Tuesday, July 29, 2014

گروه های مقاومت غزه



اسراییلی ها همیشه در تمام رسانه های غربی بوق و هوادار خودشان دلیل حمله به غزه را مقابله با راکت های حماس عنوان می کنند و قضیه را به نوعی معادله اسراییل-حماس تقلیل داده اند. این در حالیست که در غزه گروه های نظامی و مقاومت متعددی با ایديولوژی های مختلف وجود دارند که البته نقطه مشترک و کانونی همه آنها مبارزه با اشغالگری به نام اسراییل است. در جنگ های چند سال اخیر اسراییلی ها با فلسطینی های غزه هم همیشه دو نام بیشتر از بقیه به گوش می رسند: گردان های قسام و حماس در درجه اول و بعد گردان های قدس یا جهاد اسلامی در درجه دوم. اما دفاع و مقاومت در برابر اسراییل کار نه تنها یک گروه و جناح سیاسی بلکه کار همه این گروه هاست و هرکدام گوشه ای از کار را گرفته اند.

در واقع همه این گروه ها که به نوعی منتقد روند صلح و مذاکره با اسراییل (به رهبری سازمان ازادی بخش فلسطین PLO ) بودند به مبارزه مسلحانه روی آورده و عملا زیر چتر سیاسی حماس گرد آمدند.

این لیست تعدادی از گردان های مبارز در غزه هستند که خودم پیدا کردم. (اگر موارد بیشتری سراغ دارید اضافه کنید)

۱-گردان های عزالدین قسام : شاخه نظامی حماس است. به کتائب قسام  Qassam Brigades معروف هستند.


۲- گردان های قدس: شاخه نظامی جهاد اسلامی. به سرایا القدس یا al-Quds Brigades شناخته می شوند. جهاد اسلامی به رابطه خوب با ایران و حزب الله لبنان شناخته می شود و دبیر کل آن رمضان عبدالله شلح است. 


۳- گردان های شهدای الاقصی: شاخه نظامی جنبش فتح. به كتائب شهداء الأقصى  al-Aqsa Martyrs' Brigadesمعروف هستند. 


۴- گردان های ابو علی مصطفی: شاخه نظامی جبهه خلق برای آزادی فلسطینDFLP. ابو علی مصطفی دبیرکل جبهه خلق برای آزادی فلسطین بود که توسط اسراییلی ها و در خلال انتفاضه دوم ( معروف به انتفاضه الاقصی) ترور و شهید شد. 


۵- گردان های ناصر صلاح الدین: شاخه نظامی کمیته های مقاومت مردمی فلسطین PRC‌. به الویه الناصر صلاح الدین لوا توحید معروفند.An-Nasser Salah Ad Din Brigades. در عملیات ربودن سرباز اسراییلی گیلعاد شلیط در جنگ سال ۲۰۰۸-۲۰۰۹ شرکت داشتند. گفته می شود تخصص این گردان ها منفجر کردن تانک های مرکاوای اسراییل است. 


۶- گردان های شهید جهاد جبریل :شاخه نظامی جبهه خلق برای آزادی فلسطین ــ فرماندهی کل PFLP-GCهستند. به کتائب جهاد جبریل یا Jihad Jibril Brigades معروف اند. اسم این گروه از نام جهاد پسر احمد جبریل دبیر کل جبهه خلق که در درگیری با اسراییلی ها شهید شد گرفته شده است. البته  جبهه خلق برای آزادی فلسطین همیشه گروهی سیاسی بوده که در فلسطین خیلی هم حضور نداشته و در سالهای اخیر عملا در سوریه بوده است. یکی از گروه های فلسطینی که در ماجرای جنگ داخلی این کشور هم در کنار بشار اسد باقی ماند همین جبهه خلق بود. 


۷-گردان های جهاد مقدس  Holy Jihad Brigades


۸-گردان های عبدالقادر الحسینی Abdul Qader al-Husseini این گروه در وقایع اخیر غزه و خصوصا ارسال موشک به مناطق اشغالی اسراییل نقش فعالی داشته اند. عبدالقادر الحسینی یکی از فرماندهان و شخصیت های مشهور مبارز فلسطینی در رده شیخ عزالدین القسام است که در زمان اشغال فلسطین بدست انگلیسی ها با آنها مبارزه می کردند و در جنگ سال ۱۹۴۸ با یهودی های اسراییلی شهید شد. 



