ سال بعد اسراییل به آن کشور حمله می کرد؟ 


* درخت سدار Cedar Tree که به عنوان سمبل لبنان روی پرچم این کشور هم حضور دارد درختی از تیره کاج و سرو است و  بومی منطقه شرق مدیترانه خصوصا لبنان. معادل فارسی آن را سرو دیدم که کلمه درستی نیست بنابراین از همان واژه سدار استفاده کردم. معادل عربی آن شجرة الأرز  است. 




Wednesday, December 18, 2013

زمستان سخت اوکراین با بادهای شرقی وغربی


این روزها در اخبار شبکه های خارجی - و البته کمتر ایرانی- خبرهای زیادی در مورد اوکراین می توان شنید. کشوری که در میانه کمشکش روسیه و اتحادیه اروپا از یک طرف و روسیه و آمریکا از طرف دیگر گیر افتاده است و نگاهی به شرق  دارد و نیم نگاهی به دنیای غرب. 
اول از همه باید یک نکته را روشن کرد: اوکراین حیاط خلوت مسکو است.  این کشور از زمان تزارها جزو روسیه بوده و از نظر مذهب ارتودوکس و جغرافیای انسانی٬ زبان وفرهنگ  پیوستگی زیادی با روسها دارد. در سالهای حکومت شوروی هم جزو جمهوری های سابق بود و در جریان تحولات سال ۱۹۹۱ جدا شد. اگر داستان های چخوف را خوانده باشید از بندر کریمه که یکی از محل های گذران ییلاقی طبقه حاکم و نخبه و حتی تزاری روسیه بوده (وهست) هم چیزی خوانده اید. در حال حاضر کریمه بخشی از اوکراین است و البته بندر معروف سواستوپول آن همیشه و همواره پایگاه ناوگان دریایی روسیه بوده و بعد از استقلال بازهم به روسیه اجاره داده شده و می شود. 



اما حالا اوکراین بار دیگر در معرض اختلافات سیاسی قرار گرفته است که از بار پیش یعنی سال ۲۰۰۵  خیلی شدیدتر است. قضیه از این قرارست که اوکراین قرار بود یک پیمان تجاری با اتحادیه اروپا امضا کند- پیمانی که کشورهای دیگری مثل مولداوی آنرا امضا کردند. اما دولت تحت ریاست جمهوری ویکتور یانوکویچ درست یک هفته مانده به امضای قرارداد از مذاکرات کنار کشید. تحلیلگران می گویند علت این امر فشارهای مسکو بوده است و دولت اوکراین دلایل اقتصادی را بهانه می کند. دولت روسیه هم اتهامات را رد می کند و می گوید اتحادیه اروپا قصد باج گیری از اوکراین را داشته است. بعد از این اتفاق مخالفان دولت اوکراین به خیابان ها ریختند و بعد میدان استقلال کیف و ساختمان های دولتی اطراف آن را تسخیر کردند و آنرا «میدان» نامیدند و حالا آنجا را به کمپ مخالفان تبدیل کردند.

یک معترض عکس رییس جمهور را پاره می کند 
 معترضان عقیده دارند اوکراین باید این قرارداد را با اتحادیه اروپا امضا می کرد تا چند سال دیگر به طور اتوماتیک عضوی از اتحادیه اروپا شود و اینکه آنها نمی خواهند برای ابد زیر نفوذ مسکو و بخشی از این اتحادیه تجاری روسیه با اقمار سابقش باشند. هردو طرف دلایلی برای حرف هایشان دارند و حالا دخالت غربی ها کار را حتی بدتر هم کرده است. اما حق واقعا با کدام طرف است؟ 

دولت اوکراین مدعی است اتحادیه اروپا در گام اول قرارداد قرارست چیزی در حدود ۶۰۰ میلیون دلار به کیف ( آنهم به شرطها و شروطها!) کمک کند. این درحالیست که روسیه سالی ۲۰ میلیارد دلار روابط تجاری با این کشور دارد و اوکراین نمی تواند بخاطر این قرارداد منافع تجاری اش را بهم بزند. بعلاوه قرارداد با اتحادیه اروپا به این معناست که این کشور باید دست به بازسازی گسترده زیرساخت های اقتصادی و عمرانی اش بزند. مثلا کارخانجاتی که قدمتشان به عصر شوروی می رسد را نوسازی کند و این کارها ۱۰۰ میلیارد دلار هزینه روی دست دولت می گذارد که اقتصاد اوکراین توانایی آن را ندارد٬ بعلاوه بعد از نوسازی کارخانجات عده زیادی از کارگرها بی کار خواهند شدو نرخ بی کاری بالا خواهد رفت. 

