Wednesday, January 20, 2010



کمرم درد می کند. روی مبلی نشسته ام و چادرم را کشیده ام روی صورتم اما آنقدر درد می کند که برای اینکه راحت تر به پشتی مبل بچسبم که درد آرام شود پای راستم را بلند می کنم و می گذارم روی مبل بغلی و به دختری که روی آن نشسته لبخندی می زنم و معذرت می خواهم. ..

به هیچ جوری تمام نمی شود.
روضه خوانی را می گویم : آقایی آمده و می خواند و می خواند و داستان و شعر و حدیث و روایت و قرآن و همه و همه را به هم می بافد که مرگ را فراموش نکنیم. از حضرت عزراییل می گوید که دو جا دلش سوخت یکی برای آن زنی که در شبی توفانی روی تخته پاره های وسط دریا جانش را گرفت و زن روی همان تخته پاره ها زایمان کرده بود. وبار دیگر وقتی شداد یک پایش را در بهشتش گذاشته بود و آن دیگری هنوز بیرون بود و میوه های درختان بهشتش از مروارید بود و او جان شداد را گرفت و خدا پیام می دهد آن کودکی که آن شب توفانی بدنیا آمد و مادرش را جان ستاندی همین شداد بود. !


پشتم شدید درد می کند اما نه آنقدر که یادم برود ظاهرا " آن یتیم بی گنه نمرود بود!" نه شداد !!!! آقا روضه خوان! ولی خب نمی خواهم روضه ملت را به هم بزنم. بگذار خوش باشد که شداد بود. چه باک ؟ بگذار اصلا روضه غلط غلوطی بخواند و خانمها که چادرهایشان را روی صورت هایشان کشیده اند گریه کنند.پشتم درد می کند و مجبور بوده ام به این سفره امام حسن بیایم. چون چندین بار آمده اند خانه مان ... هربار که دعوت کردیم آمده اند و بد است حالا که آنها دعوت کردند نرویم. از صبح هزارجا سگ دو زده ام و آخرش به این جا ختم شده ام. وای خدا! پس چرا تمام نمی شود ؟ خواب می آید توی چشمانم. روی شومینه عکس دایی خانواده است که لباس روحانیت تن دارد . از آن تبعیدی های ضد انقلابست. اساسی. چه عکسش را روی شومینه هم گذاشته اند! البته ظاهرا مرحوم شده ولی یک برادر و خلف تالی دیگر در فرانسه دارد. آقای روضه خوان می گوید : " پیامبر گفت من کنت مولاه فهذا علی مولا " و روی کلمه " هذا " و این تکیه می کند که ملت بفهمند و دوزاری شان خوب بیفتد منظور هیچ علی دیگری نیست فقط آن علی بود که از دست امثال اینها راحت شد که حالا باشند و برایش گریه کنند و روی دست و پا بکوبند !!!!!
بلاخره رضایت می دهد از منبر خطابه و حدیث پایین بیاید و روضه را بخواند. خانم ها می زنند روی دست ها و پاهایشان. چشم هایم باز می شود. تق تق ! صداهایی می آید . محکم می زنند و صدای های های و قه قه و هق هق و صداهای عجیب غریب گریه دار دیگر از خودشان درمی آورند. با خودم فکر می کنم آن حضرت زینبی که روضه اش دارد خوانده می شود( با هزار مدل غلط های مرسوم در آن )راضی نیست صدای شما را آنهم با این گریه های سوزناک - یک مرد و به عبارتی آقای روضه خوان سر سفره بشنود. راضیست ؟ روضه خوان عشق می کند از واکنش ها و بازهم می خواند و می خواند. ومن دیگر دارم از درد پشت و آسمان ریسمان هایی که این یارو به هم می بافد دیوانه می شوم. که خدا را شکر دیگر وقت اذان هم می گذرد و آقا تمام می کند. بدون هیچ دعایی. فقط " برای خودتان دعا کنید ، برای حوایجتان ، دم مرگتان ، توی قبرتان ، پدر و مادرتان و صاحبخانه و ظهور امام زمان دعا کنید . یا مولا !!!!!!!" و؟ خداحافظ!
یعنی همین ؟ نه دعایی برای کشور؟ نه دعایی برای مریض ها . مسلمان ها .هیچی هیچی ؟
با خودم فکر می کنم کشور که سهل است امام زمان که بیاید همین ها اولین دشمنش خواهند بود کما اینکه سی سالست با نظام و دو رهبرش دشمنی کرده اند. اصلا کارشان همین است. برای زینب گریه می کنند ؟ حضرت زینب یاور می خواست ، پیرو می خواست نه عاشق و مطیعانی که به وقتش مطیع نیستند و فقط لقلقه زبان می کنند و بلدند خوب سر موقع بحث سیاسی می کنند و حق را باطل جا می زنند و همه چیز را به تفسیر خودشان تعبیر می کنند.
می پرم می روم نمازم را می خوانم. سفره است و تبرک دارد چون به آن دعا خوانده شده. چیزی هم می خورم و اداهای خودشان که دائما دارند میزان دین آدمها را - با خمس و ذکات دادن یا ندادنشان - تعیین می کنند را در نمی آورم. می آییم بیرون. آخ جون! تمام شد.
دعوت می کنند ماه دیگر همین روز. مولودی و فحشی یه خلیفه دومی و مامانت را بیاور .
و مامان که گرفتاری هایش را بهانه می کند و من که شغلم را و چه خوب که شغلی دارم که گهگاه بهانه اش کنم ...... ایزد را سپاس!

