Tuesday, February 12, 2013

دموکراسی بد٬ دموکراسی خوب



  دموکراسی یعنی همین ! + و +  : با همه لوازمش و بدی هایش و خوبی هایش٬  باید دموکراسی را درهم خرید . یکی از لوازم دموکراسی هم «آزادی بیان» است و آزادی بیان جزو اصول قانون اساسی ماست. درعین حال که برایش قید هایی گذاشته اند که شامل عدم اهانت به ادیان٬ شخصیت های دینی ٬ کتب آسمانی ٬ بزرگان ٬ مراجع و روحانیون  و حتی قومیت هاست که می توان حتی گفت این محدود کردن خیلی هم خوب و عالی است چون هم باعث تکدر خاطر گروه ها و ملت ها نمی شود هم از نظر دینی و مذهبی مشکلی را ایجاد نمی کند. اما بجز این موارد خاص ٬ دیگر نمی توان هر موضوعی را به همین بهانه بی احترامی مسکوت گذاشت یا از آن بدتر همه کور شوند ٬ کر شوند٬ دور شوند ٬ خفه شوند چون یکی آقازاده ست! یکی خانم اقازاده ست! یکی خواهر آقا زاده ست! یکی استوانه است!
«نومن به بعض و نکفر به بعض »هم نمی شود٬ فحش دادن و هو کشیدن و دو دو کردن هم خوبست ولی برای رعیت زاده ها به شرط آنکه رقیب سیاسی ما باشد و چشم دیدنش را هم نداشته باشیم؟ نمی شود دایما به یکی فحش بدهیم و توی کاسه اش بگذاریم و بعد اگر از گل به ما پایین ترگفتند یا اعلام کردند که بالای چشم مان ابرو است تمام نوچه ها و سایت ها و بر و بچه ها و پسرخاله و داماد وبقیه را ردیف کنیم که بیایند و برای اتفاقی که افتاده مرثیه بخوانند و وامصیبتا سر بدهند.  +
 چطور خبرنگارعراقی به یک رییس جمهوری کفش پرت کند خوبست؟ چطور بعضی ها بروند یک کشوری تو آن شلوغی یکی یک لنگه کفش در حمایت از تروریست های یک جای دیگر پرت کند تمام سایت های دوستان و عزیزان و پسرخاله و دکتر و بقیه باید گزارشش را بدهند و قند تو دلشان آب شود ؟ اما علیه ما کسی شعار بدهد بد است ؟
با این حساب باید گفت آن رییس جمهوری که آن خبرنگار عراقی بهش کفش پرت کرد خیلی آدم باجنبه ای بود که بلند شد گفت کفشش هم سایز ۶ بود ! و قضیه را به شوخی ختم کرد.
آن یکی هم که چندسالست می رود سازمان ملل بیرون آن ملت می ایستند و کلی پلاکارد می برند بالا و علیهش شعار می دهند اصلا نشانی از ناراحتی و اوقات تلخی نشان نمیدهد و برایش هم اهمیت ندارد .بعد از انتخابات و قبل از انتخابات هم که دیگر گفتن ندارد که از مثنوی هفتادمن کاغذ سنگین تر است و از یک هفته دو هفته دکتر حمام نرفته ! تا سیب زمینی های بالای چوب! و انواع و اقسام جوک ها و دری وری ها و اسم خلاصه کردن ها ! وحرف های دیگر ---که هرکسی یادش رفته  ما که یادمان نرفته است!
 
رجل سیاسی برای سیاسی بودن باید هم خودش هم بر و بچه ها و پسرخاله و داماد ! سعه صبرشان را ببرند بالا. اگر ندارند بهترست خودشان را قاطی رجال سیاسی نکنند. 

