ماهی که گذشت در موزه هنرهای معاصر تهران نمایشگاهی از نقاشی های مربوط به عاشورا برگزار شده بود به نام سوگ نگاره ها و بیشتر از 200 اثر از تقریبا 90 نقاش در آن به نمایش گذاشته شده بود. من این هفته توانستم نمایشگاه را ببینم و باید بگویم واقعاعالی بود. این نقاشی ها همگی به نحوی به واقعه کربلا مربوط بودند و البته تعدادی از آنها هم تابلوهای قهوه خانه ای بودند که به همین موضوع می پرداختند. چیزی که کمی باعث تعجبم شد اینکه در میان این 90 نقاش تنها 12 نفرشان زن بودند و این 12 نفر روی هم رفته وحداکثر 20 اثربیشتر نداشتند. در صورتیکه نقاشیانی مثل حبیب الله صادقی یا کاظم چلیپا یا مرتضی حسینی پورشاندیز یا مرتضی گودرزی و . بودند که هرکدام تعداد زیادی اثر توی نمایشگاه داشتند اما در مورد زن های نقاش نه. هرچی به این موضوع فکر می کنم چندتا دلیل بیشتر نمی توانم پیدا کنم: یا ما نقاش های زن زیاد نداریم ( که بعید است اینطور باشد) یا نقاش های زن موضوع کربلا را نکشیده اند. با اینکه در کربلا موضوع برای کشیدن فراوان است خصوصا اگر بخواهند فقط به زنان کربلا هم بپردازند بازهم موضوعاتی جداگانه و از دید زنانه بیرون می آید پس نتیجه می گیریم که نقاش های زن در ایران چندان دغدغه مذهب ندارند که به موضوع نپرداخته اند و این هم واقعیت تلخ دیگری است ، چون من دفعه اولم نیست نمایشگاه نقاشی می روم و تابلوهای نقاشی از زنان نقاش زیاد دیده ام پس تقریبا به ضرس قاطع می توانم این را بگویم که دلیلی بجز این نمی تواند وجود داشته باشد. بخصوص که این نقاشی ها همه متعلق به موزه هنرهای معاصر نبودند-که بخواهیم بگوییم موزه آثار آنها را ندارد- و بعضی را از خود صاحبان اثر ها به امانت گرفته بودند و برخی مال بعضی نهادها یا مجموعه های خصوصی بودند.
برگردیم به نمایشگاه : یک چیز جالب که متوجه شدم اینکه اگر کسی سالهای قبل را یادش باشد یک نقاشی معروفی از امام حسین بود که مثلا یک مرد خوش قیافه ، با چشم و ابروی آنچنانی را نشان می داد ، چیزی تو مایه این نقاشی :
آن نقاشی که من می گویم و تابلوی اصلش هم در موزه هنرهای معاصر است کار نقاشی است با نام محمد تجویدی که به سال 1335 کشیده شده، محمد تجویدی نقاشی های دیگری هم دارد که به موضوع کربلا و ماجرای قلعه خیبر و حضرت علی و ... می پردازند و در تاریخ پیش از انقلاب بجز این چندتا نقاشی یکی دیگر هم عصر عاشورای استاد فرشچیان است و لاغیر ...اینکه دو سه سال پیش دستور دادند و بیشتر نقاشی های این سبکی را از هیات ها و حسینیه ها و غیره جمع کردند هم اتفاقی نبود چون داشت سبک روضه خوانی و سینه زنی که فقط قربان چشم و ابرو می رود مد می شد ، پس معلوم است با اینکه نیت نقاش از کشیدن نقاشی خیر بوده ولی این روایت از واقعه کربلا و امام حسین به درد نمی خورد چون ظلم ستیز نیست . اتفاقی که بعد از انقلاب می افتد اینست که یک بعد دیگر وارد نقاشی های مربوط به کربلا و عاشورا می شود که عنصری به اسم "شهادت" است شهادت هم یک واژه انتزاعی تنها نیست با آن یک سری مفاهیم دیگر هم هستند مثل همان ظلم ستیزی، قیام ، سرخم نکردن، روی حرف خود ایستادن ، ازاد بودن ، فداکاری و خیلی مفاهیم دیگر. این هایی که می گویم را فقط با دیدن این نقاشی ها می توانید متوجه شوید. نقاشی هایی که قبل از انقلاب کشیده شده اند شاید قشنگ باشند اما هیچ جنبشی تویشان نیست انگار دارند گزارش یک اتفاق پیش پا افتاده را می دهند نه تصویری از بزرگترین واقعه ای که در تاریخ اسلام بعد از پیامبرافتاد و مرز حق و باطل را برای ابد روشن کرد. در نقاشی های بعد از انقلاب شکوه خاصی هست ، تابلوها زنده اند، عنصری آسمانی را می شود تویشان دید ، احساس می کنی نقاش دقیقا می دانسته دارد چی می کشد و دست کم در آن لحظه ای که کار را شروع کرده درک درستی از آن واقعه داشته واگرنه نمی توانسته آن نقاشی را تمام کند، چه آن نقاشی که کلاژ درست کرده ، چه آنی که مینیاتور به سبک فرشچیان کشیده - و تقریبا در همه مینیاتورهای مربوط به عاشورا می شود سایه سنگین و غیر قابل انکارعصر عاشورای فرشچیان را متوجه شد ، چه آن نقاشی که مجلس یزید را مدل شاهنامه های سبک هرات و اصفهان کشیده و چه آن هایی که امپرسیونیستی با واقعه کربلا درگیر شده اند- وموفق بوده اند- در همه نقاشی های آنها می شود احساس کرد یک جایی قلب تصویر است - که لزوما و دقیقا وسط تصویر نیست- و قلب آن نگاره به نوعی به امام شهید ربط پیدا می کند. ...تو همه این نقاشی ها نوعی عشق وجود دارد که خودش را نشان داده در صورتی که در نقاشی های قبل از انقلاب من این را احساس نکردم. که البته دلیلش هم مطمئنا به فضا و اتفاقات بعد از انقلاب و صد البته جنگ ، برمی گردد.