ف




Posted by Freshteh Sadeghi.فرشته صادقی

Wednesday, January 6, 2010

بدون عنوان



یک موضوع دردناک خواندم پس باید اینجا بنویسم : دردناک از این نظر که بعضی چیزها پس از سالها واقعیت خود را نشان می دهند. در واقع همان اول ، همان لحظه هم واقعیت معلوم است اما این که هرکسی بتواند ببیند مهم است چون دیدن - نه نگاه کردن- کار هرکس نیست. این موضوع دردناک - به نطر نگارنده- در مورد حضرت علی علیه السلام است. امام اول شیعیان که پس از 1400 سال هنوز هم شناخته نشده مانده است.
جنگ هایی در زمان 4 سال و اندی خلافت ایشان راه افتاد و حواشی آن را تقریبا همه می دانند اما بصورت کلی. یعنی شاید تعداد کسانی که دلایل و اتفاقات را دقیقا بدانند چه بود اندک باشد ولی هرچه هست پس از چند ده قرن همه در محق بودن حضورت علی ( ع) شکی ندارند. محق بودنی که در زمان خود ایشان مایه تردید بود و دردناکی قضیه همین جاست.


1- در میان یاران ایشان چند نفر منجمله جناب عمار یاسر ، مالک اشتر ، محمد بن ابی بکر ، محمد بن ابی حذیفه و ... جزو معترضین به خلیفه سوم بودند و به نوعی برطبل شورش می کوبیدند هرچند از قتل خلیفه یا مباشرت در این امر کاملا مبرا بودند. سران جمل و بعد از آن صفین وقتی شیپور جنگ نواختند - به بهانه انتقام خون خلیفه کشته شده و به واقع به جنگ علی - خواهان استرداد قاتلان بودند و چرا علی (ع) آنها را اعدام نمی کند. که البته باید به یاد داشت عامل اصلی و قاتلان واقعی اهالی مصر بودند که از ظلم کارگزاران به خلیفه که اعتنایی نداشت شکایت آورده بودند. امام علی نیز بنابر مصلحت جامعه قصد کشتن آنها را نداشت.

2- طلحه پسر عموی عایشه ام المومنین، یکی از کسانی بود که سخت در دشمنی با عثمان بن عفان ایستاده بود و حتی در چهل روزی که خلیفه را در حصر نگه داشته بودند مانع رسیدن آب به خانه او شد و از عوامل شورش مردم به قتل خلیفه بود . طلحه یکی از اصلی ترین سران جمل در خونخواهی عثمان بود.

3- عملکرد بزرگان صحابه و شخصیت های مشهور جامعه اسلامی مدینه در تمام دو جنگ جمل و صفین زیر سوال است . از میان اصحاب و یاران پیامبر این افراد به ندای کمک علی پاسخی ندادند و خود را کنار کشیدند :
سعد بن ابی وقاص ؛ عبدالله بن عمر ، محمد بن مسلمه - صحابی پیامبر- زید بن ثابت - صحابی باسابقه -اسامه ابن زید - فرمانده 19 ساله سپاه که خلیفه اول و دوم در زمان مرگ پیامبر با وی مخالف بودند - حسان بن ثابت -شاعر انصار- ابو سعید خدری ، مغیره بن شعبه ، و..... مردم مدینه که عدم همراهی این بزرگان را می دیدند در تردید مانده بودند و آنها هم همکاری نمی کردند.

4- در فتنه جمل جز شش تن از صحابه و نخبگان مدینه هیچ کس علی را یاری نکرد - درد علی همین بود! تنها شش تن حاضر شدند علی که اولین مرد اسلام بود و مبارز ترین و از جان گذشته ترین را -کمک کنند.

5- زیاد بن ابی سفیان جزو نخبگان خاموش مانده بود.- شاید برای همین می گویند اگر خاموش بنشینیم گناه است -سلیمان بن صرد خزاعی هم جزو همین دسته بود که در جمل یاری نکرد ، در صفین به کفاره جمل همراه مولا بود ، در قیام سید الشهدا علیرعم نامه نگاری ایشان کمکی نکرد و بعدها جزو سران توابین شد. ظاهرا دوستداران علی در زمان مورد نیاز, هیچ گاه در دسترس نبودند و یا دچار تردید و بعد که کار از کار می گذشت متوجه اشتباه شدند و بازهم از اشتباهشان در مواقع بعدی پند نمی گرفتند.!

6- شرحبیل عالم با نفوذ و زاهد سرشناس شام بود. گول معاویه را خورد ؛ مردم شام را به جهاد با کوفه فراخواند و خود در جنگ صفین زیر علم معاویه کشته شد.

7- گروهی از مردم بودند - قاری و عالم به معارف دین - که شان خود را بالاتر از این می دانستند که به جنگ بیایند. آنها خطاب به مام گفتند " با وجود شناخت فصل و برتری تو در این جنگ داخلی شک داریم. ما رای حفاظت از مرزهای کشور اسلامی بفرست تا با کفار بجنگیم" علی همان کرد که خواستند .!

8- چون خبر لشکر کشی علی (ع) و استقرار سپاهیانش در اردوگاه نخیله - بیرون کوفه- به معاویه رسید پیراهن خونین عثمان را بر منبر مسجد دمشق قرار داد و پیرامون آن هفتاد پیرمرد گذاشت که زار زار بر عثمان می گریستند و اشکشان دمی خشک نمی شد. در این فضا معاویه به خطبه برخاست و گفت : ای مردم شام ! شما مرا درباره علی دروغزن می پنداشتید ولی اینک امر او بر شما روشن شده است "
نیرنگ سران شام کارگر افتاد.

