Saturday, July 30, 2011

حیات مردان نامی


در تاریخ مبارزات استعماری قرن بیستم شخصیتی هست به نام عمر مختار ، رهبر مبارزات مردم لیبی علیه استعمار ایتالیا . عمر که یکی از علمای مشهور سنوسی بود در حدود بیست سال رهبری مبارزات برای بیرون راندن ارتش اشغالگرایتالیا را برعهده داشت و سرانجام در سال 1931 توسط ارتش ایتالیا دستگیر و به اعدام محکوم شد و حکم او نیز در شهر بنغازی که پایگاه امروز مخالفان قذافیست اجرا شد . طرفه آنکه وقتی ارتش ایتالیای فاشیست عمر را که همراه با تعداد کمی از مبارزانش می جنگید- و همه آنها شهید شده بودند- دستگیر کرد باور نمی کرد این پیرمرد همان عمر مختار مشهور باشد.



اما تاریخ روایت می کند که بین افسر ایتالیایی رییس دادگاه و عمردر روزی که حکم او را اعلام کردند مکالمه جالبی روی داد.

افسر از عمر می پرسد : آیا تو با دولت ایتالیا جنگیده ای ؟
عمر می گوید : بله .

قبول داری که مردم را به مبارزه با ارتش ایتالیاتشویق کردی؟
- بله.

می دانی عقوبت کاری که کردی چیست ؟
- بله.

و خودت هم می دانی چی داری می گویی ؟
- بله.

بعد افسر ایتالیایی دوباره از او می پرسد: از کاری که کردی پشیمان هستی ؟
عمر می گوید : نه!

می دانی قرارست اعدام بشوی ؟
عمر بازهم می گوید بله!

افسر قاضی می گوید : از اینکه می بینم پایان زندگی تو به اینجا ختم می شود خیلی ناراحتم.
عمر جواب می دهد : ولی این بهترین راهی است که ممکن بود زندگی من آن ختم شود.

قاضی سعی می کند عمر مختار را مجاب کند که در مقابل حکم عفو، در نامه ای - یا فتوایی- از همه مجاهدین لیبیایی بخواهد دست از جهاد علیه ایتالیایی ها بردارند .
اینجاست که عمرجمله مشهورش را می گوید : " آن انگشت سبابه ای که هر روز در نماز شهادت می دهد لا اله الا الله و محمد رسول الله نمی تواند حکم به باطل بدهد."

خدا رحمت کند امام خمینی را که گفت : "ملتی که شهادت دارد اسارت ندارد."
اما بنظر نمی آید مخالفان قذافی - هرچند در مخالفت با قذافی محق هستند- احفاد و نوادگان عمر مختار باشند که اگر بودند کمک استعمارگران سابق ایتالیایی و فرانسوی و انگلیسی را قبول نمی کردند و به سبک عمر مختار یا کشته می شدند یا می کشتند اما بهرحال آنها پیروز میدان مبارزه با قذافی دیکتاتور دست نشانده همان استعمارگران ایتالیایی و فرانسوی و انگلیسی بودند.



** پی نوشت :

1-اهل سنت معمولا هنگام تشهد در نماز انگشت سبابه شان را به حالت شهادت دادن می گیرند و منظور عمر هم همین حرکت در نماز بوده است.

