Monday, July 25, 2011

زنگ ها برای که به صدا در می آیند؟

انفجار دو روز پیش نروژ و تیراندازی متعاقب آن در جزیره ای نزدیک پایتخت که باعث مرگ بیشتر از 90 نفر شد زنگ های زیادی را به صدا درآورد. اول همه آنرا حادثه ای تروریستی خواندند که باید زیر سر مسلمانان خصوصا القاعده باشد ؛ القاعده ای که از آن جز شیر بی یال و دم و اشکمی باقی نمانده است . رسانه های اسلام ستیزی چون فاکس نیوز بلافاصله شروع کردند به پمپاژ خبرهایی از این دست که این حادثه یازده سپتامبر نروژ است و نروژ بخاطر شرکت در جنگ های ناتو از سوی مسلمانان تنبیه می شود و آی چه نشسته اید که تروریست های مسلمان همه جا نفوذ کرده اند.دیگری گفت این حادثه نشانه شکست سیاست مدارای فرهنگی اروپایی هاست و اینکه مهاجران در کشورهای غربی به مایه دردسر تبدیل شده اند و باید بیرون انداخته شوند ،اما وقتی معلوم شد عامل حادثه یک جوان بلوند چشم آبی افراطی مسیحی است روایت رسانه ها فرق کرد و دیگر چیزی وجود نداشت که بخواهند برایش تئوری بافی کنند و کارشناس بیاورند وتوی سر مهاجران مسلمان بزنند. در واقع اعلام احتضار ارزشهای غربی و رخنه مسیحیت آن هم نه از نوع مسیحیت عادی بلکه با انگیزه های افراطی بین اروپایی ها چیزی نیست که از سوی بلندگوهای اسلام ستیزی قابل بیان کردن باشد. آنهم برای اروپایی که چند قرنست مسیحیت را دست بسته کنار گذاشته است خیلی سخت است که شاهد بازگشت مسیحیت تندرو و ایدئولوژیک باشد.اروپایی که قرن هاست خدایی ندارد نمی تواند ببیند خدا برمی گردد هرچند در غالب افکار رادیکالی وافراطی...

بعد ، دقیقا همین دیروزمستندی رادیدم در مورد چندفرهنگی و افسانه ای به این نام در کانادا . آنجایی که در آخر فیلم یکی از جامعه شناسان کانادایی گفت سیاست تکثر فرهنگی شکست خورده نه بخاطر اینکه مهاجران با دولت هاهمکاری نمی کنند یا خودشان تمایل به انزوا دارند بلکه به این دلیل که اصل این سیاست و روشی که برای اجرای آن تعبیه شده ،هدفی نداشته و نداردمگر به حاشیه راندن مهاجران از هر رنگ وملیتی و تلاش برای کنترل بیشتر آنها. در چنین فضایی گروه های اسلامی عملا غیر ممکنست بتوانند فعالیت حتی از نوع روزمره کنند چون ذره بین دقیقا روی آنهاست.اما در همین فضا دیگرانی با افکار تندرو از نوعی دیگر ،به اندازه کافی وقت و بودجه و آزادی عمل دارند که هرکار بخواهند بکنند و بازهم نام "شوالیه های معبد" را زنده کنند که دورزمانی جنگ های سیاه صلیبی علیه مسلمانان را براه انداختند.

انفجار نروژ شبیه انفجار 1997 اوکلاهمای امریکا بود. وقتی مقر سازمان اف بی آی را در اوکلاهما سیتی منفجر شد امریکا بلافاصله انگشت اتهام را به سوی ایران گرفت. بعد معلوم شد یک جوان افراطی به اسم تیموتی مک وی عامل این حادثه بوده و ظاهرا هم علتش انتقام گیری بابت کشتار فرقه دیویدیان بدست دولت کلینتون بود. بهرترتیب مک وی را دولت امریکا اعدام کرد. برخلاف قاتل نروژی که طبق قوانین بشردوستانه! و حقوق بشری ! اروپایی اگر هم محکوم شود- و به جرم دیوانگی تبرئه نشود- تنها 21 سال زندان برایش در نظر می گیرند تا در زندان وقت کافی برای ادامه مطالعاتش داشته باشد و با طرح های جالب تری برای خرابکاری از زندان مرخص شود.

..چه بخواهیم قبول کنیم و چه نخواهیم ! واقعیت اینست که تمدنی به نام غرب ، خدایی به نام انسان ، دینی به نام سکولاریته که تنها غایتش محو خدای آسمانی از زندگی انسان بود و هست ، پیامبری به نام عقل منقطع از وحی و الوهیت - آنهم عقلی غربی که تابع مناسبات پول و سود است و برای سود بیشتر به مادرش هم رحم نمی کند، متفکرانی به نام ماکیاولی و اسپینوزا و فوکویاما و هانتینگتون و اتوپیا و مدینه فاضله ای که نمادش "ال دورادو" شهر افسانه ای پر از طلاست ، به دوران زوالش رسیده است.در حال مرگست و ناچار باید جای آنرا تمدنی برتر و از نوعی دیگر با مناسباتی انسانی ،اخلاقی ، آرمانی و فرا ملیتی و نژادی بگیرد که زمانش هم اکنون و چهارده قرن پس از هجرت آن الگوی بزرگ اخلاقست.
همانطور که آن محقق در مستند دیروزی می گفت این وضع نمی تواند ادامه داشته باشد و فروپاشی از درون آغاز شده است...

حوادثی از این دست تنها صدای انعکاس زنگ های بزرگتری هستند که در جاهایی دورتر مدتهاست به صدا درآمده اند و مااکنون صدایشان را می شنویم که بتدریج بلندتر و بلندتر می شوند.