9- هرچه علی در هشدار خواص و عوام مردمش سخن گفت تا برحیله معاویه آگاهشان کند و دمی اندک تا پیروزی و غلبه به نبردشان کشد مساعدتی ندید. همان دم نزدیک به بیست هزار تن مسلح پیش آمدند و گفتند اکنون که آنها به قرآن دعوت کرده اند - قران بر سر نیزه ها- پاسخ مثبت شان ده و الا همانطور که عثمان را کشتیم تو را نیز بکشیم!
مالک اشتر به لحظات پایانی نبرد نزدیک شده نشانه های شکست آشکار لشکر شام معلوم بود اما این جماعت از امام خواستند مالک را برگرداند و اشتر هرچه از وضوح پیروزی و نیرنگ دشمن گفت گوشی پذیرای او نبود. مالک اشتر توبیخ و سرزنش فراوانی بکار برد :" ای سست عنصران و خواری پسندان ! آنان خود یقین کرده اند که بر ایشان چیره می شوید .و فقط به این خاطر که قرآن ها رابرآورده اند گامتان می لرزد ؟ به خدا سوگند انان آنچه را که خداوند در قرآن امر کرده وانهاده اند "
سپس روبه امام کرد و خواست فرمان حمله مجدد صادر کند اما جماعتی صدا برآوردند که علی داوری قرآن را پذیرفته است و راضیست و او خود خاموش بود و هیچ سخن نمی گفت و دیده بر زمین دوخته بود.

10 - روزی که علی را در محراب کشتند و بر فرق سرش کوبیدند و او گفت به خدای کعبه رستگار شدم ، مردم شام پرسیدند مگر علی نماز هم می خواند ؟

فاعتبروا یا اولی الابصار !

فرشته صادقیPosted by Freshteh Sadeghi.

Tuesday, December 29, 2009

عاشورای ما ؛ عاشورای آنها



یک مربع را در نظر بگیرید که دور آن پیکان هایی در جهت ساعت گرد می چرخند. پیکان هایی که ظاهرشان سفید است ولی باطن آنها سیاه است. جهت چرخش آنها درست نیست. فقط یک پیکان آنهم سراسر قرمز در جهت پاد ساعت گرد می چرخد که روبه بیرون دارد. علت چرخش آن پیکان های دیگر در جهتی نادرست ( هرچند به چشم عادی و معمول بیاید ) بدعت هایی است که جامعه بعد از مرگ رهبرش با آن روبرو شده بود . بدعت سراسر آن جامعه را گرفته بود وجامعه را دچار رخوتی ساخته بود که هیچ چیز جز خون سرخ آنرا بیدار نمی کرد. این پیکان برای اینکه زیر بار آن بدعت های خودساخته نرود مجبور شد آن محیط را ترک کند و به سوی سرنوشتی که خدا برایش رقم زده بود برود تا تبدیل به پرچم همیشه سرفرازاسلام شود. پرچمی که در عاشورای آنها سوخت ولی درعاشورا های ما هربار بالاتر و بالاتر می رود. انشاأ الله

علی شریعتی در سخنرانی " پس از شهادت " جمله زیبایی می گوید :

" .... او مراسم حج را به پایان نمی برد تا به همه حج گزاران تاریخ ، نمازگزاران تاریخ ؛ مومنان به سنت ابراهیم بیاموزد که اگر امامت نباشد ، اگر رهبری نباشد ، اگر هدف نباشد ، اگر حسین نباشد و اگر یزید باشد ؛ چرخیدن برگرد خانه خدا ؛ با خانه بت ، مساوی است. در آن لحظه که حسین حج را نیمه تمام گذاشت و آهنگ کربلا کرد کسانی که به طواف همچنان در غیبت حسین ، ادامه دادند مساوی هستند با کسانی که در همان حال برگرد کاخ سبز معاویه در طواف بودند "

مفتخریم که رهبری را برگزیده ایم که به تبعیت از جدش حسین بن علی (ع) زیر بار بدعت گزاران زر و زور نوکیسه نرفت . چه باک اگر بر بالای بام ها بر او ناسزا هموار کنند که این مرا مطمئن تر از درستی راه او می کند که او قدم در راه علی (ع) گذاشته است. مردی که صد سال بر بالای منابر زبان به ناسزا و لعن و طعنش گشودند اما ره به جایی نبردند تا همه در همه اعصار و دوران امروز بفهمند " یریدون لیطفئوا نور الله والله متم نوره ولو کره المشرکون "

چراغی را که ایزد برفروزد ...................هرآنکس پف کند ریشش بسوزد.

امیدوارم تحت رهبری او - همانطور که روزی امام خمینی پیش بینی کرد - بتوانیم پرچم را به دست صاحب پرچم بسپاریم.



* پی نوشت : این نوشته باید در عاشورا ثبت می شد که نشد. هرچند برای ما دیگر " کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا " است.


س
Posted by Freshteh Sadeghi. فرشته صادقی

Thursday, December 3, 2009

اسلامی دیگر به روایتی دیگر



در مورد اسلام اهل سنت می توان خیلی بررسی کرد و چیزها نوشت. چیزی که اینجا نوشته می شود فقط دیده های خود من است و ممکن است در بعضی موارد اشنباه باشند یا مواردی خاص را دیده باشند بنابر این هرگز مطلق نیستند. این نوشته ها پیش داوری نیز نمی کنند بلکه آنچه دیده اند را نقل می کنند :

در مورد اسلام اهل سنت باید اول به این نکته خوب توجه کرد که آنها به نماز اهمیت می دهند ( در ظاهر یا باطن مسئله دیگریست !) و نه فقط در عربستان بلکه درسایر کشورهایی که مسلمان اهل سنت هستند هم نگارنده همان را دیده است . هرچند با شدت و درجه بیشتر و کمتر. درجه اهمیت هم برای آنها نماز جماعت است و بنابر این اگر شده به زور خود را به میان نمازگزاران دیگر جای بدهند و حتی به قیمت خراب کردن نماز دیگران باشد اما باید حتما نماز را حماعت بخوانند. حالا اینجا مشکلی که وجود دارد اینست که این جماعت خودش گه گاه شرایط واقعی را ندارد اما دیگر به این مسئله توجهی نمی کنند. در فقه ما آمده است که ماموم یعنی نماز گزار باید به امام اقتدا کند و امام جلوی نماز گزاران باشد. به صدا نمی توان اقتدا کرد و باید اتصال بین افراد برقرار باشد. حتی صف ها فاصله معینی دارند و اگر بیش از حد خاصی باشند دیگر مفهوم حماعت و اتصال را از دست می دهند. زنها نمی توانند بین مردها یا جلوتر از آنها نماز بخوانند و باید یا حمعی در کنار مردها بیاستند و بینشان پرده ای یا فاصله ای باشد و یا در ردیف های پشتی قرار بگیرند و این چیزیست که هیچ جایی در این کشور رعایت نمی شود. می توان دید وقت نماز همه دارند نماز می خوانند اما هیچ کدام از این شرایط را رعایت نمی کنند. یکی در هتل نزدیک مسحد الحرام در لابی ایستاده و به صدای امام در مسجد اقتدا کرده و نماز می خواند. این وضع همه جا دیده می شود. زنها بین مردها نماز می خوانند و دیگر کنترل امور از دست سعودی ها ( که این نکته را کنترل می کنند) خارج است. جالبست که مردهای ایرانی که این نکته را می دانند هم می روند وسط زنها می نشینند و نماز جماعت می خوانند. از آنها تعجب می کنم.! دیگر اینکه اذان را شنیدند باید به نماز نافله بیاستند و بعدش نماز اصلی ولی این نافله را هرجایی باشند برپا می کنند. بنابر این در توالت های مسجد الحرام نماز می خوانند. بالای سقف توالت ها در مشعر و منا نماز می خواندند و هزار جای نامناسب دیگر. اگر ببینند وضو می گیری می آیند و می گویند وضویت غلط است ولی اگر به آنها بگویی اتصال ندارید و نمازتان ایراد پیدا می کند می گویند خدا باید قبول کند ! ( البته که خدا باید قبول کند و می کند و من در آن باره حق ندارم حرفی بزنم یا نظری بدهم ولی خدا هم برای دینش قوانینی گذاشته تا هرکس هر طوری خواست نماز نخواند!)
در رکعت های سوم و چهارم بحای ذکر معمول شیعه ها آنها سوره حمد می خوانند ، ولی من بارها آدمهایی را دیده هم که هیچ چیزی نمی گویند : مطلقا هیچ چیز. یعنی لب هایشان تکان نمی خورد ، نه در رکعت ها ، نه ذکر سجده ها و رکوع ها و تشهد ها - لطفا نگویید در دلشان می خوانند ! چون باید نماز گزار صدای خودش را هرچند آهسته بشنود با دست کم لب هایش تکان بخورد . توی دل خواندن درست نیست! لابد می گویند امام می خواند کافیست.
اما نکته دیگر اینکه گاهی ظهر ها متوجه می شوم امام در یکی از راهروهای منتهی به خانه خدا نماز می خواند و مردم تا لب دیوارهای خانه صف بسته اند و نماز می خوانند! یعنی امام پشت ماموم است و به همین راحتی. ظاهرا از دید آنها ایرادی ندارد.
هیچ نوع دعایی نمی خوانند. با اینکه می گویند مرده ها از جمله پیامبر اکرم از دنیا رفته اند و دیگر صدای ما را نمی شنوند اما بازهم در زیارت حضرت رسول به دو خلیفه اول راشدین سلام می گویند ( فقط هم به این دو) در بخش زیارات بقیع هم به همه منجمله خلیفه سوم سلام می دهند و البته به دختر رسول خدا هرگز! و بعد هم آنها که مرده اند و صدای ما را نمی شنوند.!!!!!!
اگر شما ایرانی باشید و چیزی را به عنوان تبرک به خانه خدا بمالید مشرک هستید به شدت دورتان می کنند ولی اگر اعراب دیگر این کار را بکنند هیچ عکس العملی دیده نمی شود. - البته دیگر این مورد را نمی توانند زیاد ایراد بگیرند- چون همه می کنند نه تنها ایرانی ها.
همانطور که گفتم دعای خاصی ندارند یعنی دست کم من ندیده ام . به واقع تنها دعایی که روزهای تشریق و ایام حج شنیده می شد فقط لبیک بود. نه چیزی دیگر. من به بابا می گویم اگر ما عقیده داریم امام زمان زنده هستند و 1170 سالست بر این دین و مذهب خاص نظارت می کنند پس باید قبول کنیم بسیاری از معارف و علوم دینی ما زیر نظر ایشان تنظیم شده ، دست کم ایشان با بعضی از دانشمندان اسلامی و فقها ارتباط داشته اند و بنابر این همین موضوع می تواند بر درستی اصول ما تاییدی باشد. من به بدعت هایی که داریم و مطمئنا ایشان هم از آنها راضی نیستند ( ولی به مذهب راه یافته اند کاری ندارم ) ولی اصول و فقه و اصلی ترین مناسک و امور دینی ما زیر نگاه و نظارت ایشان بوده است و همین دلیلی بر درستی راه ماست.
به نطرم می رسد اسلام اهل سنت موروثی است . هیچ نوآوری در آن دیده نمی شود. همه بدعت هایی که خلیفه دوم پایه گذاری کرد و سومین هم ادامه داد و حکومت های یعدی اعم از اموی و عباسی هم ترویج دهنده اش بودند ( به عنوان راهی برای مقابله با امامان شیعه) همچنان دست نخورده ادامه دارد و شاید همین دلیل کشیده شدن جوانانی که واقعا به دنبال حقیقت هستند به سوی شیعه باشد حتی بدون اینکه نفوذ ایدئولوژیک جمهوری اسلامی را در نظر نگیریم این نوع دین داری چیز جدیدی برای عرضه کردن ندارد همه چیز به همان سبک 1400 سال پیش مانده است و همین آنرا خسته کننده و تکراری و تک بعدی می کندو آنهایی که دنبال حق هستند را از خودش می راند. شاید اسلامی که ما داریم هم به نوعی موروثی باشد اما دست کم پویاست ، زنده است ، گاهی تغییر می پذیرد، بعضی مسائلی را که در گذشته باب بوده گاهی بنا بر علم روز و مصلحت های روز زندگی نسخ می کند و مسئله ای جدیدتر جایگزینش می کند( مثل بحث دیه ها) چیزی که در فقه اهل سنت وجود ندارد. اسلام ما اگر موروثی است چون ما دنبال کشف حقایقش نرفتیم و واقعیت های خوبش را ندیده ایم اما اسلام آنها اگر موروثی است چون هیچ کس هیچ زمانی جرات نداشته علیه آن حرفی بزند یا آنرا به چالش بکشد. و حالا از هر زمانی دیگر بیشتر ! و همین است که مرد ترک محرم است اما انگشترهای طلایش را به دست دارد و زن ترک دیگری در طواف بلوزی برتن دارد که آستین هایش توری است. زنها تا نیمه ساق پا را نمی پوشانند و مردهایشان تمام نیمه بالایی بدن را بیرون می اندازند. اینها عجیب ترین آدمهایی هستند که دیده ام چون با یک جمله " خدا قبول می کند " همه چیز را از سر خود باز می کنند. مثالی می زنم : اگر کسی کاسه اش اش به عنوان نذری برای من دم درب خانه بیاورد که نامرتب است و خیلی بد تزیین شده و معلوم است خوب پخته نشده یا ظرفش کثیف است مطمئنا از آورنده قبول می کنم ولی نمی خورم. اگر کسی آش دیگری بیاورد تمیز و مرتب از دیدنش لذت می بردم و استقبال هم می کنم حتی اگر خوب نپخته باشد کمی می گذارم بیشتر بپزد ولی نهایتا آنرا می خورم. چیزی که ما داریم و آنها همین است. خدا همه را می پذیرد اما اینکه اجر و پاداشی در میان باشد را فقط خودش می داند.
البته باید اضافه کنم باید حساب آن کسی که در خاورمیانه است ، تحصیلکرده است و امام مسجد الحرام - یعنی برای خودش کم کسی نیست - را از حساب آن کسی که در عرب یا شرق مثلا ژاپن مسلمان شده است را باید از هم جد ا کرد چون امکانات و درک آنها از اسلام و امکان تحقیق آنها درباره این دین فرق داشته است . یعنی حساب آنکه مسن است ، اهل کشورهای استقلال یافته شوروی است و برترین آرزویش خواندن قرآن و بیشتر عمرش در زمان کمونیسم گذشته با آنکه همیشه در کشوری اسلامی بوده فرق دارد. آن یکی هرطوری نماز بخواند حتی من نامسلمان هم می دانم قبول است اما آن یکی دیگر چه ؟ که کارهایش را توجیه هم می کند و یا آن امامی که در الازهر شیعیان را تکفیر می کند ؟
و نهایتا اینکه چند روز پیش یک صحنه جالب دیدم . در راهروی صفا مروه نشسته بودم یک مرد هندی یا پاکستانی آمد و به جای اینکه روبه خانه نماز بخواند دو رکعت نماز روبه کوه صفا خواند. هندی های دیگر به او اعتراض کردند ( زن بودند) که نمازی که خواندی درست نیست و باید روبه کعبه می خواندی ( از حرکاتشان و سمت و سویی که نشان می دادند فهمیدم ) اما او اصلا محل نگذاشت ، جواب آنها را داد به خالتی که بخواهد بگوید درست بود و راهش را کشید و رفت. موهایش و ریش هایش قرمز بود. مامان می گوید نکند
شیطان بوده باشد ؟ خدا می داند!