یک نکته جالب دیگراین نمایشگاه ، نقاشی های سبک قهوه خانه ای و قدیمی بودند که همه عملا متعلق به مجموعه های خصوصی اند و سبکشان قاجاری است ، مردهای ابروکمانی و ابرو پیوسته و کمر باریک ، فرشته ها، کلماتی که روی نقاشی می نوشتند و آدم ها را نشان می کردند، اتفاقاتی که همه در یک پرده قابل دیدن بودند و داستان را روایت می کردند. این نقاشی ها را عمدتا چند نفر کشیده اند : حسین قوللر آغاسی، عباس وکیلی فر و محمد مدبر و البته متاسفانه هیچ کس دیگر این سبک را کار نمی کند.
کربلا ، اثر محمد مدبر |
توی نمایشگاه دواثر حجمی هم بود ، یکی یک علم بود با طاق شال و پر و پرنده و اینکه آن بالای بالای تاج خم شده علم یک زنگوله کوچک بود با خنزرپنزرهای وصل به آن که شاید وقتی علم را تکان می دادند صدای زنگ کاروان می داده،که ثابت می کند آنهایی که علم را طراحی می کردند می دانستند چکار می کنند و دومین اثر حجمی کلاه خودهایی با پرهای رنگ قرمز اشقیا بود و تنها یک کلاه خود با رنگ سبز اولیا که میان این قرمز ها گیر افتاده بود و رویشان از کنار رنگ قرمز مخلوطی به سفید می تابید.
فقط ای کاش می شد این نمایشگاه ها را برای ایرانی ها و غیر ایرانی های خارج از کشور بگذارند، از آن دست کارهایی که بی هیچ تبلیغ و توضیح و حرف اضافه ای هزاران نفر را به سمت خودش می کشاند.
این هم حرف هایی است از محمد مدبر + که در مورد نقاشی های قهوه خانه ای گفته است : " من عمری در کربلا زندگی کرده ام ، اگر چه هیچ وقت هرگز پایم به خاک داغ کربلا نرسیده اماکربلایی بوده ام ، من به کوفه رفته ام، دربدری کشیده ام ، شلاق نامردمان را خورده ام ، هفت ساله بودم که یتیم شدم ،در تعزیه تکیه دولت نقش دو طفلان مسلم را بازی می کردم ، فریاد غریبی و یتیمی سر می دادم ، اگرمن نقاش عاشورا نباشم اگر خون ناکسان را بر پهنه بوم نریزم پس چه کسی به داد یتیمان من برسد ؟ "
بعد از دیدن این نمایشگاه احساس می کنم مهمترین چیز دربرخورد با واقعه کربلا فهمیدن آنست ، اگر بتوانی درکش کنی آن موقع هر کاری که بکنی و هر هنری که بیافرینی - از نقاشی و موسیقی و اثر حجمی و مجسمه و تئاترو سینما تا شعر و داستان و فیلم نامه و حتی پایان نامه، حتی هریک کلمه ای که با الهام از کربلا بگویی همه ماندگار می شوند چون ماندگاری هر اثری در رابطه با کربلا به میزان تاثیری است که از اصل آن رویداد گرفته شده و لا غیر..
**پی نوشت: از آن نقاشی چشم و ابرو که بالا گذاشته ام خوشم نمی آید اما مجبورم بگذارم که خواننده بداند در مورد چی صحبت می کنم.