اما : در سال ۲۰۱۰ کریسیتین لاگارد رییس فعلی صندوق بین المللی پول و وزیر اقتصاد سابق فرانسه لیستی از افراد بدهکار مالیاتی در یونان را که حساب هایشان را به بانک های سوییس منتقل کرده بودند --تا از مالیات های کلان شانه خالی کنند- به وزیر دارایی و اقتصاد وقت یونان می دهد. وزیر هم لیست را در ظاهر در اختیار مقامات دیگر قرار می دهد و صد البته اتفاق خاصی نمی افتد. بعد از آن یک خبرنگار از ماجرا خبر دار می شود و لیست را بدست آورده و منتشر می کند. خبرنگار را دادگاهی می کنند ولی او موفق می شود از خودش دفاع کرده و نهایتا تبرئه می شود. فشار افکار عمومی آنهم در یونانی که با دوره ریاضت اقتصادی دست و پنجه نرم می کند و نیازمند حتی کوچکترین منبع درآمد مالیاتی است باعث می شود وزیر دارایی جدید  دوباره از دولت فرانسه تقاضای آن لیست را کند. بعد از این مقامات یونانی متوجه می شوند لیست جدید با لیست ۲۰۱۰ که وزیر دارایی سابق ارايه کرده بود تفاوت هایی دارد و نهایتا به این می رسند که سه نفر از اقوام آقای وزیر در لیست دومی هستند و در لیست اولی وزیر نبوده اند. این یعنی او در لیست اول دست برده و اسم اقوام بدهکار مالیاتی اش را حذف کرده است. جنجالی بر سر این موضوع بپا شد و قرار شد وزیر سابق برای ادای پاره ای توضیحات به پارلمان برود و باقی قضایا. در کشور ما چند بار لیست بدهکاران بانکی به مقامات مسئول در قوه قضا ارایه شده است ٬  گوشه ای از اینکه چه کسانی و در چه موقعیت هایی چه انتظاراتی دارند هم  برملا شده است اما :



**پی نوشت
۱- این پست را بطور خلاصه در گوگل پلاس منتشر کردم دوستان توصیه کردند اینجا منتشر کنم بنابراین کمی بسطش دادم اما اصلش همان است که در پلاس منتشر شد. +

۲- هیچ سایتی حق انتشار این مطلب را با عنوان واهی خوشحالی هواداران احمدی نژاد از حادثه ۲۲ بهمن قم  ندارد چون این نوشته اعلام خوشحالی نیست. بیان واقعیت هاست. واقعیت هم همیشه تلخ است.

۳- این شعر از مرحوم سید اشرف الدین گیلانی است ٬ شاید وصف الحال  آدم هایی مثل من باشد.   

دست مزن ! چشم ! ببستم دو دست
راه مرو ! چشم ! دو پايم شكست
حرف مزن ! قطع نمودم سخن
نطق مكن ! چشم ! ببستم دهن
هيچ نفهم ! اين سخن عنوان مكن
خواهش نافهمي انسان مكن
لال شوم ! كور شوم ! كر شوم
ليك محال است كه من خر شوم  


 


Sunday, February 10, 2013

ایران و کشورهای شمال آفریقا


دیشب تصویری در یکی از شبکه های عرب زبان دیدم که تلنگر جالبی بود. این تصویر مربوط به تظاهرات بزرگ دیروز در تونس پایتخت کشور تونس بود جایی که مردم به طرفداری از حزب حاکم اسلامگرای النهضه به خیابان ها ریخته بودند.شعارهای برجسته این تظاهرات علیه فرانسهو با مضمون فرانسه برو بیرون ٬‌ فرانسه گم شو بود که نشان می داد مسلمانان تونس دل خوشی از دخالت های استعمارگر سابق ندارند. همزمان با این تظاهرات بزرگ یک گردهم آیی  کوچک توسط گروه های اپوزیسیون برگزار شده بود و عجیب اینکه شبکه های انگلیسی زبان و الجزیره عربی آن را پوشش می دادند نه تظاهرات بزرگ  را. اما دلیل برگزاری این دو تظاهرات کشته شدن یکی از شخصیت های اپوزیسیون تونس شکری بلعید بود . بلعید که شخصیت چپگرا (و مارکسیست سابق) بود روز چهارشنبه بیرون خانه اش به ضرب گلوله افراد ناشناسی کشته شد. مخالفان بلافاصله مسئولیت کشته شدن او را متوجه النهضه و خصوصا رهبر آن راشد غنوشی کردند که ۲۰ سال قبل ازانقلاب تونس را در تبعید گذارند( برعکس افرادی مانند بلعید) و البته النهضه این اتهام را از اساس رد کرد . با بروز شلوغی ها  نخست وزیر تونس حمدی جبالی اعلام کرد دولت را منحل کرده و دولت تکنوکرات ها را تشکیل می دهد . ( تکنوکرات را می توان خواند هواداران غرب و سکولارها). این تصمیم جبالی با مخالفت النهضه روبرو شد که از طریق رای مردم و در انتخابات عادلانه و شفافی به قدرت رسیده و دلیلی برای تشکیل دولت جدید با حضور مخالفان ندارد. بهرترتیب تونس در تشییع جنازه بلعید درجمعه شاهد شلوغی هایی بود. اغتشاشاتی که منجر به درخواست النهضه از هوادارانش شد تا به خیابان ها بریزند و هواداری و تعداد خود را نشان بدهند ( این اتفاق نیز افتاد) اما تصویری که من در ابتدای این پاراگراف حرفش را زدم یک مرد تونسی بود که یک پلاکارد مقوایی دست ساز بر سر دستش گرفته بود که روی آن نوشته شده بود :  «تونس اسلامیه ٬ لا شرقیه ...لا غربیه»
فکر نمی کنم لزوم بیشتری داشته باشد در مورد این شعار حرفی زده شود ٬‌چون خودش به اندازه کافی گویاست. البته لاشرقیه و لاغربیه مختص ما هم نیست و آیه ای قرآنی ست اما در کشوری که سکولارترین کشور عربی است این نوشته معنای زیادی دارد.