پی نوشت :
1- ملت دوباره برگشته اند سر خانه های اولشان ! دعوا می کنند. زنها بی چادر می چرخند و جوراب ندارند و کم کم آرایش می کنند و گاهی موها هم بیرون است .- امان از این ابروهای قهوه ای و خط چشم های آبی سرمه ای تتو کرده خانم ها که خصوصا در میان اصفهانی ها بسیار شایع و زیاد است - دیشب روحانی کاروان گفت طوری رفتار کنید و بروید که وقتی وارد تهران می شوید همه متوجه شوند حجاج بیت الله الحرام هستید. همه برگشته اند خانه اولشان. من چی ؟ باید رفتار را بسنجم تا ببینم کجای این شطرنح ایستاده ام.
2- کمر درد می کند شدید. پای چپم هم دردناک است و مامان می گوید سیاتیک است. نمی دانم چرا. احساس می کنم بدنم کوفته شده است.
3- شهر کمی فقط کمی خلوت تر شده است. یعنی در حرم می توان گاهی نفس راحتی کشید. ایرانی ها هم دارند می روند.
4- بعد از تحریر :
هنگام ارسال چمدان ها به فرودگاه یک حاجی محترم تگ 200 ریالی یک حاجی دیگر را که برای اضافه بارش خریده بود از چمدان او باز کرد و به چمدان خودش بست. نتیجه ؟ بار خودش رفت و بار کسی که 200 ریال پول داده بود و اضافه بارش باید انتقال می یافت ، روی زمین ماند. حاجی زرنگ اولی داستان ما آنقدر ابله هم بود که برداشت تگ بارخودش را با اسم خودش روی بار حاجی مظلوم زد تا با افتخارنشان بدهد چه کسی این کار بد را انجام داده است.!!!