۹-گردان های عبدالله عزام یا كتائب عبد الله عزام Abdullah Azzam Brigades . این گروه القاعده ای-تکفیری هستند و در بمب گذاری علیه سفارت ایران در لبنان شرکت داشتند.و البته همین ها بودند که باعث بدبینی ایرانی ها به فلسطینی ها شدند



۱۰- لشگر اسلام یا جیش الاسلام . این گروه سلفی هستند و البته درعملیات ربودن سرباز اسراییلی گیلعاد شلیط در جنگ سال ۲۰۰۸-۲۰۰۹ شرکت داشتند که سال ۲۰۱۲ و در پی یک مبادله با اسراییل حدود ۱۰۰۰ اسیر فلسطینی آزاد شدند. 




**پی نوشت: هیچ سایت اینترنتی بدون کسب اجازه از نویسنده مجاز به نقل مطالب این وب لاگ نیست. 




لوگوی کمیته های مقاومت مردمی فلسطین-به آرم سپاه پاسداران بی شباهت نیست
 

لوگوی گردان های ناصر سلاح الدین

لوگوی سرایا القدس-شاخه نظامی جهاد اسلامی



Monday, June 30, 2014

قضیه ناتمام فلسطین



در چند روز گذشته خبرگزاری تسنیم از متن نامه ای +  خبرداده است که رییس دفتر سیاسی حماس خالد مشعل به رییس جمهور ایران نوشته و از او بطور ضمنی تقاضا کرده است که ایران به داد مردم فلسطین برسد. آنچه از این نامه برمی آید اینست که در مقابل سکوت همه جهانیان علی الخصوص کشورهای عربی٬ اسراییل مشغول کشتن فلسطینی هاست و باید صدایی بلند شود. 
عده ای این نامه را افتادن «گذر پوست فلسطینی ها به دباغخانه ایرانی ها» دانسته اند و اینکه فلسطینی ها متوجه شده اند برسر قضیه سوریه رکب خورده اند. عده ای دیگر می گویند حمایت از فلسطینی ها ارتباطی به این دولت یا دولت قبل ندارد و یکی از ارکان سیاست خارجی نظام است. دیگری نوشته است فلسطینی ها ظاهرا هنوز متوجه نشده اند آن مرد که حتی به بهای ضرر به کشورخودش آبروی اسراییل را می برد و آنرا در مجامع جهانی مفتضح می کرد دیگر رفته است و قس علی هذا. 



دور جدید حملات اسراییل چه در غزه و چه در کرانه غربی ظاهرا به بهانه ربوده شدن سه نوجوان یهودی شهرک نشین درکرانه غربی و درست یکی دو هفته پس از تشکیل دولت وحدت ملی فلسطینی ها (با شرکت صوری حماس و شرکت عملی فتح در آن) است. اسراییل که پس از تشکیل این دولت به شدت سعی می کرد همه را از ارتباط با آن به بهانه اینکه حماس تروریست در آن شرکت دارد منع کند حالا بهانه ای پیدا کرده تا درست بودن تئوری های دروغینش را به رخ دوستانش بکشد که دیدید ما گفتیم؟ اینها تروریستند. اسراییل از همان ابتدا هم  بدون اینکه سند یا مدرکی در دست داشته باشد انگشت اتهام را به سمت متهم همیشگی حماس دراز کرده و اینگونه است که تمام فعالین حماس در کرانه غربی را دستگیر کرده ( این نشان می دهد سیستم جاسوسی پیشرفته ای بین فلسطینی ها دارد : هم پلیس دولت خودگردان و هم مخبرهایی بین مردم عادی) و از سویی دیگر دائما بر سر مردم غزه موشک می اندازد. وقتی اهالی غزه با موشک های دست ساز و خانگی خودشان جواب می دهند موشک های بیشتری بر سرشان روانه می شود و اینگونه است که بجای ۳ نوجوان یهودی ربوده شده تا بحال بیشتر از ۱۰ فلسطینی کشته شده اند. 

اما نامه خالد مشعل به ایران :
به نظر می رسد در نبود دولتی که برایش مسئله فلسطینی ها واقعا بیشتر از مسئله غربی ها اهمیت داشته باشد ٬‌دولتی که به وجود کدخدای جامعه جهانی  بیشتر از خدا ایمان دارد و فکر می کند تمام دعواهای ما با دنیا بخاطر کدخداست و باید دم او را دید نامه نوشتن افرادی مانند خالد مشعل محلی از ارعاب نداشته باشد.  

از طرفی حتی اگر سیاست نظام هم حمایت همه جانبه از فلسطینی ها باشد واقعیت اینست که در حال حاضر سر نظام در چند جبهه عراق و سوریه به شدت گرم است و احتمالا در اولویت بندی (حتی اگر اولویت بندی هم نباشد) فلسطین دست کم در رده سوم بعد از دو کشوری که نام بردم قرار می گیرد. از طرفی برای بلند کردن صدا باید کسی باشد که صدایش را بالا ببرد و باید قبول کرد از دیگ حسن روحانی٬ دولتش٬ دیپلمات هایش و نیز عقبه اش که تکنوکرات های سرمایه سالاری مانند کارگزاران به رهبری استوانه بزرگ هستند هم آبی گرم نخواهد شد. 

بنابراین فلسطینی ها بجای نگاه به ایران یا اعراب بی بخارتر از ایران!‌بهترست خودشان ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا بگویند و انتفاضه سومی را به پا کنند.

 انتفاضه اول فلسطینی ها معروف به انقلاب سنگ که در سال ۱۹۸۸ شروع شد چهارسال طول کشید و‌انقدر اسراییلی ها را ذله کرد که حاضر شدند به پای میز مذاکره در مادرید بروند. انتفاضه دوم که انتفاضه الاقصی نام داشت در سال ۲۰۰۰ شروع شد و آنهم نهایتا بعد از چند سال اسراییل را مجبور به مذاکره دوباره کرد. اما حالا که اسراییلی ها بعد از بی شمار مذاکرات صلح بی پایان به همه دنیا نشان داده اند اهل مذاکره نیستند و دقیقا حالا که از نظر وجهه جهانی در معرض جنبش هایی مثل بایکوت BDS‌ و اتهام تبدیل شدن به یک آپارتاید دیگر قرار دارند و حالا که اثر رسانه های آن لاین و برد آنها خیلی بیشتر از گذشته است شاید دقیقا وقت انتفاضه سومی باشد که نهایتا ۱۰۰ سال پس از تکه تکه شدن فلسطین آن را دوباره به هم بچسباند. البته یکی از شروط لازم برای این کار اینست که آدم های خیانتکاری مانند محمود عباس دست از همکاری و باج دهی به کدخدا و اسراییل بردارند و در درجه اول دولت خودگردان را منحل کنند. در این صورت کرانه غربی به عنوان منطقه اشغالی اسراییل محسوب خواهد شد و اسراییل به عنوان اشغالگر علاوه بر اینکه موظف به رسیدگی به امور مردم تحت اشغالش است از سویی دیگر نمی تواند هم بار وجهه اشغالگری و آپارتاید ناشی از آنرا تحمل کند٬‌هم این موضوع می تواند بار اقتصادی سنگینی بر دوشش بگذارد و از طرف دیگر طبق قوانین بین المللی نمی تواند بخش اشغالی را به خاک خودش منضم کند و حتی در صورتی که این کار را بکند همان اتفاق یک کشور دوملت روی داده که نهایتا اسراییلی ها بازنده این بازی خواهند بود.

البته همه اینها منوط به دست شستن آدم هایی مثل محمود عباس و افراد او و پشت پا زدن به همه چیز خصوصا اوامر کدخداست و همانطور که پیش از این هم گفته ام خیانت یکی از اخلاقیات نهادینه شده در بین فلسطینی هاست بنابراین تعجبی نیست اگر ببینیم  فلسطینی ها بازهم از اسراییل موشک و بمب می خورند و هنوز هم امیدوار به ساختن کشوری هستند که هرگز ساخته نخواهد شد. 


بعد از تحریر:
 نوشتن این پست تازه تمام شده بود که رسانه های اسراییل اعلام کردند جنازه سه شهرک نشین را در منطقه ای در شمال الخلیل حبرون در کرانه غربی پیدا شده است. بنابراین باید منتظر حملات انتقام جویانه اسراییل ماند. 




Tuesday, June 24, 2014

داعش در عراق : جنگی مذهبی یا سیاسی؟


دیروز داشتم این مقاله + را در سایت فارن پالسی می خواندم که در مورد وقایع اخیر عراق و جنگی که به آن درگیری شیعه-سنی اطلاق می شود پرداخته بود.
نویسنده مقاله مدعی است جهان اسلام تقریبا در عصری قرار دارد که مسیحیت یک بار آن را در قرون وسطی در آغاز سالهای ۱۵۰۰ میلادی تا نیمه سالهای ۱۶۰۰ میلادی تجربه کرد. زمانی که مارتین لوتر اصلاح طلبی دینی را با به چالش کشیدن کلیسای کاتولیک و شخص پاپ آغاز کرد و جنگ های مذهبی اروپا بین کاتولیک ها و پروتستان ها در آلمان٫ انگلیس٫ هلند٬ بلژیک و مکان های دیگر با شدت و حدتآغاز شد و تقریبا یک سوم جمعیت اروپای آن روز را قربانی کرد. نویسنده مقاله نهایتا مدعی شده وقوع چنین جنگ هایی اجتناب ناپذیر است و تا زمانی که دو طرف متوجه شوند دین را باید به امر شخصی تبدیل کرد و جغرافیای سیاسی را از آن جدا کرد ادامه خواهد یافت و بعد سکولاریسم غالب خواهد شد.

وضعی که اینجا وجود دارد اینست که با وجود اهتمام صدا و سیما و دولت ایران مبنی برنشان دادن اینکه اتفاقاتی که در عراق می افتد ریشه در ماجرای شیعه و سنی ندارد اتفاقا باید به این نکته توجه داشت که اتفاقات عراق دقیقا مناقشه بین شیعه و سنی است اما  نه جنگ مذهبی شیعه و سنی بر سر آنکه کدام محق است و کدام باطل٬ بلکه جنگ بر سر قدرت سیاسی شیعه و سنی است. به همین دلیل است که  در این مناقشه مردم عادی شیعه و سنی نیستند که به جان هم بیفتند - که برعکس با هم همکاری هم می کنند بخاطر امنیت و جان و مال خودشان-  بلکه قدرت ها و حکومت ها هستند که پست سر بازیگرانی مثل داعش قرار می گیرند.

داعش یا دولت اسلامی عراق و شام  چه در سوریه و چه در عراق همواره ادعای حکومت کردن و به قدرت رساندن یک خلیفه را داشته و دارد (شیعه خواهان امامت است و اهل سنت خواهان خلافت) . گفته می شود در مناطقی که حاکم می شود خصوصا از مسیحیان جزیه (مالیات مذهبی)  می گیرد. از طرفی وقتی تبلیغات و ویديوهای این گروه را دقت کنیم می بینیم اسم شیعه را نمی آورند بلکه عمدتا آنها را با عنوان صفوی می خوانند و صفوی ها بودند که اولین دولت مدرن شیعه در ایران را تشکیل دادند. وقتی آمریکا از نوری مالکی تلویحا می خواهد کنار برود و دولتی که توسط حزبی که بیشترین ارای پارلمانی را بدست آورده (دولت اکثریت) را با یک دولت وحدت ملی (دولتی متشکل از فرقه های مذهبی و گروه های  سیاسی که دارای اکثریت نیستند)عوض کند این یعنی دولت اکثریت شیعه با یک دولت فشل شیعه-سنی-کرد عوض شود تا تازه وضعیتی مانند لبنان ایجاد شود که احزاب مخالف حتی قادر نیستند بر سر تعیین یک شخص سوم به عنوان رییس جمهور کشور (که بیشتر نمادین است) به توافق برسند و این یعنی تبدیل یک دولت شیعه به یک دولت فشل که فقط نیازهای مردم را تامین کند اما عملا هیچ کاره باشد.


 وقایع عراق همانند سوریه دعوا بر سر قدرت سیاسی ایران به عنوان یک قدرت شیعه (که جنبش های شیعه در سراسر جهان عرب و‌افریقا به آن چشم دارند) با قدرت حکومت های سنی مذهب خاورمیانه است. سوریه با وجود بیشتر از سه سال جنگ خانمان سوز همچنان در محور ایران باقی مانده و حزب الله لبنان  بازیگر اصلی منطقه خودش و نیز سوریه است. شیعه در عراق اکثریت سیاسی و اجتماعی را دارند و این سه می توانند مایه اتکا و بالا رفتن وجهه اجتماعی هزاره های افغانستان و شیعیان بحرین و خمینیون نیجریه و شیعیان آذربایجان شوند و دولت های سنی مذهب منطقه و امریکا و انگلیس و البته اسراییل نمی توانند این موضوع را تحمل کنند. شاید کسی فکر کند این حرف از آن تئوری های توطئه است که دست اسراییل را هم پشت این وقایع ببینیم اما اگر اتفاقات را از منظر کلان نگاه کنیم می بینیم آنکه همیشه با اسراییل سر ناسازگاری داشته نه خادم حرمین شریفین و مفتی قدس و کشورهای سنی مذهب منطقه بلکه ایران و شیعیان لبنان بوده اند. آن کسی که در سال ۱۹۲۳ علیه انگلیسی ها فتوای جهاد در عراق و در ایران فتوای تحریم تنباکو  داد نه یک روحانی سنی مذهب بلکه یک مرجع عالی قدر شیعه بود و آنکه با کودتای عربستان و امریکا علیه دولت مرسی موافقت کرد شیخ الازهر بالاترین مقتی جهان سنی مذهب و نه یک روحانی شیعه بود. 

در واقع وقتی امریکا برای حمله هوایی علیه داعش دست دست می کند و بعد فرید ذکریا در گفتگو با سی ان ان می گوید امریکا نمی خواهد به نیروی هوایی شیعه در عراق تبدیل شود پس باید قبول کرد دعوا بر سر موجودیت جنبشی به اسم تشیع است و نه البته هر شیعه ای که وهابی های پاکستان با شیعیان خوجه اسماعیلی وهفت امامی یا القاعده با شیعیان زیدی یمن کاری ندارند چون آنها شیعه سیاسی نیستند بنابراین جان و مالشان در امان است.

 از این منظر می توان برآمدن جنبش هایی نظیر داعش که در عراق متشکل از بعثی های بجا مانده از دوران صدام و گروه های تکفیری هستند را حرکتی جهانی برای مقابله با تشیع سیاسی است که دست کم ۱۱ قرن است همه سختی ها را تحمل کرده و منتظر مانده تا روزی حکومت جهانی اش را تحت لوای امامت تشکیل بدهد. و البته پرچم های سیاه داعش که  خلافت را در مقابل امامت قرار داده اند هم مزید بر علت است که بدانیم چنین گروه هایی که به شدت سازمان یافته و اموزش دیده و دارای تکنولوژی های اطلاعاتی دسترسی به تمامی رسانه های اجتماعی و آن لاین هستند از هیچ برنیامده اند و پشت تشکیل و پیشروی های عجیب و سریع شان برنامه های طولانی مدتی قرار دارد. 




Monday, January 27, 2014

یک داستان واقعی:جامعه موشکی لبنان


چند روز پیش داشتم از سایت المانیتور که به فضل و مدد و تلاش شبانه روزی عزیزان فیلترچی جزو سایت های مضر و مخل اخلاق محسوب شده و فیلتر است مقاله ای در مورد دانشمندان لبنان می خواندم. این قسمتش به نظرم جالب آمد بنابر این این نوشته عملا ترجمه ای از قسمت آخر این مقاله به قلم هیثم مزاحم است + که من در اینجا می آورم. 

بیشتر ما لبنان را بخاطرحزب الله٬ اختلافات سیاسی بین گروه های مختلف و همچنین خواننده های مختلف این کشور می شناسیم. حالا چند نفر کتاب خوان هم باشند احتمالا از جبران خلیل جبران چیزی به گوششان خورده است و اگر اهل سیر و سفر هم باشند سری به لبنان و بیروت و خیابان الحمرا و ساحل ژونیه هم زده اند اما تقریبا هیچ کس -از جمله نسل جدید خود لبنانی ها-  در مورد پروژه موشکی این کشور که در سالهای ۱۹۶۱-۱۹۶۶ انجام شد ٬چیزی نمی دانند. این پروژه موشکی تحت نظر مانوق مانوقیان استاد ریاضیات و فیزیک در دانشگاه هایکازیان بیروت انجام شد. مانوقیان و دانشجویانش یک موشک طراحی کردند و بعنوان پروژه دانشگاهی در حوزه هوا-فضا آنرا آزمایش کردند. مانوقیان که بعدها به یکی از استادان به نام دانشگاه فلوریدا تبدیل شد تمامی طرح ها و نوشته ها و تحقیقات این پٰروژه را نگه داشت و همین ها دستمایه ساختن مستندی به اسم «جامعه موشکی لبنان» توسط زن و شوهری به نام خلیل جرجی و جوانا حاجی توماس شد که در سال ۲۰۱۳ در بعضی از سینماهای لبنان نمایش داده شد. طبق آنچه در این مستند آمده :

دانشجویان مانوقیان برای ساختن بدنه راکت از همین لوله های فلزی موجود در بازار استفاده کردند و برای سوخت آن هم مجبور شدند سوخت جامد را مخلوط و عملا از چند ماده درست کنند چون قدرت های بزرگ (لابد آمریکا و فرانسه)  اجازه فروش سوخت راکت به این کشور را نمی دادند. اولین آزمایش این راکت که به اسم موشک سدار* که موفقیت آمیز هم بود و برد یک کیلومتری بر فراز آسمان لبنان را داشت در کوه های لبنان انجام شد. سال ۱۹۶۲ ارتش لبنان هم وارد پروژه شد و تصمیم گرفت بار مالی پروژه را که تا بحال دولت تامین می کرد برعهده بگیرد. مشارکت ارتش لبنان پروژه را یک گام جلوتر برد و جامعه موشکی لبنان متولد شد. اما این اتفاق باعث نگرانی اسراییل شد چون باعث می شد لبنان اولین کشورپیشگام در پروژه های موشکی باشد . در همین اثنا موشک سدار ۱ به موشک سدار ۸ رسیده٬ دقتش بیشتر و بردش هم ۶۰۰ کیلومتر شده بود. اما در ۲۱ نوامبر ۱۹۶۶ مشکلی در پرتاب موشک سدار ۴ بوجود آمد که باعث شد این موشک سه مرحله ای که به برد ۲۰۰ کیلومتری رسیده بود در دریای مدیترانه نزدیک یکی از ناوهای انگلیسی که در اطراف قبرس گشت زنی می کردند سقوط کند. 
انگلیس به شورای امنیت سازمان ملل شکایت کرد و در نتیجه در اثر فشارهای بین المللی رییس جمهور وقت لبنان فواد شهاب مجبور شد دستور تعطیلی پروژه موشکی را بدهد و رویای علمی لبنانی ها در سال ۱۹۶۷ پایان پیدا کند. آنچه از این پروژه مانده تنها یک تمبر یادبود است .   


اسراییل در سال ۱۹۷۵ به لبنان حمله کرد و جنگی شروع شد که تا سال ۱۹۹۰ ادامه داشت و تنها با قرارداد طائف که نیروهای سوریه را برای برقراری صلح به این کشور فرستاد پایان یافت. 

امروز درست یک هفته از اجرای گام اولیه توافق ژنو و تعلیق غنی سازی ۲۰ درصد و مهر و موم سانتریفیوژهای نیروگاه های نطنز و فردو می گذرد. یک استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران هم نامه سرگشاده می نویسد که مارا به انرژی هسته ای چه کار؟ +
شاید حق با او باشد اصولا کشورهای خاورمیانه را چه به پروژه موشکی و صنعت هسته ای و موشکی و نظامی؟ آنها فقط باید مشغول رقص و آواز و Arabs Got Talent و فروش نفت و توی سر هم زدن حکومت ها و مردم باشند. 

فقط سوالی که اینجا بی پاسخ می ماند اینست که  اگر پروژه موشکی لبنان دچار اشکال نشده بود آیا کمتر از ۱۰ سال بعد اسراییل به آن کشور حمله می کرد؟ 


* درخت سدار Cedar Tree که به عنوان سمبل لبنان روی پرچم این کشور هم حضور دارد درختی از تیره کاج و سرو است و  بومی منطقه شرق مدیترانه خصوصا لبنان. معادل فارسی آن را سرو دیدم که کلمه درستی نیست بنابراین از همان واژه سدار استفاده کردم. معادل عربی آن شجرة الأرز  است.