دولت یانوکویچ این وسط سعی دارد از آب گل آلود ماهی هم صید کند بنابراین همین دو روز گذشته با مسکو قرارداد تجاری جدیدی به ارزش ۱۵ میلیارد  بست و گاز وارداتی از روسیه را هم به ۳۳ درصد زیر قیمت خرید. ذکر این نکته ضروری است که گاز همیشه یکی از اهرم های فشار روسیه بر اوکراین برای پیشبرد اهدافش بوده وهربار دو کشور به تیپ و تاپ هم می زنند روسیه بلافاصله یا قیمت گازش را بالا می برد و یا آنرا اصلا قطع می کند و ۳۳ درصد تخفیف کنونی نشان می دهد اوکراین برای روسیه ارزش زیادی دارد . روسیه البته نگران ورود غربی ها به منطقه نفوذش هم است و استدلال می کند که وارد شدن اوکراین به اتحادیه اروپا یعنی یک بازار جدید برای کالاهای اروپایی چون اوکراین چیزی در قواره استاندرهای سخت اروپا برای صادرات به بازارهای آن ندارد و در عوض بازارهای خودش ( و بازارهای روسیه) را تبدیل به مرکز خرید کالاهای اروپایی خواهد کرد. 
   
مخالفان همین فشارهای مسکو را دلیل مخالفت با دولت می دانند و می گویند باید برای رفع دیکتاتوری پوتین به اروپا بپیوندند. از طرفی بیشتر تحلیل گران می گویند این مخالفان دلشان نه برای کشورشان بلکه برای خودشان سوخته که به اروپای بدون مرز و مهاجرت به اروپای غربی دل بسته بودند نه بهتر شدن وضع کشورشان. 

حالا سردسته های مخالفان چه کسانی هستند؟ اول از همه یولیا تیموشنکو نخست وزیر سابق است که هم اکنون به جرم فساد مالی در زندانست و گفته می شود یکی از شروط اتحادیه اروپا برای اوکراین برای امضا کردن قرارداد تجاری آزاد کردن او از زندان بوده است. تیموشنکو در سال ۲۰۰۵ طی انقلاب نارنجی این کشور که جزو اولین انقلاب های مخملی بود به قدرت رسید. در انتخابات سال ۲۰۰۴ اوکراین رقابت شدیدی بین همین آقای یانوکویچ کنونی و یک رهبر اپوزیسیون خوش قیافه به نام ویکتور یوشنکو بود که البته همان زمان دچار مسمومیت شده و تغییر چهره داده بود و مخالفان می گفتند مسکو او را مسموم کرده است. بهرحال انتخابات با پیروزی یانوکویچ تمام شد اما هواداران اپوزیسیون که رنگ نارنجی سمبلشان بود به خیابان ها ریختند و دست به اعتراض مدنی زدند. اوضاع خراب شد و انتخابات دوباره این بار تحت نظارت اروپایی ها برگزار شد که ناگفته معلومست نتیجه اش چه بود. اپوزیسیون به قدرت رسید و یوشنکو رییس جمهور و تیموشنکو نخست وزیر شدند. اما اختلافات بین آنها بزودی آنچنان بروز پیدا کرد که عملا دعوایشان شد و سال ۲۰۰۹ یانوکویچ دوباره در انتخابات شرکت کرد و رای مردم را بدست آورد. حالا همان اپوزیسیون با چهره هایی جدیدتر (چون یوشنکو دیگر با آنها نیست) وارد میدان شده است . یکی از آن چهره ها یک بوکسور به اسم ویتالی کلیشکو است که حالا فعال سیاسی شده است.  
جالب اینجاست که پلیس تا بحال چندبار سعی کرده کمپ معترضان را از بین ببرد و هربار خشونت هایی راه افتاده و اتحادیه اروپا که تا همین دیروز می خواست با اوکراین قرارداد امضا کند علیه این کارها اعتراض کرده است! از اتحادیه اروپا کاترین اشتن و کسان دیگری مانند وزیر خارجه آلمان گیدو وستروله ازکمپ مخالفان بازدید کرده اند. این درحالیست که در بین مخالفان افرادی هستند که به شدت با همجنسگرایان اوکراینی مقابله می کردند (چنو اوکراینی ها کلا مذهبی  و مخالف این کارهاهستند ) و حالا همان ها میزبان وستروله همجنس باز می شوند و او را در میدان می چرخانند. 

در این میان وارد شدن آمریکا به صحنه کار را -به نظر من- به ضرر مخالفان کرده است. امریکا که بابت سوریه از روسیه دل چرکین است سعی دارد اینجا کمی تلافی کند بنابراین از معاون وزارت خارجه ویکتوریا نولند که در میدان بیسکوییت و کیک پخش می کرد تا سناتورهایی از قبیل مک کین که اصولا هرجا پا می گذارد دسته گل به آب می دهند همه به اوکراین سفر کرده اند. 


مک کین به مخالفان پیام داده بروید جلو ما با شما هستیم. و دولت آمریکا هم در مورد سلاح همیشگی اش یعنی تحریم به دولت اوکراین هشدار داده است. 

فعلا مخالفان همچنان با وجود هوای سرد و برفی اوکراین در میدان مانده اند و دولت هم نیروهای پلیس را در اطراف آنها مستقر کرده است. از طرفی هواداران دولت از شهرهای دور بخصوص مرز روسیه برای حمایت از یانوکویچ به کیف آمده اند و آنها هم تظاهرات راه انداخته اند. هنوز معلوم نیست زور کدام طرف بر دیگری بچربد اما این واقعیت که دولت کیف با مسکو قراردادهای جدید بسته و در مقابل اروپا هم فعلا کاری انجام نداده شاید به نوعی به معنای پیروزی مسکو در این نبرد باشد.