بعد از تحریردوم :
نگارنده شاهد بود یک خانم ترک در رکعت دوم نمازش سرش را بلند کرد و دوستش را دید ، همان وسط نماز - خدا شاهد است- که دوستش را صدا زد: عایشه ! عایشه ! و به او علامت داد پهلویش بیاید. بعد از اینکه حواسش پرت شد رکوع را هم انجام نداد ، دو سجده کرد و نهایتا سلام داد- البته نمازش مستحبی بود!
مورد دوم هم یک زن مالزیایی بود که وسط نماز- واجب- وقتی در صف جلویش ناگهان جایی خالی شد سجاده اش را به صف جلویی انتقال داد و همچنان دست ها را قفل کرد و نماز را ادامه داد!

ف


Posted by Freshteh Sadeghi .فرشته صادقی

Wednesday, October 14, 2009

عصری دیگر




یک فیلسوفی - اگر درست بگویم برتراند راسل- گفته است : "هرگز حاضر نیستم جانم را برای عقایدم فدا کنم چون مطمئن نیستم عقایدم درست باشند. "
اینکه جمله از دهان چه کسی بیرون آمده خیلی مهم نیست ولی معنایش و درک آن چرا! .هرگز حاضر نیستم جانم را برای عقایدم فنا کنم یعنی در شرایطی باید برای عقیده از جان گذشت. خوب آیا این اسمش شهادت هست یا نه ؟
مطمئن نیستم عقایدم درست باشند : یعنی باید مرجعی برای درست بودن یا نبودن عقاید پیدا کرد .
برگردیم سر جان.... پس می دانیم گاهی می توان برای عقیده از جان گذشت. این اختیار با ماست که آنرا انتخاب کنیم . حالا... بر سر بمب گذارهای انتخاری چه می آید ؟ در فصای کنونی دو مدل بمب گذار انتخاری داریم . نوعی که اولین بار مبدعش حزب الله لبنان بود وقتی در 1982 در مقر تفنگداران نیروی دریایی امریکا آنرا به جهان نمایش داد. بمب گذاری انتحاری که حدود 300 کشته امریکایی و فرانسوی بر جا گذاشت . به هفته نکشیده امریکایی ها و فرانسوی ها دمشان را روی کولشان گذاشتند و لبنان را با فضاحت ترک کردند. این نوع بمب گذاری انتحاری شهادت است یا همان خودکشی ؟ همین مدل در مورد فلسطینی های حماس هم روی می داد وقتی در اسراییل بمب می گذاشتند و به بعارتی بهتر خود را منفجر می کردند. ولی مسئله اینجاست که زن و کودک هم در آنها کشته می شد. از نظر فلسطینی ها و به عبارتی مسلمان ها چون برای اسراییلی ها بود جایز بود. ولی آیا واقعا بود ؟
نوع دوم در پاکستان و افغانستان دیده می شود . در میان گروهی موسوم به طالبان که هرچه از آنها می دانیم از رسانه های غربی ، خبرگزاری ها ، خبرنگاران و روزنامه نگاران آنها و سازمانهای جاسوسی آنها تامین می شود. این طالبان که هستند ؟ بعضی به آنها لقب مجاهدین سابق هم می دهند. اینها در دو کشور فعلا پناه گرفته اند و می جنگند و تروریست خوانده می شوند. توسط که ؟ توسط امریکا . بزرگ ترین تروریست دنیا . توسط بریتانیا که بدترین حکومت تروریستی جهان یعنی اسراییل را به قدرت رساند و هردو آنرا تا دندان مسلح کردند. اسراییلی که بقولی فرزند نامشروع امریکا و انگلیس است و انگلیس مادر امریکاست و امریکا برادر انگلیس. یعنی همه نامشروع!
یک سری دایره لغات و واژگان تعریف کرده اند و در دهانشان و دهان رسانه هایشان و دولتهایشان دائما قرقره می کنند . این کلمات عبارتند از : تروریسم ، القاعده ، دموکراسی ، اپوزیسیون ، حقوق بشر ، طالبان ، کمک مالی ، سازمانهای غیر دولتی ، شورای امنیت و تازه ترین کلمه این لیست : مناطق قبایلی پاکستان و احتمالا نسخه جدید لیست برای سال جدید میلادی شامل تاسیسات هسته ای ایران خواهد بود.
اینست که هرکسی سر ناسازگاری با نظم جهانی به سبک و سیاق آنها را دارد برچسب تروریست می خورد . می تواند سازمانی باشد مثل القاعده ، حماس و حزب الله ؛ گروهی باشد مثل طالبان و نهایتا کشوری مثل ایران .
به این بهانه کمک هایی هم می کنند یا به گروه ها برای مقابله با این تروریست ها ( مثل لشکرهایی که درست می کنند و آنها را از میان گروه های خرابکار دیگر- مثل عراق- برمی گزینند)، می تواند کمک مالی به یک کشور باشد مثل مصر که توی سر مردم خودش وسازمانهای فلسطینی بزند ، یه گروهی هایی مثل ساف و فتح که بازهم برای این باشد که با دشمن کنار بیایند و مردم خودشان را سرکوب کنند و گزارش سازمان ملل را به تعویق بیندازند و فساد مالی داشته باشند، می تواند از طریق فروختن سلاح به کشوری درگیر جنگ مثل ایران باشد ، سلاح هایی که دولا پهنا قیمتش را حساب کنند بعد بفرستند برای مخالفان نیکاراگوئه که با دولت انقلابی ساندنیست ها -که خودش مخالف امریکا بود- مبارزه می کردند و قصد براندازی داشتند. می تواند در قالب کمک به سازمانهای غیر دولتی باشد که از امثال غربی و امریکایی خود دستور می گیرند و قصد توسعه جوامع و سیاست و دموکراسی را دارند و این سیاست و دموکراسی فقط برای آنها تا زمانی معنا دارد که به نفع خودشان باشد وگرنه هرجا دموکراسی مخالف نظر آنها بود باید سرکوب شود و به رسمیت شناخته نشود : در الجزایر احزاب اسلامگرای برنده انتخابات سرکوب شدید شوند که دیگر نتوانند سربلند کنند، پیروزی حماس در یک انتخابات کاملا مردمی در فلسطین ندیده گرفته شود و محمود عباسی در قدرت بماند که الان هم دوره ریاستش تمام شده ولی با زور در این منصب نگه داشته می شود. اینست که در اوکراین انتخابات می شود و بعد چون نتیجه اش کاملا مخالف نظر آنهاست زیر همه چیز می زنند و خودشان را به قدرت می رسانند. این اتفاق در قرقیزستان می افتد با همین نتیجه پیروز می شوند. درلبنان کسی را می کشند بعد تقصیر را گردن دیگری می اندازند ، نیمه انقلابی بپا می کنند و ارتش سوریه را بیرون - انقلاب سدر- بعد جناح حودشان به قدرت می رسد. در پاکستان یک نفر دیگر را تحت همین شرایط می کشند ، طبق معمول تفصیرش را گردن دیگری می اندازند چه کسی بهتر از طالبان؟ با استفاده از نیروهایشان و احساسات مردم عادی ؛ یک دولت مورد نظر ضعیف را با ریاست فردی که دارای فساد مالی است به قدرت می رسانند تا تامین کننده نظرات آنها باشد و در مورد دخالت های آنها دم بر نیاورد. اینست که با مزه کردن این کار زیر دندانشان و نتیجه دیدن از آن ، در ایران هم به همین فکر می افتند. پول های براندازی را چند سالی توزیع می کنند، بعد با دموکراسی و مردم سالاری و شعارهای حال به هم زن وقتی بازهم در انتخابات شکست خوردند و فردی که به هیچ وجه حاضر به تحمل قیافه اش نیستند برنده شد ، تئوری نخ نما را بکار می بندند هرچند این بار دیگر حریف آنقدر ضعیف نیست که صحنه را خالی کند و بدهد دست یک مهره دیگر( آگاه یا ناآگاه) بنابر این خودشان را می زنند به موش مرده بازی و کشته ها و محاکمه هایشان را مثل پیراهن عثمان به بالای بوق رسانه ها می برند. کاری که معاویه استاد دوز و کلک زد : پیراهن عثمان را بالای کاخش روی چوبی اویزان کرد و آنقدر برایش ادعای خونخواهی کرد که ملت و خودش هم کم کم باورشان شد.
بگذریم :
طالبان.......
این هفته یک طالب روی یک کامیون حامل نظامیان پاکستانی پرید و خودش را همراه 41 نفر دیگر نظامی و غیر نظامی کشت. خودش را منفجر کرد. این آدم به چه عقیده ای رسید که این کار را می کند ؟ می گویند اینها را با افکار افراطی آموزش می دهند ، به دنبال بهشت و حوری هایش هستند ، می خواهند خودشان را در جهاد مقدس تلف کنند و به سوی " الله " بروند - این قسمتها را با تمسخر می گویند- ولی افکار این آدمها چیست ؟ می خواهند نظامی ارتشی را بکشند به این بهانه و دلیل که اوی نظامی با ارتشی همراهی می کند که همکار امریکاست و آنها را می کشد. امریکا این وسط چه می کند ؟ این را خدا می داند! نقشه یازده سپتامبرش که از پاکستان و مردم قبایلی کشیده نشده بود پس چرا حالا پای آنها به میان معرکه باز شده؟ پس او آدم می کشد ، ارتشی و غیر ارتشی و این شهادت است یا خودکشی ؟
از نظر همه خودکشی است ولی از نظر او که این کار را می کند نیست. چون اعتقادی دارد . طبق آن اعتقاد باید مطابق نص قرآن با طاغوت مبارزه کرد . طاغوت این دوران ، بت بزرگ کیست ؟ که همه جلوی پولش ، ابرقدرتی اش و کلامش سرخم کرده اند و او همه را با زبان تهدید و پول و دوستی می خرد؟
همه می گویند او بمب گذاری انتحاری می کند. نظامی و ارتشی را می کشد. آن نظامی و ارتشی تقصیر دارد یا نه ؟ اگر می داند کارش درست است که هیچ . اگر می داند غلط است آیا نباید با دولتش که مقابل این طاغوت سرخم کرده همکاری نکند ؟ و اگر همکاری نکند کشته نمی شود؟ ولی غیر نظامی چه ؟ چون مطابق قران باید " اشدا علی الکفار رحماء بینهم " باشند. با دشمنان سختگیری ولی با دوستان و بین خودشان رحم و مروت. اینجا دیگر کارش ایراد دارد. چون کسانی را می کشد که هیچ گناهی ندارند بجز آنکه درگیر زندگی روزمره اند.
اینجاست که باید تصمیم بگیرد آیا اعتقادش آنقدر درست است که برایش جانش را فدا کند ؟ و حتی آدمهایی بیگناه دیگر را بکشد ؟ و آن مرجعی که این اعتقاد را درست می داند کیست ؟ پیشوای دینی اش ؟ کتاب مذهبی اش ؟ آیا برای این مبارزه راه دیگری نیست ؟ این آدم چه چیز دیگری دارد یا ازچه راه دیگری می تواند مبارزه کند تا صدای خودش و امثال خودش را بلند کند؟ آیا او آلت دست دیگری است؟
ایا واقعا این کار را با اعتقاد انجام می دهد یا بخاطر پول ؟ بخاطر فقر و نداری و استثماری که بازهم عاملش همان ابرقدرت است و مادرش و فرزند نامشروعش ؟
گاهی برای بعضی چیزها نمی توان دلیلی پیدا کرد . با هرمنطقی که بروی به بن بست می رسی . شاید دلیلش نبود همان عدالت گم شده باشد. عدالتی که در نبودش یک دنیا را زیر دست و پای یک عده خاص قرار داد. یک عده که فرمان می رانند ، تصمیم می گیرند ؛ ثروتهای جهان را به یغما می برند ، جنگ راه می اندازند ، صلح تحمیل می کنند ، اگر پایشان به جایی باز شد دیگر کنگر می خورند و لنگر می اندازند. مثل سیمان سخت و سفت پهن می شوند و دیگر با هیچ چیز بجز انفجار نمی توان آنها را از روی زمین کند.
آنهایی که در افریقا جنگ های داخلی راه می اندازند؛ با کارگرانی فقیر الماس ها و ثروت و معادن آنرا به یغما می دزدند ، ثروت جمع می کنند و بازهم اسلحه می سازند تا جایی دیگر بروند و ثروتهای آنها را ببرند وبقیه را استحمار و استثمار کنند.
آنقدر خون مکیده اند که هیج مخالفتی نمی توانند رابر نمی تابند ، پس هرکه با آنها بود حتی اگر بر سر مردمش هرچه خواست آورد مهم نیست. فقط مهم اینست که با آنها باشد. پس در آرژانتین یه قدرت می رسند ، هزاران نفر را در خلال سالهای مبارزه مفقود می کنند و می کشند ، آدمهایی که هیچ کس دیگر هیچ چیز از آنها نشنیده است . در شیلی رییس جمهور قانونی را به زیر می کشند او را می کشند و خودکشی جلوه می دهند. در کنگو یک رییس جمهور قانونی و مبارز را می کشند و برای اینکه اثری از او باقی نماند به جنازه اش هم رحم نمی کنند. " قرن ما قرن موسی چمبه هاست ! "
در هندوراس کودتا می کنند ، در برابر کشته شدن مردم در یک باریکه زمین ، در برابر کشته شدن مردم در صبرا و شتیلا و قانا ، در برابر جنگی نابرابر در یمن ، در برابر نسل کشی رواندا سکوت می کنند چون عاملان همه این وقایع با او- آنها- دوستند؛ چون همه از خودشان هستند.

آیا برای هراعتقادی باید مرد ؟ باید دید آن اعتقاد چه کسی را دشمن می داند ؟ طاغوتی که در برابر آن اعتقاد قد علم کرده کیست ؟ و آیا بازهم این می تواند کشتن یک عده بی گناه دیگر را که جرم ندارند را توجیه کند ؟ گاهی از هرمسیری هم بروی بازهم برای نتیجه ای منطقی به بن بست می خوری !!!



راستی را که به دورانی سخت ظلمانی عمر می کنیم
کلمات بی گناه
نابخردانه می نماید
پیشانی صاف
نشان بی عاریست
آن که می خندد
هموز خبرهولناک را نشنیده است

چه دورانی!
که سخن از درختان گفتن
کم و بیش جنایتی ست.
چراکه از این گونه سخن پرداختن
در برابر وحشت های بی شمار
خموشی گزیدن است.!
نیک آگاهیم که نفرت داشتن
از فرومایگی حتی ؛ رخساره ما را زشت می کند.
نیک آگاهیم که خشم گرفتن
بر بیداد گری حتی
صدای مارا خشن می کند.
دریغا! ما که زمین را آماده مهربانی می خواستیم
خود مهربان شدن نتوانستیم!

چون عصر فرزانگی فراز آید
و آدمی
آدمی را یاور شود
از ما
ای شمایان
با گذشت یاد آرید!

" برتولت برشت "



فرشته صادقی Posted by Freshteh Sadeghi.