2- "حیات مردان نامی" نوشته پلوتارک ؛ مورخ یونانی پیش از میلاد

Monday, July 25, 2011

زنگ ها برای که به صدا در می آیند؟

انفجار دو روز پیش نروژ و تیراندازی متعاقب آن در جزیره ای نزدیک پایتخت که باعث مرگ بیشتر از 90 نفر شد زنگ های زیادی را به صدا درآورد. اول همه آنرا حادثه ای تروریستی خواندند که باید زیر سر مسلمانان خصوصا القاعده باشد ؛ القاعده ای که از آن جز شیر بی یال و دم و اشکمی باقی نمانده است . رسانه های اسلام ستیزی چون فاکس نیوز بلافاصله شروع کردند به پمپاژ خبرهایی از این دست که این حادثه یازده سپتامبر نروژ است و نروژ بخاطر شرکت در جنگ های ناتو از سوی مسلمانان تنبیه می شود و آی چه نشسته اید که تروریست های مسلمان همه جا نفوذ کرده اند.دیگری گفت این حادثه نشانه شکست سیاست مدارای فرهنگی اروپایی هاست و اینکه مهاجران در کشورهای غربی به مایه دردسر تبدیل شده اند و باید بیرون انداخته شوند ،اما وقتی معلوم شد عامل حادثه یک جوان بلوند چشم آبی افراطی مسیحی است روایت رسانه ها فرق کرد و دیگر چیزی وجود نداشت که بخواهند برایش تئوری بافی کنند و کارشناس بیاورند وتوی سر مهاجران مسلمان بزنند. در واقع اعلام احتضار ارزشهای غربی و رخنه مسیحیت آن هم نه از نوع مسیحیت عادی بلکه با انگیزه های افراطی بین اروپایی ها چیزی نیست که از سوی بلندگوهای اسلام ستیزی قابل بیان کردن باشد. آنهم برای اروپایی که چند قرنست مسیحیت را دست بسته کنار گذاشته است خیلی سخت است که شاهد بازگشت مسیحیت تندرو و ایدئولوژیک باشد.اروپایی که قرن هاست خدایی ندارد نمی تواند ببیند خدا برمی گردد هرچند در غالب افکار رادیکالی وافراطی...

بعد ، دقیقا همین دیروزمستندی رادیدم در مورد چندفرهنگی و افسانه ای به این نام در کانادا . آنجایی که در آخر فیلم یکی از جامعه شناسان کانادایی گفت سیاست تکثر فرهنگی شکست خورده نه بخاطر اینکه مهاجران با دولت هاهمکاری نمی کنند یا خودشان تمایل به انزوا دارند بلکه به این دلیل که اصل این سیاست و روشی که برای اجرای آن تعبیه شده ،هدفی نداشته و نداردمگر به حاشیه راندن مهاجران از هر رنگ وملیتی و تلاش برای کنترل بیشتر آنها. در چنین فضایی گروه های اسلامی عملا غیر ممکنست بتوانند فعالیت حتی از نوع روزمره کنند چون ذره بین دقیقا روی آنهاست.اما در همین فضا دیگرانی با افکار تندرو از نوعی دیگر ،به اندازه کافی وقت و بودجه و آزادی عمل دارند که هرکار بخواهند بکنند و بازهم نام "شوالیه های معبد" را زنده کنند که دورزمانی جنگ های سیاه صلیبی علیه مسلمانان را براه انداختند.

انفجار نروژ شبیه انفجار 1997 اوکلاهمای امریکا بود. وقتی مقر سازمان اف بی آی را در اوکلاهما سیتی منفجر شد امریکا بلافاصله انگشت اتهام را به سوی ایران گرفت. بعد معلوم شد یک جوان افراطی به اسم تیموتی مک وی عامل این حادثه بوده و ظاهرا هم علتش انتقام گیری بابت کشتار فرقه دیویدیان بدست دولت کلینتون بود. بهرترتیب مک وی را دولت امریکا اعدام کرد. برخلاف قاتل نروژی که طبق قوانین بشردوستانه! و حقوق بشری ! اروپایی اگر هم محکوم شود- و به جرم دیوانگی تبرئه نشود- تنها 21 سال زندان برایش در نظر می گیرند تا در زندان وقت کافی برای ادامه مطالعاتش داشته باشد و با طرح های جالب تری برای خرابکاری از زندان مرخص شود.

..چه بخواهیم قبول کنیم و چه نخواهیم ! واقعیت اینست که تمدنی به نام غرب ، خدایی به نام انسان ، دینی به نام سکولاریته که تنها غایتش محو خدای آسمانی از زندگی انسان بود و هست ، پیامبری به نام عقل منقطع از وحی و الوهیت - آنهم عقلی غربی که تابع مناسبات پول و سود است و برای سود بیشتر به مادرش هم رحم نمی کند، متفکرانی به نام ماکیاولی و اسپینوزا و فوکویاما و هانتینگتون و اتوپیا و مدینه فاضله ای که نمادش "ال دورادو" شهر افسانه ای پر از طلاست ، به دوران زوالش رسیده است.در حال مرگست و ناچار باید جای آنرا تمدنی برتر و از نوعی دیگر با مناسباتی انسانی ،اخلاقی ، آرمانی و فرا ملیتی و نژادی بگیرد که زمانش هم اکنون و چهارده قرن پس از هجرت آن الگوی بزرگ اخلاقست.
همانطور که آن محقق در مستند دیروزی می گفت این وضع نمی تواند ادامه داشته باشد و فروپاشی از درون آغاز شده است...

حوادثی از این دست تنها صدای انعکاس زنگ های بزرگتری هستند که در جاهایی دورتر مدتهاست به صدا درآمده اند و مااکنون صدایشان را می شنویم که بتدریج بلندتر و بلندتر می شوند.

Monday, July 4, 2011

داد بی داد ازفیلترینگ


نوشته ای که می نویسم به چند موضوع ارتباط پیدا می کند که شاید کمی بی ربط به نظر برسند ولی در عین حال از قانون ظروف مرتبطه تبعیت می کنند.
پس از فیلتر شدن وب لاگ دانشطلب - که دومین تجربه برای خود دانشطلب پس از مدرسه ما ست- بحث زیادی بر سر فیلترینگ هردمبیل ، سلیقه ای ، به شدت تابع جریان های سیاسی و مصادیق آن و نبود ظرفیت نقد در بین دولتمردان و سیاستمداران ما بوجود آمده است. یکی از وب لاگها + از اخلاق می نویسد و دیگران -کمی هم ناامید- از فیلترینگ گسترده و بی حساب و کتاب و بی معنی می نالند که هیچ گونه انتقادی را برنمی تابد آنهم در زمانی که رهبر انقلاب خودشان بر تشکیل کرسی های نقد و آزاد اندیشی تاکید می کنند +. و طبیعی است که نقد بدون شنیدن صدایی متفاوت امکان پذیر نیست.
اما یک نکته دیگر در بحث فیلترینگ آزادی اطلاعات است ؛ این شاخه نه تنها در اینترنت بلکه در سایر قسمتهای فرهنگی جمهوری اسلامی هم به چشم می خورد و بجای اینکه موفق عمل کند دقیقا برعکس و ضد خود عمل می کند ؛ یعنی گاهی شما می توانید با آزاد گذاشتن اطلاعات چشم مردم را به روی حقایقی باز کنید که با صد صدا وسیما امکانش نیست. برای توضیح بیشتر دو مثال از درون و بیرون اینترنت می زنم:

دیروز یکی از دوستان به من لینکی را معرفی کرد که عبدالله شهبازی در مورد بهاییان نوشته است + و همانطور که همه می دانیم وب لاگ عبدالله شهبازی هم مدتهاست به فیلترینگ دچار شده و دلایلش بخشی به دلیل حمایت های او از جنبس سبز و شخص میرحسین موسوی و اتفاقات بعد از ماجراهای سال 88 دارد و بخشی هم مطمئنا به اعتراضات او به زمین خواری های شیراز- و به تبع آن جریان های سیاسی پشتش!- برمی گردد.

نوشته شهبازی در پاسخی به نوشته محمدنوری زاد نویسنده سابق کیهان است که اخیرا از زندان ازاد شده و در نوشته ای اعلام کرده باید روزی به بهاییان به خاطر بی دادی که بر آنها رفته خسارت داد و شهبازی که به ادعای خودش یکی از متخصص ترین افراد در مورد ریشه یابی بهاییان در ایرانست- در نوشته اش این طرز فکر را محکوم می کند و دلایلی بر انحراف و فساد بهاییان می آورد . واقعیت اینست که هراز چند گاهی زمزمه هایی در مورد بهاییان شنیده می شود و یا سعی می شود آنها را با مظلومیت نشان دهند و عملکرد جمهوری اسلامی در مورد آنها را زیر سوال ببرند ، این اتفاقی است که هرچند مدت یکبار در مورد اعدام های مجاهدین و فدایین خلق در سال 67 هم شنیده می شود و من بارها از افرادی که هوادار اصلاح طلبان هستند این موضوع و زیر سوال بردن آن اتفاق را شنیده ام. ( قابل توجه اینکه هواداران سفت و سخت مشارکت و مجاهدین انقلاب و ..معمولا هرجا احتیاج باشد امام خمینی را اسوه قرار می دهند ورهبر معظم را هیچ وقت به عنوان رهبر قبول نداشته و ندارند- اما در مواقعی مانند موضوع اعدام های سال 1367 همان امام را هم زیر سوال می برند.)

چند سال پیش من کتابی خواندم به اسم داد بی داد که مجموعه از خاطرات زندانیان زن سیاسی ایران ِ پیش از انقلاب است که اکثرا مجاهدین خلق و فداییان خلق بودند و خواندن این کتاب که خاطراتی از تعدادی از آنهاست نکته هایی را در مورد آنها روشن می کند - بماند که بعد از شاه با جمهوری اسلامی هم چپ افتادند وبیشتر آنها خارج از ایران هستند.
این آدمها بشدت ایدئولوژی زده بودند ، بسیار گوشت تلخ ، لجباز، و یک دنده بودند و حاضر نبودند به هیچ عنوان چیزی را خارج از آنچه به آنها گفته شده یا داده شده تا بخوانند ، را قبول کنند. مجاهدین خلق که بعدها منافقین شدند، دارای اسلام التقاطی و نشات گرفته از آموزه های کمونیسم بودند اما فداییان که هوادار انقلاب مائو درچین بودند و ایدئولوژی شان آموزه های ترجمه شده مائو بود ، از مجاهدین هم بدتر بودند و حاضر به شنیدن هیچ حرفی نبودند. این آدم ها معمولا مخالفینشان را در زندان بایکوت می کردند و بلاهایی دیگرهم سر کسانی که با آنها مخالف بودند یا از ایدئولوژی آنها برمی گشتند در می آوردند- البته اینها خاطرات زنهایشان است و وای به مردهای آنها!

بهرترتیب من جلد اول این کتاب را خواندم اما جلد دومش هرگز اجازه انتشار نیافته است- دقیقا پیش از نوشتن این پست هم به انتشارات آن تلفن زدم و جواب همان قبلی بود.

مدتی بعد در مجله شهروند امروز مقاله ای در مورد دو کودک به اسم های مستعار جوانه و دانه خواندم در مقاله ای که به واکاوی فداییان خلق و اقدامات آنها می پرداخت و نمونه ای که منجر به کشتن دو بچه شد که خانواده هایشان جزو فداییان بودند و کشته شدند و بچه ها آنقدر در خانه های تیمی دست به دست بین گروه های مختلف گشتند تا نهایتا در یکی از حمله های رژیم شاه به خانه های تیمی توسط خود فداییان با بی رحمی تمام کشته شدند.

واقعیت اینست که خواندن این کتاب به جای چند ده برنامه و خاطره و ... می تواند واقعیت عریان این آدم ها را نشان بدهد. نوشته ای که در بالا از عبدالله شهبازی مثال زدم هم می تواند همین نقش روشنگری را ایفا کند تا افراد مختلف خصوصا جوانان نسل اینترنت و کمتر کتاب خوانده ، دیگر در دام مظلوم نمایی و اشک تمساح چه برای منافقین چه برای مجاهدین و چه برای بهایی ها نیفتند.

هیچ کس انکار نمی کند که فیلترینگ باید در مواردی که خلاف اخلاق یا در جهت براندازی و مخالف اسلام هستند اعمال شود- اما در موارد اختلاف نظرهای سیاسی یا اجتماعی دقیقا وعمدا راهی را طی می کند که به محدود کردن هرچه بیشتر اطلاعات و مهمتر از آن " آگاهی و روشنگری" ختم می شود و ضربه اش را نه مسئولان ناآگاه و کج سلیقه فیلترینگ بلکه در درجه اول خود جمهوری اسلامی و در درجه دوم شهروندان جمهوری اسلامی می خورند.

