Wednesday, January 20, 2010



کمرم درد می کند. روی مبلی نشسته ام و چادرم را کشیده ام روی صورتم اما آنقدر درد می کند که برای اینکه راحت تر به پشتی مبل بچسبم که درد آرام شود پای راستم را بلند می کنم و می گذارم روی مبل بغلی و به دختری که روی آن نشسته لبخندی می زنم و معذرت می خواهم. ..

به هیچ جوری تمام نمی شود.
روضه خوانی را می گویم : آقایی آمده و می خواند و می خواند و داستان و شعر و حدیث و روایت و قرآن و همه و همه را به هم می بافد که مرگ را فراموش نکنیم. از حضرت عزراییل می گوید که دو جا دلش سوخت یکی برای آن زنی که در شبی توفانی روی تخته پاره های وسط دریا جانش را گرفت و زن روی همان تخته پاره ها زایمان کرده بود. وبار دیگر وقتی شداد یک پایش را در بهشتش گذاشته بود و آن دیگری هنوز بیرون بود و میوه های درختان بهشتش از مروارید بود و او جان شداد را گرفت و خدا پیام می دهد آن کودکی که آن شب توفانی بدنیا آمد و مادرش را جان ستاندی همین شداد بود. !


پشتم شدید درد می کند اما نه آنقدر که یادم برود ظاهرا " آن یتیم بی گنه نمرود بود!" نه شداد !!!! آقا روضه خوان! ولی خب نمی خواهم روضه ملت را به هم بزنم. بگذار خوش باشد که شداد بود. چه باک ؟ بگذار اصلا روضه غلط غلوطی بخواند و خانمها که چادرهایشان را روی صورت هایشان کشیده اند گریه کنند.پشتم درد می کند و مجبور بوده ام به این سفره امام حسن بیایم. چون چندین بار آمده اند خانه مان ... هربار که دعوت کردیم آمده اند و بد است حالا که آنها دعوت کردند نرویم. از صبح هزارجا سگ دو زده ام و آخرش به این جا ختم شده ام. وای خدا! پس چرا تمام نمی شود ؟ خواب می آید توی چشمانم. روی شومینه عکس دایی خانواده است که لباس روحانیت تن دارد . از آن تبعیدی های ضد انقلابست. اساسی. چه عکسش را روی شومینه هم گذاشته اند! البته ظاهرا مرحوم شده ولی یک برادر و خلف تالی دیگر در فرانسه دارد. آقای روضه خوان می گوید : " پیامبر گفت من کنت مولاه فهذا علی مولا " و روی کلمه " هذا " و این تکیه می کند که ملت بفهمند و دوزاری شان خوب بیفتد منظور هیچ علی دیگری نیست فقط آن علی بود که از دست امثال اینها راحت شد که حالا باشند و برایش گریه کنند و روی دست و پا بکوبند !!!!!
بلاخره رضایت می دهد از منبر خطابه و حدیث پایین بیاید و روضه را بخواند. خانم ها می زنند روی دست ها و پاهایشان. چشم هایم باز می شود. تق تق ! صداهایی می آید . محکم می زنند و صدای های های و قه قه و هق هق و صداهای عجیب غریب گریه دار دیگر از خودشان درمی آورند. با خودم فکر می کنم آن حضرت زینبی که روضه اش دارد خوانده می شود( با هزار مدل غلط های مرسوم در آن )راضی نیست صدای شما را آنهم با این گریه های سوزناک - یک مرد و به عبارتی آقای روضه خوان سر سفره بشنود. راضیست ؟ روضه خوان عشق می کند از واکنش ها و بازهم می خواند و می خواند. ومن دیگر دارم از درد پشت و آسمان ریسمان هایی که این یارو به هم می بافد دیوانه می شوم. که خدا را شکر دیگر وقت اذان هم می گذرد و آقا تمام می کند. بدون هیچ دعایی. فقط " برای خودتان دعا کنید ، برای حوایجتان ، دم مرگتان ، توی قبرتان ، پدر و مادرتان و صاحبخانه و ظهور امام زمان دعا کنید . یا مولا !!!!!!!" و؟ خداحافظ!
یعنی همین ؟ نه دعایی برای کشور؟ نه دعایی برای مریض ها . مسلمان ها .هیچی هیچی ؟
با خودم فکر می کنم کشور که سهل است امام زمان که بیاید همین ها اولین دشمنش خواهند بود کما اینکه سی سالست با نظام و دو رهبرش دشمنی کرده اند. اصلا کارشان همین است. برای زینب گریه می کنند ؟ حضرت زینب یاور می خواست ، پیرو می خواست نه عاشق و مطیعانی که به وقتش مطیع نیستند و فقط لقلقه زبان می کنند و بلدند خوب سر موقع بحث سیاسی می کنند و حق را باطل جا می زنند و همه چیز را به تفسیر خودشان تعبیر می کنند.
می پرم می روم نمازم را می خوانم. سفره است و تبرک دارد چون به آن دعا خوانده شده. چیزی هم می خورم و اداهای خودشان که دائما دارند میزان دین آدمها را - با خمس و ذکات دادن یا ندادنشان - تعیین می کنند را در نمی آورم. می آییم بیرون. آخ جون! تمام شد.
دعوت می کنند ماه دیگر همین روز. مولودی و فحشی یه خلیفه دومی و مامانت را بیاور .
و مامان که گرفتاری هایش را بهانه می کند و من که شغلم را و چه خوب که شغلی دارم که گهگاه بهانه اش کنم ...... ایزد را سپاس!

ف




Posted by Freshteh Sadeghi.فرشته صادقی

No comments: