Saturday, May 26, 2012

مصر : یا با ما باشید یا با آنها


خواننده عزیزی لطف کرده اند وکامنتی گذاشته اند مبنی بر اینکه من این بار به سنگ زدم چون احمد شفیق به دور دوم راه یافته است : این حرف تا حدودی هم درست و هم نادرست است. در مورد نفر اول انتخابات پیش بینی من درست بود. یکی از اسلامگرایان ٬ که این بار وزن کاندیدای اخوان از رقیب مستقل و در عین حال اسلامگرای خود بیشتر بود. اما باید اعتراف کنم راه یافتن احمد شفیق به دور دوم کمی دور از انتظار-نه من  بلکه بیشتر آدم هایی که وقایع مصر را دنبال می کنند- بود. بخصوص که بیشتر افراد انتظار داشتند حمدین صباحی جای او باشد ٬ کما اینکه صباحی فعلا نفر سوم است. + 
 اما حالا سرنوشت مصر دیگر در دست مردم این کشور خواهد بود که آیا اسلام خواهان را انتخاب می کنند یا به فردی از رژیم گذشته رای می دهند ؟ معلوم نیست آیا در دور دوم انتخابات مصر با صحنه متفاوتی روبرو خواهیم بود یا نه ؟ بخصوص که در این دور فقط ۴۳.۲٪ از ۵۰ میلیون واجد شرایط در انتخابات شرکت کردند.  آیا مردم از این دو کاندیدا سرخورده شده و کمتر شرکت می کنند یا طرفداران هریک برای جلوگیری از به قدرت رسیدن طرف مقابل افراد بیشتری را بسیج و تهییج می کنند تا در انتخابات دور دوم شرکت کنند ؟ به نظر من ( البته اگر دوباره به سنگ نخورد) گزینه دوم محتمل تر خواهد بود . ( اتفاقی مانند ریاست جمهوری ۸۸ ایران) چون گاهی سرنوشت یک کشور و مسیری که در آن خواهد رفت به حضور و انتخاب مردم بستگی خواهد داشت و در این مورد مصراستثنا نیست. انتخاب احمد شفیق یعنی ادامه سیاست های مبارک٬ حضور ارتش در قدرت ٬ ادامه رابطه با امریکا و اسراییل ٬ محاصره غزه و چرخیدن درب بر همان پاشنه قبلی بگذریم که حالا شاید کمی لولاهای درب را روغن کاری کنند که کمتر جیرجیر کند. انتخاب کاندیدای اخوان یعنی محمد مرسی دست کم باعث تغییری در سیاست های داخلی و خارجی مصر خواهد شد و در عین حال مبارزه بر سر قدرت بین ارتش و اخوان را تشدید خواهد کرد. ( اتفاقی که شبیه آن برای اسلامگرایان ترکیه روی داد: ارتش چندبار کودتا کرد ٬ اربکان نخستین اسلامگرای به قدرت رسیده در ترکیه را عملا بیرون انداخت و نهایتا این دم ارتش بود که چیده شد و همین حالا اردوغان در حال گرفتن انتقام سختی از کودتاگران دهه ۹۰ ترکیه است و ارتش ترکیه از نظر قدرت به شیر بی یال و دمی بیشتر شبیه است تا آن که مدعی بود حافظ جمهوری سکولار مصطفی کمال است. )   


احمد شفیق کیست ؟
احمد شفیق وزیر امور هوایی(هواپیمایی) مصر در سالهای ۱۰-۲۰۰۸ است که در روزهای پایانی مبارک به سمت نخست وزیری برگزیده شد تا شاید موفق شود چهره بهتری از مبارک ارائه بدهد. مهمترین اتفاق روزهای صدارت شفیق همان حمله مشهور هواداران مبارک با شتر و اسب به میان تظاهرکنندگان میدان تحریر است.  ( می توان او را با نمونه ایرانی اش مانند شاهپور بختیار مقایسه کرد. مسلما اگر به بختیار رو می دادند در انتخابات شرکت می کرد و کسانی هم بودند که به او رای بدهند)

 
  از طرفی بنابر سنت نانوشته ای در مصر ٬ تمامی روسای جمهور از سال ۱۹۵۲ و کودتای افسران چپ به سرکردگی ناصر همواره ارتشی بوده اند و احمدشفیق هم دارای سابقه ارتشی و رابطه خوب با SCAF شورای عالی دفاع -که هم اکنون قدرت را در دست دارد- و همچنین تجار مصری است که در زمان مبارک - و هنوز هم-  نبض اقتصاد مصر را در دست داشتند. احمد شفیق مطابق قانونی که پارلمان جدید مصر چندماه پیش تصویب کرد و طبق آن بازماندگان رژیم سابق برای ده سال از فعالیت های سیاسی منع شده بودند٬ از لیست کاندیداهای مشروع برای انتخابات کنار گذاشته شد. اما شفیق به کمیسیون انتخابات - که توسط ارتش برگزیده شده- اعتراض کرد و کمیسیون صلاحیت نهایی او را تایید کرد.   

از سویی دیگر٬ شاید خیلی لازم نباشد بدانیم رقیب شفیق یعنی محمد مرسی دارای چه سابقه ای است چون مشخصات و سوابق وی  همه تحت الشعاع این واقعیت که او کاندیدای بزرگترین گروه اپوزیسیون مصر در چندین دهه گذشته است٬  قرار می گیرد. دکتر محمد مرسی رییس حزب تازه تاسیس آزادی و عدالت ( متشکل از عناصر اخوان) است ٬ دکترای مهندسی دارد ٬مدتی را در دانشگاه دولتی کالیفرنیا درس داده و از ۱۹۸۵ به بعد در دانشگاه های مصر فعال بوده است . فرزندانش همه تبعه امریکا هستند و در سالهای ۵-۲۰۰۱ به عنوان کاندیدای مستقل در پارلمان مصر حاضر بود. مرسی در سالهای بازگشت به مصر چندین بار دستگیر و زندانی شد و آخرین بار در روزهای آخر حکومت مبارک بود که برای جلوگیری از حضورش در میان مردم و شرکت اخوان در اعتراضات دستگیر شد. مرسی عضو شورای ارشاد اخوان المسلمین است. 
قابل توجه اینکه اخوان در روزهای نهایی مانده به سقوط مبارک وقتی همه در مورد مصر بعد از مبارک حرف می زدند قول داد که برای انتخابات ریاست جمهوری کاندیدایی معرفی نخواهد کرد و بعد وقتی مرسی به عنوان کاندیدای مورد تایید اخوان وارد صحنه شد بسیاری احساس کردند رودست خورده اند. 

و حالا تمامی جناح های مصری باید تصمیم بگیرند که می خواهند با اخوان ائتلاف کنند یا به مصری شبیه به آنچه دوران مبارک نامیده می شود برگردند. گروه های مصری از سلفی های حزب نور گرفته تا لیبرال ها و گروه های جوانان شرکت کننده در اعتراضات و حتی گروه های سکولارو البته مسیحی های قبطی باید بین این دو نفر یکی را برگزینند. اخوان در مصاحبه مطبوعاتی دیشب اعلام کرد آماده ائتلاف و همکاری با بقیه جناح ها برای «رفع خطر از مصر» است. طبیعی است هواداران و پشتیبانان شفیق و ارتش هم بیکار نخواهند بود و آنها هم برای « دفع خطر از مصر» سعی می کنند دست به ائتلاف هایی بزنند یا امتیازاتی بدهند. نکته مهم دیگر در انتخابات اینست که  قانون اساسی جدید مصر هنوز تایید و تصویب نشده ( به مدد کارشکنی های بعضی از لیبرال- سکولارها و البته ارتش) و حدود اختیارات رییس جمهور در آن کاملا مشخص نیست و بسته به اینکه کدام یک از این دو سوی طیف به مسند قدرت تکیه بزنند ممکن است تغییراتی در آن حاصل شود.

اما در این میان یک نکته وجود دارد : اگر اخوان بعد از تقریبا ۸۴ سال در مقام مخالف بودن ٬ به قدرت برسد معادلات زیادی در مصر - ناخودآگاه - تغییر خواهند کرد. یکی از آنها رابطه با ایران است. یکی از پیامدهای انقلاب اسلامی در ایران این بود که تمامی گروه های مسلمان و مخالف در کشورهای عربی را به این امید فراخواند که امکان برقراری حکومت اسلامی وجود دارد کمااینکه تمامی این جریان ها( که اغلب سنی بودند) با ایران و جریان انقلاب همراهی کردند٬ و با آن ارتباط داشتند بارها به خاطر همین روابط متهم و محاکمه شدند.ایران در تمام ۳۳ سالی که از انقلاب می گذرد ٬ نظرات آنها برای برقراری حکومت اسلامی را به بوته آزمایش گذاشته است. بسیاری از افرادی که در این مورد شک و تردید دارند برای مخالفت اخوان با ایران سخنان عبدالمنعم ابوالفتوح را به میان می کشند که گفته بود خواهان رابطه با ایران هستیم منهای تبلیغ شیعه گری توسط ایران و مثال دوم را بسته شدن اخیرحسینیه در قاهره می دانند. واقعیت اینست که آنکه تبلیغ شیعه گری می کند نه ایران بلکه عراقی ها و لبنانی ها هستند ( ایرانی ها نه عربی بلدند و نه زیاد به کشورهای عربی رفت و آمد دارند٬ ایرانی ها فقط به عراق و دوبی و مکه و مدینه سفر می کنند. دوبی برای خوشگذرانی و تجارتست و مکه و مدینه برای زیارت و در هردو صورت تبلیغ دینی صورت نمی گیرد ) ٬ اما معمولا فعالیت های تبلیغی عراقی ها و لبنانی های شیعه به اسم ایران تمام می شود. اما نکته مهمی که اینجا می خواهم بگویم اینست که مهم نیست حسینیه شیعیان در قاهره را ببندند بلکه مهم تغییری است که در اعتقادات سنی مصری ها - که الازهرمبلغ و پاسدار آن بوده- بوجود آمده و همین تغییر به نفع ایران و شیعیان است. الازهر و علمای اهل سنت ( به تبع آنها در عربستان) حاکم را امیرالمومنین می دانند- مثلا در عربستان ملک عبدالله امیرالمومنین خوانده می شود- مبارک هم به نوعی رهبر جامعه مسلمانان بود و طبق عقاید اهل سنت نباید علیه حکامی که بر مسلمانان حکومت می کنند شورید٬ چون آنها به نوعی خلیفه هستند- این اعتقاد در زمان یزید خلیفه اموی هم وجود داشت و وقتی خاندان امام حسین (ع)  را به شام می بردند مدعی بودند اینها خارجی ( یعنی خوارج- کسانی که  از حکومت خارج و علیه آن قیام کرده اند) هستند. در واقع ایرادی که اهل سنت به  سیدنا امام حسین (ع) می گیرند اینست که ایشان حق نداشتند علیه یزید که خلیفه بود- هرچند فاسد و شرابخوار- قیام کند. این اتفاق حالا در مصر افتاده و دلیل آنکه الازهر تا آخرین روزها همراه انقلاب نشد همین نکته است : مردم مصر نباید علیه خلیفه ( حالا اسمش شده رییس جمهور مبارک) قیام کنند هرچند او آدم ظالمی باشد. از آنجایی که شیعیان این عقیده را ندارند و مقابله با حکام ظالم را وظیفه دینی می دانند ( و انقلاب ایران همین را ثابت کرد) حالا دیگر خللی در اعتقادات اهل سنت پدید خواهد آمد. اگر شیعه بد است پس چرا عملا آنها هم راه شیعه را رفتند و قیام کردند ؟ سوال های فلسفی-دینی از این دست بیشتر از پیش بوجود خواهد آمد و ایران با رفتار تمامی این سالهایش ثابت کرده نیازمند تبلیغ شیعه گری در مصرنیست٬ مصری  که با تجربه حکومت فاطمیان - تقریبا شیعه- را در حافظه تاریخی خود دارد و دوستدار اهل بیت پیامبر است- برخلاف وهابی های عربستان. شاید وقوع انقلاب در مصر خودش بزرگترین دلیل بر جوابگو نبودن فقه اهل سنت در دنیای امروز و اثبات پویایی فقه شیعه  در جوابگویی به مسائل فوری روز باشد .

اگر اخوان المسلمین در مصر به قدرت برسند در طولانی مدت آینده خوبی پیش روی جامعه مسلمانان مصر و روابط آنها با ایران خواهد بود.



**پی نوشت بی ربط : دیشب در یکی از شبکه های انگلیسی در میزگردی در مورد مذاکرات بغداد هوشنگ امیراحمدی و یک ایرانی وطن فروش مستقر در امریکا و عضو اتاق فکر رند جزو کارشناسان بودند. آن ایرانی وطن فروش که اسمش علیرضا نادر بود و  با انگلیسی مزخرفی خودش را در مجموعه امریکا و اسراییل جا می داد در مورد برنامه اتمی ایرانی نظرهایی داد و بعد اعلام کرد اگر لازم شود به ایران حمله خواهد شد تا جلوی برنامه را بگیرند. امیراحمدی گفت ایرانی ها و شیعیان به مقاومت عادت دارند و هرچه به آنها فشار بیشتر وارد  کنید بیشتر مقاومت می کنند و شما نمی توانید با جنگ جلوی آنها را بگیرید چون این فرهنگشان است. بعد گفت شیعیان در ایران بعد از ۱۴۰۰ سال هنوز هم برای امام حسین گریه می کنند ٬ شما چطور می خواهید به جنگ آدم هایی بروید که ۱۴۰۰ سالست برای مردی که بخاطرمقاومت علیه حاکم ظالم کشته شده٬ گریه می کنند؟            
   

Thursday, May 24, 2012

انتخاب مصر



مردم مصر امروز دومین و آخرین روز انتخابات را می گذارنند . انتخاباتی که اولین انتخابات آزاد بعد از سقوط مبارک است٬ مبارکی که از درون زندان با نگرانی منتظرنتیجه ایست که یک هفته دیگر اعلام می شود تا ( احتمالا) کابوس هایش به واقعیت بپیوندند و شاید به نوعی احساس پیروزی هم در مقابل آمریکایی ها بکند که : «من به شما گفته بودم!!!!»

یکی از دلایل شدید سرکوب اسلامگرایان ( یا به عبارتی اسلام خواهان) در مصر این بود که مبارک مدعی بود آنها می خواهند حکومت اسلامی راه بیندازند و اولین کسی که با او چپ هستند و درخواهند افتاد خود آمریکاست. مبارک ۳۰ سال خون مردم مصر را در شیشه کرد و برای خوش خدمتی به امریکا (و اسراییل) از هیچ خیانتی دریغ نکرد : از امن نگه داشتن مرزهای اسراییل تا سرکوب مخالفان با اعدام و زندان های طویل المدت ٬ همکاری با CIA برای دستگیری و انتقال اسلام خواهان به زندان های مخفی امریکا ٬‌درست کردن زمینه های افراطی شدن مخالفان و رشد سلفی ها٬ فروش گاز مصر به اسراییل به ثمن بخس و گرفتن سالی ۲ میلیارد دلار کمک از امریکا به عوض آن و پر پول کردن جیب خود و اطرافیان و فرماندهان ارتش٬ سرکوب بدوهای صحرای سینا و امن کردن آن برای اسراییل و ساختن دیوار امنیتی در مرز رفح مصر و رفح غزه و نهایتا همکاری های فراوان با اسراییل علیه مردم غزه که اگر مبارک نبود مردم غزه به محاصره اقتصادی شدید  و سختی های دیگرنمی افتادند.

البته در موضوع صلح مصر با اسراییل واقعیتی را نباید از چشم دور داشت : مصر در جریان جنگ یوم کیپور ۱۹۷۳ و جنگ شش روزه ۱۹۶۷ از اعراب از پشت خنجر خورد. همین اتفاق برای سوریه هم افتاد و نتیجه این شد که سادات فکر کرد چرا باید برای اعرابی تلاش کند که سر موقع شیرهای نفت را بروی آنها خواهند بست و هواپیماهایشان را بدون بنزین روی زمین زمینگیر خواهند کرد ؟ بنابراین ترجیح داد با اسراییل صلح کند و پولش را بگیرد و سینا را به دامن مصر برگرداند. با این وجود پیمان صلح هرگز نمی تواند خیانت های مبارک که به حق فرعون نامیده می شد و سوء استفاده های مختلف او از قدرت و ظلم فراوان به مردم مصر را توجیه کند. 
  
بهرترتیب مبارک در طول ۳۰ سال حکومتش همیشه سرکوب را دستورالعمل قرارداد و هرزمان صدایی از گوشه کناری بلند شد  آنرا خفه کرد و امریکایی ها را همیشه با این ادعا که من نباشم اسلامیون خواهند بود و یا من و یا آنها! ترساند و دست آخر٬هم مزد خوش رقصی هایش را گرفت وقتی اوباما روی پرده تلویزیون ظاهر شد و دستور داد که مبارک باید برود و هم  ترس هایش به واقعیت تبدیل شدند. 
البته احتمالا نتایجی که هفته آینده اعلام می شود انتخابات را به دور دوم می کشاند چون وقتی ۱۲ کاندیدا در انتخاباتی شرکت داشته باشند وقوع دور دوم اجتناب ناپذیر خواهد بود. اما بهرحال احتمالا یکی یا دو نفر از اسلامیون معروف یعنی محمد مرسی متعلق به اخوان الامسلمین و عبدالمنعم ابوالفتوح اسلام خواه مستقل حتما در دور بعدی جای خواهند داشت و رقیب آنها فردی مانند عمر موسی یا حمدین صباحی لیبرال هستند. 
فعلا در رای گیری های از مصری های خارج از کشور که این هفته پیش از انتخابات اصلی مصربرگزار شد محمد مرسی مقام اول و عبدالمنعم ابوالفتوح جایگاه دوم را کسب کردند ٬ حمدین صباحی سوم است و عمر موسی چهارم و نخست وزیر اسبق احمد شفیق در جایگاه پنجم قرار دارند. +  و +
جالب آنکه دیروز وقتی من شبکه یورونیوز را نگاه می کردم در خبر انتخابات مصر گزارشگر می گفت چهارکاندیدای اصلی عمرموسی٬ احمدشفیق٬ حمدین صباحی و خالد علی هستند و نامی از دو نفر اول نمی برد. انگار که تایید یا تکذیب یورو نیوز یا بهتر بگوییم سر زیربرف کردن آن تفاوتی در واقعیت های انتخاباتی مصر ایجاد خواهد کرد. مسخره بودن این ادعا را از اینجا می توان دانست که در تمام عکس هایی که از دیروز تا کنون از انتخابات مصر به نمایش در می آید نمی توان صف های درهم زنان و مردان را دید و زنان - اغلب با حجاب- در یک طرف و مردان در طرف دیگر هستند. (البته به این که عکس از مناطق مسلمان نشین یا مسیحی نشین هم گرفته شده باشد بستگی دارد)٬ و دیروز در زمانی که احمد شفیق برای رای دادن در یک حوزه انتخاباتی حاضر شده بود مردم به او فحش داده و به سویش کفش پرتاب کرده بودند چون او را جزیی از رژیم گذشته می دانند٬  حالا با این حساب جامعه ای با این مختصات آیا به کسی به غیر از اسلام خواهان رای خواهد داد؟ 



( عکس های بیشتر اینجا :  +  و +

در مورد انتخابات مصر ٬ منتخب نهایی مردم این کشور و خصوصا اخوان المسلمین و آینده آنها در مصر جدید حرف های بسیاری باقی مانده که انشا الله در پستی دیگر و با معلوم شدن نتیجه نهایی انتخابات ٬ آنها را خواهم نوشت.


         
 

Tuesday, May 15, 2012

ما و غرب زدگی فردید

 
 به نام خدای پریروز و پس فردا

یکی از موثرترین فیلسوفان و متفکران معاصرما که به هردلیلی نامش از بین مردم حذف شده و کسی - به غیر از آنهایی که مایلند - او را نمی شناسد سید احمد فردید است. یک بار جایی خواندم یکی از دلایل حذف عمومی فردید اختلاف نظر او با سروش بود و اینکه در زمانی سروش و دارو دسته اش در شورای عالی انقلاب فرهنگی همه کاره بودند و هرجریانی بجز خود را عملا قلع و قمع کردند. شاید این حرف تا حدودی درست باشد بخصوص که فردید جایی در همان سال ۵۸ گفته بود :« من به امام خمینی توصیه ای دارم. این سروش روزی انقلاب اسلامی را به انحراف خواهد کشاند.» ( نقل به مضمون از کتاب دیدار فرهی و فتوحات اخر الزمان) 
بهرترتیب سروش پیرو کارل پوپر بود و فردید پوپر را یهودی ماسون زده می خواند و از همین جهت با پیروان او هم بد بود. بعلاوه این دو اختلافات نظری فراوانی داشتند. ولی شاید فردید نمی دانست پیش بینی درستی کرده چون در دوره اصلاحات سروش و باندش عملا داشتند قرائتی جدید از دین عرضه می کردند که می توانست به رنسانسی جدید تبدیل شود و پایه های اسلام شیعه حاکم بر جمهوری اسلامی را بالکل متزلزل کند که البته موفق هم نشد. 
یکی دیگر از دلایل عدم مشهوریت یا مطرح نکردن فردید هم می تواند این موضوع باشد که گفته می شود او از نویسندگان اساسنامه حزب رستاخیز است. بهرحال فردید هرکه بود روی فلسفه و تفکر در ایران اثر بسیار زیادی گذاشت ٬ این اثر هنوز هم ادامه دارد کما اینکه دشمنان احمدی نژاد بخصوص در چهارسال اول ریاست جمهوری اش عادت داشتند بگویند « دست خشونت فردید از آستین احمدی نژاد و همفکرانش بیرون آمده است» . البته با خواندن مطالب در مورد فردید هرکسی خودش می تواند قضاوت هایی داشته باشد اما مهمتر از همه اینکه افکار احمدی نژاد دانسته یا ندانسته! از فردید تاثیر گرفته اند. 

در مورد فردید حرف بسیارست اما من اینجا تنها یک موضوع مهم را می خواهم مطرح کنم. غرب زدگی از نظرفردید   
البته ذکر این نکته ضروریست که قرارنیست تفسیر یا توضیحی  بدهم ( چون بلد نیستم)  فقط می خواهم چند تا از جملات و نظرات او را بنویسم چون برای شناخت فردید باید در مورد او خواند. 
یکی از مشهورترین جملات فردید که شاید خیلی ها خوانده باشند و ندانند گوینده آن کیست اینست :

« غرب زدگی [ما] که آمد ذیل غرب زدگی غرب بود.... دیگر دنیای غرب تمام شده [بود] .انقلاب مشروطه ذیل تاریخ غرب است... این ذیل تاریخ غرب صدر تاریخ ما قرار می گیرد»   

یکی دیگر از موارد مشهور در مورد فردید واژه غرب زدگی است که همه به نام جلال آل احمد آنرا می شناسند اما این کلمه ساخته و پرداخته فردید بود و جالب اینکه غرب زدگی که منظور فردید بود با چیزی که جلال برداشت کرد و آنرا مطرح کرد خیلی فرق می کرد چون غرب زدگی که جلال از آن حرف می زند و علیهش کتاب می نویسد غرب زدگی است که خودش و سیمین و بقیه اطرافیانش در آن بودند و با آن بودند و تا آخر هم با آن ماندند. ( روی در بایستی که نداریم! ) 
اما منظور فردید از غرب زدگی چیست ؟
فردید دو واژه داشت : غرب و شرق - که دقیقا غرب و شرق جغرافیایی نیستند هرچند بی ارتباط با آنها هم نیستند! - شرق محل و ماوای تاریخی امت واحده پریروز است که اسم لطف خدا بر آن جاری بود و غرب محل و ماوای تاریخی انانیت و نیست انگاری و نفسانیت دیروز و امروز و فرداست که در آن اسم قهر خدا جاری شده است. غرب حجاب شرق شده و از آغاز اوج گیری تمدن یونان شرق بیشتر و بیشتر در حجاب فررفته و با آغاز دوره تجدد بالکل مستور شده است. آنهایی که از شرق دور می افتند و دل به غرب می سپارند غرب زده اند و این غرب زدگی انواع مختلف دارد. مرحله اول غرب زدگی همانطور که فردید عقیده داشت یونان زدگی بود . مرحله دوم آن از آغاز دوره تجدد( رنسانس) تا کنون است که غرب زدگی بشر تشدید شده و غرب زدگی مضاعف پدید آمده است.  غرب زدگی بر مبنای تاریخی دو نوع است : مضاعف و غیر مضاعف 

 غرب زدگی غیر مضاعف  یعنی نیست انگاری حق اما نه نیست انگاری همه موجودات دیگر ٬ که این غرب زدگی معادل دیروز است.( دیروز مبنای زمانی معمول و روزمره ای که بکار می بریم نیست!)
غرب زدگی مضاعف یعنی علاوه بر نیست انگاری حق و سایر موجودات٬  همه چیز دیگر بجزنفس بشری  نیست انگاشته می شود که امروز ( و فردا) باشد.
دو غرب زدگی دیگر هم هست که کیفی هستند:  مرکب و بسیط ٬ سلبی و ایجابی 
غرب زدگی مرکب یعنی آدم غرب زده باشد و از غرب زدگی خودش خبر نداشته باشد. که عملا مثل جهل مرکب است. 
غرب زدگی بسیط یعنی کسی که غرب زده باشد اما نسبت به غرب زدگی خودش واقف باشد و خودآگاهی داشته باشد. 
غرب زدگی ایجابی یعنی کسی که غرب زده باشد و خبر هم داشته باشد و روی آن مصر باشد و بر اضالت نفس بشری تاکید کند. 
و نهایتا غرب زدگی سلبی یعنی کسی غرب زده باشد و سودای گذر از غرب زدگی را در سر داشته باشد و
این غرب زدگی سلبی یعنی کسی که به فکر انتظار می افتد : انتظار آماده گر... 
بنابراین مهمترین نکته در این غرب زدگی ها خودآگاهی است و تقلید و غرب زده خوب! کسی است که از حالت مرکب به بسیط و از حالت ایجابی به حالت سلبی برسد.   
 
و برای همین فردید مصر بود که باید از دیروز و امروز و فردا گذر کرد و به پس فردا رسید. برای همین هم عادت داشت مباحثش را با نام «خدای پریروز و پس فردا» و نه خدای امروز و دیروز و فردا آغاز می کرد. فردید عقیده داشت خدای پس فردا خدایی است که بازهم مظهر اسما لطف خواهد بود و اسما قهرش که از زمان رنسانس به بعد بر عالم سایه انداخته روزی- پس فردایی- که کسی خواهد آمد دوباره غالب خواهد شد. 

      در این نوبتکدهٔ صورت پرستی      .................      زند هرکس به نوبت کوس هستی 
     حقیقت را به هردوری ظهوری است   ................... زاسمی برجهان افتاده نوری است 
     اگر عالم به یک منوال بودی       ................... بسا انوار کان مستور بودی     (جامی) 

فکر می کنم بعضی از این حرف ها خیلی آشناست ٬و ما همه - به نوعی کما بیش- دچار این غرب زدگی هستیم... با این مدل حتی بسیاری از اندیشمندان و متفکران کنونی ( چه در غرب و چه در ایران) را می توان حتی دسته بندی کرد٬ البته منظورم برچسب زدن و استفاده سیاسی کردن نیست ولی با همین دسته بندی های ساده می توان بنیان های فکری آدم ها - خصوصا آنهایی که در ایران سیاست ورزی می کنند- را دانست...  فردید را باید بیشتر خواند....  


**پی نوشت : برای نوشتن این پست  از دو کتاب «دیدار فرهی و فتوحات آخر الزمان» نوشته مرحوم محمد مددپور و «هویت اندیشان و میراث فکری احمد فردید» نوشته محمد منصور هاشمی استفاده کردم. 

Sunday, May 6, 2012

سارکوزی ٬ بودن یا نبودن؟ مسئله اینست



امروز یکشنبه مردم فرانسه در یکی از مهمترین انتخابات اروپا شرکت می کنند تا نه تکلیف ریاست جمهوری این کشور بلکه تکلیف نیکلاس سارکوزی را معلوم کنند. در واقع مهمترین نکته این انتخابات اینکه چه کسی به کاخ الیزه میرود نیست بلکه اجماع برسر اینست که دیگر سارکوزی در راس هرم قدرت این کشور نباشد.

سرنگونی سارکوزی پیامدهای مهمی برای فرانسه و اروپا خواهد داشت و اولین پیامد آن سرنگونی مرکل خواهد بود. البته ممکن است سقوط مرکل زیادی خوش بینانه به نظر برسد بخصوص که در میان اروپای بحران زده این اقتصاد آلمان است که هنوز هم پابرجا باقی مانده و نه تنها دچار رکود و بحران نشده بلکه رشد اقتصادی نیز داشته است اما اقبال به سوسیالیست ها در کل اروپا ناچار به آلمان نیز خواهد رسید و دلیل عمده آن دقیقا وضعیت اقتصادی اروپا از یک سو و آلمان از سویی دیگر است. در واقع ظاهرا سارکوزی تازه ترین قربانی رکود اقتصادی اروپاست که پیش از این نخست وزیران یونان و ایتالیا را از قدرت به زیر کشید و ادامه دار هم خواهد بود. 
در  دور اول انتخابات ریاست جمهوری فرانسه مردم وقتی اولین نه را به سارکوزی گفتند که ۲۸.۶٪به اولاند ٬ حدود ۲۷٪ به سارکوزی ٬ ۱۷.۹٪ به نامزد جناح راست افراطی ماری لو پن و ۱۱.۱ ٪ به ژان لوک ملانشو چپ افراطی و ۹.۱٪ به فرانسوا بیرو رای دادند و رویهم رفته ۷۲.۹٪ به سارکوزی رای منفی دادند. + این در حالی است که میزان مشارکت مردم در دور اول ۷۰.۹ ٪ بود .+ برای دور دوم وقتی سارکوزی امید به حمایت راست های افراطی داشت اما ماری لوپن حاضر به حمایت از او نشد و فرانسوا بیرو از هوادارانش خواست به اولاند رای بدهند. به نظر می رسد امروز هم فاصله سارکوزی و اولاند بسیار کم باشد و بسیاری از نظر سنجی ها حداکثر اختلاف ۴درصدی را پیش بینی می کنند. سارکوزی هم تهدید کرده است که در صورت انتخاب نشدن از سیاست کناره گیری می کند که می تواند خبر خوبی باشد. 

چرا فرانسوی ها سارکوزی را نمی خواهند ؟ 

سارکوزی به چند دلیل مورد علاقه مردم کشورش نیست. مهمترین دلیل آن همراهی فرانسه با آلمان در جریان ماجراهای رکود اقتصادی و ایجاد محور مرکوزی (مرکل + سارکوزی) برای ایجاد فشار به سایر اقتصاد های اروپایی است. دومین دلیل آن دنباله روی سارکوزی در سیاست خارجی امریکاست. یکی از نقاطی که اولاند روی آن انگشت گذاشت و وعده پایان آن را داد ماموریت نیروهای فرانسوی در افغانستان بود که تا کنون متحمل ۸۲ کشته شده اند. + سومین دلیل سیاست های راستی واسلام-هراسی و بیگانه-هراسی و مخالفت با مهاجران در دولت سارکوزی است که مردم را علیه او به واکنش کشانده است. سارکوزی در انتخابات سال ۲۰۰۷ به مردم کشورش قول داده بود بیکاری را زیر ۵٪ نگه دارد و حالا نرخ بیکاری در فرانسه صنعتی ۹.۴٪ است و به تعداد بیکاران یک میلیون نفر افزوده شده و از رتبه اعتباری اقتصادی آن هم یک واحد کم شده است. رفتار سبکسرانه  و بوالهوسی های سارکوزی و شایعات درباره او و توجه رسانه ها به رفتارهای او و همسرش تاثیر خوبی در بین فرانسوی ها نداشته اند و نهایتا آخرین میخ بر تابوت سارکوزی در هفته گذشته اعلام وب سایت میدیاپارت + مبنی بر کمک ۵۰ میلیون یورویی قذافی به هزینه های انتخاباتی سال ۲۰۰۷ سارکوزی کوبیده شد. قذافی که به کمک مستقیم و پشتیبانی مصرانه سارکوزی از قدرت ساقط شد . البته سارکوزی به شدت این ادعا را رد کرد و مدعی شد از میدیا پارت شکایت می کند اما ضربه وارد شده بود بعلاوه این سیف الاسلام قذافی بود که در ماه مارس ۲۰۱۱ و زمان جنگ ناتو در لیبی گفت : « سارکوزی باید پول هایی که برای انتخابات به او پرداختیم را پس بدهد» + سارکوزی همان زمان هم این ادعاها را تکذیب کرد . با این حال با وجود تهدیدهای هفته پیش سارکوزی و تکذیب این خبر توسط مصطفی عبدالجلیل رییس جمهور خودخوانده و دست نشانده غرب در لیبی ٬ دو روز پیش بغدادی علی المحمودی نخست وزیر اسبق لیبی هم خبرمیدیاپارت و ادعاهای سیف الاسلام علیه سارکوزی را تایید کرد تا سارکوزی به این نتیجه برسد که روزی که به عنوان قهرمان ناتو وارد بن غازی شد و بر سقوط قذافی شادی کرد باید به روزی که شبح قذافی او را به زیر خواهد کشید هم فکر می کرد.


  

بعد از سارکوزی 

با رفتن سارکوزی از کاخ الیزه و آمدن اولاند سوسیالیست ٬ رهبران اروپایی٬ سیاست گذاران اقتصادی و بانک جهانی و صندوق بین المللی پول و از همه مهمتر آنگلا مرکل باید در سیاست های خود در اروپا تجدید نظر کنند و سیاست های اروپا به ناچار دچار تغییر خواهد شد خصوصا که اولاند برای موفق شدن مجبور است راهی متفاوت از سارکوزی را پیش بگیرد.    
 روابط ایران وفرانسه جدید از آنچه در زمان کنونی است بدتر نخواهد شد و احتمالا رو به بهتر شدن خواهد رفت و در سیاست های خارجی فرانسه بخصوص در خاورمیانه و ( احتمالا سوریه و لبنان) تغییراتی روی خواهد داد. البته نباید از یاد برد این تغییرات یکشبه و مریی نخواهند بود اما عدم وجود سارکوزی با ریشه های یهودی و تعهد بی بروبرگرد به اسراییل در صحنه سیاست خارجی فرانسه ٬مطمئنا به ضررهرکس نباشد به ضرر اسراییل خواهد بود. بخصوص که فرانسوی ها به طور سنتی متحد اعراب محسوب می شوند و فلسطینی ها در دوره ای که سارکوزی در قدرت بود نتوانستند مثل سالهای دورتر سیاست خارجی فرانسه را به همدلی با خود برانگیزانند. ( برای مطالعه بیشتر در مورد روابط احتمالی آینده ایران-فرانسه خواندن این لینک + که ترجمه ای از این لینک + است توصیه می شود.) 


همه این حدس و گمان ها تنها در یک صورت محقق خواهد شد : امشب فرانسوا اولاند به عنوان رییس جمهور جدید فرانسه اعلام شود. 

اولاندعادت دارد سوار برموتور به محل کارش برود


بعد از التحریر -دوشنبه : فرانسوا اولاند با کسب ۵۱.۶ ٪ در مقابل ۴۸.۴٪ آرای سارکوزی توانست او را شکست بدهد و بعد از بیست سال سوسیالیست ها را به کاخ الیزه برگرداند.


پی نوشت :
وقتش نرسیده قانون انتخابات در ایران به گونه ای بازنویسی شود که هزینه های دقیق هرکاندیدا و محل بودجه تبلیغاتی او کاملا روشن و شفاف اعلام شود تا دیگر شاهد ریخت و پاش های بی حساب و کتاب سبزها در انتخابات ۸۸ و شهردار کنونی تهران در سال ۸۴  و چندروز اخیر جبهه متحد در تهران ٬ نباشیم؟ متصدی این موضوع چه کسی خواهد بود ؟ دولت یا مجلس؟ و کدام نماینده های مجلس؟



Thursday, April 12, 2012

خدمات متقابل ایران و سوریه


امروز ۱۲ آوریل و آخرین روز فرصت برای دولت سوریه و مخالفان مسلح این دولت برای اجرای طرح پیشنهادی و ۶ ماده ای کوفی انان نماینده ویژه سازمان ملل و اتحادیه عرب است.شبکه های خبری می گویند از صبح اوضاع آرام است و خبری از درگیری های شدید نیست و هم مخالفان و هم ارتش سوریه تا ظهر به مفاد آتش بس پایبند بوده اند. البته دولت سوریه اعلام کرده است اگر مخالفان دوباره دست به سلاح ببرند ارتش هم ساکت نخواهد نشست ٬ بنابراین باید امیدوار بود مخالفان مستظهر به پشتیبانی توپحانه رسانه ای و دلارهای نفتی عربستان و قطر و حمایت های لجستیکی امریکا و فرانسه و اسراییل لااقل برای چند روز دست از حمله بردارند شاید فرجی حاصل شود. 
اما اتفاق مهمی که در شب این آتش بس افتاد مهمتر از حتی خود آن بود. کوفی انان نماینده ویژه قبل از آتش بس در تهران بود ٬ رسانه های غربی معتقد بودند انان در تهران بوده تا از آنها بخواهد به سوریه فشار بیاورند دست از حمله ها بردارد ٬ البته شاید این حرف تا حدودی درست باشد اما نکته مهم اینست که انان در چند ماه اخیر موفقیت چندانی در کسب همکاری کشورهای دیگری که در بالا ذکر شد نداشته و امریکا مدام - و هنوز هم- بر طبل مخالفت ها و رجز خوانی ها و هل من مبارز طلبیدن هایش می کوبد و عربستان و قطر همچنان مشغول کمک رسانی به مخالفان هستند اما آنکه شاید توانسته باشد همکاری کند و تنها به شغل شریف آتش بیاری معرکه نپردازد ایران بوده و این خودش نکته قابل توجهی است. این یعنی اگر می خواهید در مورد سوریه به جایی برسید باید تهران را به عنوان ایستگاه آخر و مقصد در نظر بگیرید و اهمیت این قضیه در جایی است که امریکا و نوچه هایش مرتب سعی می کنند ایران را منزوی و بریده و بدون اثر در خاورمیانه نشان بدهند. 


البته موضوع اصلی این نوشته نه تلاش های انان بلکه خدمات متقابل ایران و سوریه ودلیل اصلی حمایت ایران از سوریه- در حد برداشت نویسنده- است. 

مهمترین کمکی که ایران به سوریه کرد دادن مشروعیت مذهبی به این حکومت بود. لزومی به توضیح نیست که نخبگان حاکم بر سوریه عمدتا- و نه تماما- متعلق به مذهب علوی هستند. علوی ها گروهی هستند که در سوریه و جنوب شرقی ترکیه مستقر هستند و غربی ها آنها را شاخه ای از شیعه می دانند. علوی ها مثل دروزهای لبنان مذهبی عملا ساخته و برگرفته از مذاهب دیگر هستند و ریشه های عقیدتی مستحکمی ندارند . اطلاعات زیادی در مورد عقاید علوی ها در دست نیست چون آنها کتاب هایشان را در خفا مطالعه می کنند و در مورد عقایدشان به راحتی حرف نمی زنند اما ظاهرا سه شخصیت برجسته جزو ستون های این مذهب هستند : پیامبر ٬ حضرت علی و سلمان فارسی . علوی ها این سه شخصیت را به داستانی در قرآن مربوط به حضرت ابراهیم و ماجرای پرستش ماه و خورشید مربوط می کنند و می گویند حضرت ابراهیم استعاره ای از سلمان فارسی بود و ماه علی (ع) و خورشید پیامبر(ص). البته اگر از علوی ای این حرف ها را بپرسید مطمئنا تکذیب می کند چون همانطور که گفته شد این مطالب در کتاب هایشان که حتی در دسترس جوانهای شان هم نیست وجود دارد- این اطلاعات را دوستی به من داد که خودش زمانی علوی بوده و بعدها شیعه شده بود و البته کتاب های پدرش را مخفیانه می خوانده است. بنابراین علوی ها در ظاهر هم اهمیت چندانی به مناسک دینی رسمی نمی دهند. البته تصاویر زیادی از بشار اسد و پدرش حافظ در حال خواندن نماز و حج وجود دارد - حافظ اسد حتی به شیوه شیعیان احرام بسته بوده است- ولی واقعیت در مورد مذهب علوی چیزی در همین حدود است.. ناگفته نماند گرایش به شیعه بین جوانان علوی زیادست و بسیاری از شیعیان در سوریه -و کمی هم لبنان -عمدتا علوی مذهب بوده اند و بعدها شیعه واقعی شده اند.
عده ای هم علوی ها را بازمانده اسماعیلیه مستقر در شام می دانند که قلعه هایشان هنوز هم بر فراز کوهستان های سوریه قرار دارند و مدتها از همانجا با رومی ها از سویی و خلفای بغداد و بعدها عثمانی ها از طرفی دیگر می جنگیدند و گفته می شود علت مخفی کاری ذاتی علوی ها در مورد مذهبشان تا حدودی به همان سنت تقیه اسماعیلی برمی گردد.
علوی ها در تمام دوران سلطه امویان و بعدها عباسیان و عثمانیان از خلفای وقت اذیت و ازار زیادی دیدند و دوبار در زمان عثمانی کشتار شدند ٬ علت این ازار و اذیت ها تا حدودی دشمنی ذاتی اهل سنت با شیعیان بود ( که آن زمان فقط مشهور به علوی بودند) و عامل دیگر آنکه آنها را خارج از دین و مرتد می دانستند و خون انها را حلال. وضعیت به اندازه ای بد بود که فرانسوی ها در دوران قیمومیت سوریه ( و بعدتر دو تکه شدنش به سوریه و لبنان) در دهه ۱۹۳۰  تصمیم گرفتند چهار استان درست کنند به نام های استان حوران ( برای دروزها در جبل حوران- دروزهای سوریه عمدتا هنوز هم همانجا مستقر هستند) ٬استان علوی ها با مرکزیت لاذقیه ٬- لاذقیه هنوز هم یکی از پایگاه های قدرت علوی هاست- استان حلب برای سنی مذهب ها و یک استان دیگر برای بقیه اقلیت های دینی (احتمالا مسیحی ها). اما سنی مذهب ها با این امر مخالفت کردند و نهایتا طرح متوقف شد. در واقع کودتایی که به دست حافظ اسد روی داد باعث قدرت گرفتن طایفه ای شد که بارها و بارها در طول تاریخ تحت ظلم شدید قرار گرفته بودند و به جرات می توان گفت علوی ها تنها ۴۰ سالست که در منطقه شام نفس راحت می کشند و دقیقا به همین دلیل قدرت سیاسی و ارتشی سوریه عمدتا دست علوی هاست اما سنی ها - تا حدی مسیحی ها- نبض اقتصاد و بدنه حکومت و ارتش را در دست دارند. در مورد مسیحی ها نکته قابل توجه آنکه در تمام این مدت یک سال گذشته مسیحی های سوریه که مسیحی شرقی و متعلق به کلیسای ارتودوکس و بخشی هم مارونی هستند - تماما از دولت اسد حمایت کرده اند و همین باعث شد تا هم مسیحی هایی از سوی مخالفان مسلح کشته شوند و هم حکومت فرانسه مدعی لاییسیته از عدم همکاری آنها علیه اسد ناراضی باشد. بشاره رای اسقف اعظم مارونی های لبنان - که مسیحی های سوریه هم از او تبعیت می کنند - بارها در کشورهای منطقه و یک بار در فرانسه از حکومت سوریه اعلام حمایت رسمی کرده است. 
بعد از به قدرت رسیدن حافظ اسد ٬ عربستان به عنوان رهبر جریان سنی جهان عرب به مخالفت با اسد پرداخت و مفتی های عربستان بر مرتد بودن علوی ها فتواهای چندباره ای صادر کردند- نتیجه آنکه اختلافات سوریه و عربستان اختلاف این روزها و ماه ها نیست و قدیمی تر از اینهاست- نخستین بار این مرحوم امام موسی صدر بود که با توجه به اهمیت حضور و قدرت علوی ها در سوریه فتوایی مبنی بر صحیح بودن مذهب علوی و دانستن آنها به عنوان شعبه و شاخه ای از شیعه داد. با این حال امام موسی صدر رهبر یک جریان کوچک درآن زمان لبنان بود و نه بیشتر. این جمهوری اسلامی بود که با برقراری روابط مستحکم با سوریه - که با شاه چندان رابطه ای نداشت چون آنها بیشتر با شوروی اخت بودند و شاه با امریکا- موفق شد مشروعیت مذهبی حکومت سوریه را از سوی بزرگترین کشور و حکومت شیعه تضمین کند و این برای سوریه کم اتفاقی نبود و از همین جا همکاری و کمک رسانی های سوریه با ایران در تمام دوران جنگ با صدام شکل گرفت. در واقع سوریه تبدیل به شش های ایران برای نفس کشیدن در جهان عرب و عامل اخلال در تصمیماتی که اعراب به طور دسته جمعی علیه ایران می گرفتند شد و سوریه بارها برنامه ها٬ تحریم ها و کم محلی های دسته جمعی کشورهای عضو اتحادیه عرب به رهبری مصر و سعودی علیه ایران را عقیم گذاشت. از اینجا بود که خدمات متقابل سوریه و ایران به رابطه ای درهم تنیده تبدیل شد . سوریه سکوی پرش ایران به سوی لبنان و عامل قدرت گرفتن حزب الله و سلاح و نیرو رسانی ایران به این گروه و سایر لبنانی ها شد و ایران به کمک حزب الله و سنی ها و مسیحیان هم پیمانش در مقابل امریکا و فرانسه و عربستان در لبنان ایستاد و جناح سوریه را قوی تر کرد- خصوصا پس از وقایع سال ۲۰۰۵ و کشته شدن رفیق حریری و بیرون رفتن سوریه از لبنان- بعلاوه ایران از طریق بندر لاذقیه سوریه موفق شد در مدیترانه جای پایی پیدا کند ( کما اینکه روسیه هم در بندر طرطوس چنین موقعیتی دارد) که اگر این بندر نبود مصر متحد امریکا ناوهای ایران و روسیه را به مدیترانه راه نمی داد. سوریه همچنین در مقابل فشارهای امریکا برای صلح با اسراییل ایستاد و اعلام کرد تا زمانی که جولان بطور کامل به دست سوریه برنگردد از صلح خبری نیست و به تبع آن صلح فلسطینی ها با اسراییل هم هرگز شکل نگرفت. به این ترتیب سوریه خط مقدم مخالفت های ایران با اسراییل شد٬ مخالفت هایی که تا امروز هم ادامه دارد. سوریه در تمام این سالها و پس از اخراج دسته جمعی فلسطینی ها از اردن در پی واقعه سپتامبر سیاه ( و بعد هم جنگ داخلی ۱۵ ساله لبنان ) مامن گروه های مخالف فلسطینی و برای شخصیت های معروف مقاومت فلسطین علیه اسراییل پناهگاه و مرکز فعالیت خوبی بوده است. 

با در نظر گرفتن تمام این واقعیت ها ( علاوه بر روابط اقتصادی و توریستی دو کشور ) می توان به دلیل پاسخ رهبری در سفر اخیر نخست وزیر ترکیه به ایران پی برد جایی که ایشان گفتند ایران با هر طرحی که امریکا برای سوریه داشته باشد مخالف است و سوریه خط قرمز ایران محسوب می شود. در واقع اگر همین حمایت های منطقه ای ایران از سوریه ( و بین المللی روسیه ) نبود تا بحال ناتو چندین بار حکومت سوریه را بر انداخته بود و کاری که با صربستان در دهه ۹۰ و قذافی کردند را بازهم بدون هیچ شرمی تکرار می کردند. البته سوریه هم در این میان ضرر نکرد و اگر حکایتی که تعریف می کنند -مبنی بر وصیت حافظ اسد به بشار مبنی بر تکیه بر ایران در مواقع لزوم و عدم اعتماد به حکومت های عرب - درست باشد می توان دانست که سرانجام کار هرچه باشد دولت سوریه را بازهم بیشتر و بیشتر به داخل هلال شیعه - به قول ملک عبدالله اردنی- سوق داده است. 
دقیقا به همین دلیل حمایت ها بود که شورای مخالفان - به رهبری تحصیل کرده سوربن برهان غلیون که این روزها هم صدا و اثری از او نیست- ابتدا وقتی از حمایت عربستان و امریکا و قطر مطمئن بود اعلام می کرد در صورت به قدرت رسیدن روابط سوریه با حزب الله و ایران را دچار تغییر خواهد کرد اما در چندماه گذشته ۱۸۰ درجه تغییر موضع داده و مدعی بود روابط با ایران و حزب الله فراتر از دولت اسد هستند!  

با گذشت یک سال از تحولات سوریه دیگر همه می دانند اوضاع در سوریه به  سادگی در مفهوم و چهارچوب انقلاب های عربی خلاصه نمی شود و سوریه در واقع به میدانی برای تسویه حساب های عربستان با ایران - بابت بحرین و عراق و تاحدی کویت - و امریکا با ایران - بابت افغانستان و خصوصا عراق و بخشی بحرین - و بقیه شیخک های عرب با ایران- بابت حسودی و کینه همیشگی شان- تبدیل شده و ایران با اطلاعاتی که از اوضاع دارد از این صحنه نبرد آگاهست. 
و همین جاست که اهمیت  سفر انان را به ایران روشن می کند و نشان می دهد غرب برای حل بسیاری از مشکلاتش در خاورمیانه نیازمند ایرانست ٬ هرچند کسانی بخواهند همیشه عکس این موضوع را مطرح کنند.



پی نوشت - دادن فحش ناموسی به من بخاطر نوشته هایم ٬ نه باعث تردید من در عقاید و افکارم می شود ٬ نه مشکل سوریه را حل می کند نه درد آن خواننده ای که با جمهوری اسلامی مشکل دارد را درمان می کند....فحش دادن فقط عرض خود بردن است و  زحمت ما داشتن.... اگر نظر متفاوتی دارید با استدلال بنویسید اما فحش دادن فقط من را مطمئن می کند که مخالفم حرفی برای گفتن و سوادی برای ارايه کردن ندارد.