و نهایتا این نوشته ای است از همان مقاله شهروند امروزست- شهریور 87- در مورد همان فداییان خلق:

اینک می توان مدعی شد ما شهروندان درجه چندم جمهوری اسلامی و ایضا "فردگرایان خرده بورژوا و نمی دانم چه و چه" چقدر خوش اقبال بودیم که در آن سال سیاه 60 ، در آن سال نارنجک به کمر بستن و مجتهدان کهنسال را لت و پار کردن و در آن سال کشتار وسیع ، این روحانیت بود که بر مخالفان پیکارجوی خود غالب آمد .
نه! بر بستر فعالیت چریک های فدایی خلق ایران هیچ دانه ای نرویید و هیچ جوانه ای نشکفت. در پشت اراده آهنین رهبران آن شراره های سقوط موج می زد.


* پی نوشت : نظر به اینکه بلاگر از دم فیلتر است بنابراین دلیلی ندیدم که کلمه فیلترینگ را با نقطه های مابینش- چنانچه مرسوم است- بنویسم. و دیگر آنکه آخرین پاراگراف این متن احتمالا نه فقط در مورد فداییان خلق بلکه در مورد سایر معارضان نظام شیعه جمهوری اسلامی - چه مذهبی و چه سیاسی- کمابیش صدق می کند.

ا

Sunday, July 3, 2011

نفت ، نفت و بازهم نفت


الف : سیاست های امروز دولتمردان امریکایی بر اساس نظریات مشاور پرنفوذ فرانکلین دی روزولت است که : " کنترل بر روی ذخایر انرژی خاورمیانه -که با هیچ کجای دیگری- قابل مقایسه نیستند به معنای کنترل بر جهان است و از دست دادن آن تهدیدی علیه پروژه سلطه جهانی است که طی جنگ جهانی دوم به دقت به اجرا درآمد و از آن زمان به بعد نیز در برابر تمامی تغییرات بزرگ جهانی ایستادگی کرده است. "

ب: ژاپ دهوف شفر دبیر کل اسبق ناتو : "نیروهای ناتو باید از خطوط لوله ای که نفت و گاز رابه غرب انتقال می دهند محافظت کنند و حتی باید امنیت راه های دریایی که تانکرها آنها را می پیمایند و سایر زیر ساخت های انرژی را نیز برعهده بگیرند. "

ج : دولت کلینتون : "امریکا حق دارد که از قوه قهریه برای دسترسی بدون محدودیت به ذخایر استراتژیک استفاده کند و باید نیروهای نظامی فراوانی را پیشاپیش در اروپا و آسیا مستقر کند تا افکار مردم در مورد "ما" و " وقایعی که روی زندگی و امنیت ما اثرگذارند" را شکل دهند.

د: نوامبر سال 2007 ، اعلامیه اصول دولت امریکا : "نیروهای امریکایی باید بطور نامحدود در عراق باقی بمانند تا عراق را مجبور به امتیازدهی به سرمایه گذاران امریکایی ( بخوانید کورپوریشن ها و کمپانی های عظیم) کنند ."
مدتی بعد رییس جمهور بوش به کنگره امریکا اعلام کرد هرلایحه ای که قصد تعیین محدودیت زمانی برای "نیروهای امریکا در عراق" یا " کنترل امریکا بر ذخایر انرژی عراق " داشته باشد را رد خواهد کرد.

.
.
.

عراق: بر اساس مطالعات لرزه نگاری بزرگترین ذخایر نفت دنیا متعلق به این کشور است و آخرین گمانه زنی ها میزان ذخایر این کشور را 350 میلیارد بشکه نفت برآورد می کنند. اما بطور رسمی سومین دارنده ذخایر نفت دنیا با میزان اثبات شده 143 میلیارد بشکه نفت است.

لیبی : بزرگترین دارنده نفت در آفریقا و نهمین کشور دارنده ذخایر در دنیاست. این ذخایر در سال 2007 بالغ بر 41.5 میلیارد بشکه براورد شده اند.



منابع : دانشنامه اینترنتی ویکی پیدیا و سخنرانی نوام چامسکی +

ا