تونس - روی پرچم فرانسه نوشته شده: برو بیرون


 این چند هفته اخیر مصر هم شاهد اغتشاشات زیادی بوده است. اغتشاشاتی که به بهانه سال روز آغاز انقلاب ۱۸ روزه شروع شدند و هرهفته ادامه دارند. هرچهارشنبه اپوزیسیون مصر که سران آن سه نفر به نامهای محمد البرادعی ٬ عمرموسی و ایمن نور هستند از مردم می خواهند به خیابانها بروند ٬ روز جمعه دوباره میدان التحریر و خیابان های منتهی به آن و اطراف کاخ الاتحادیه ( کاخ ریاست جمهوری) شلوغ می شود. نیروهای پلیس با معترضین کوکتل مولوتف و سنگ به دست درگیر می شوند و شنبه معلوم می شود در درگیری های روز قبل چند نفر کشته و مجروح شده اند. این داستان چندهفته اخیر مصر است. اپوزیسیون مصر هم مدعی هستند مرسی به دیکتاتور دیگری تبدیل شده و آنها باید جلوی این کار و خصوصا پیشرفت اخوان المسلمین را بگیرندو باید در قانون اساسی که بر اساس اسلام تهیه و اخیرا به رفراندوم گذاشته شد تغییراتی داده شود. اما کسی نیست از امثال عمرموسی بپرسد چرا آن زمان که مبارک راه و روش فرعونی پیش گرفته بود شما سکوت کرده بودید و اعتراضات خیابانی راه نمی انداختید ؟ جالب اینکه این هفته حزب عدالت و توسعه مصر که شاخه سیاسی اخوان المسلمین است  به  رهبران اپوزیسیون هشدار داد از این به بعد مسئولیت کشته شدن مردم با آن «شکست خورده هایی» ست که مردم را به خیابان ها می کشند. 

قاهره- بیرون کاخ ریاست جمهوری
خبر مهم این هفته سفر رییس جمهور ایران به مصر هم بود که بعضی با خوش بینی و بعضی با بدبینی به آن نگاه کردند. صرفنظر از نفس این سفر ٬ باید واقعیت را قبول کرد : مصر به ایران بیشتر از ایران به مصر نیاز دارد. نیاز ایران به مصر از نظر استراتژیک و یافتن جا پای بیشتر در منطقه است. نیاز مصر به ایران اقتصادی و اجتماعی و تکنولوژیک است. مصر کشوری به شدت عقب مانده است٬ نرخ سواد در آن پایین است ٬ یک گروه و طبقه ممتاز ٬الیت ٬ ثروتمند و صد البته سکولار وجود دارند که عمدتا هم بازمانده های حکومت قبل هستند و شکاف غنی و فقیر درآن زیادست. حاشیه هایی مانند المحله الکبیر در اطراف قاهره هستند که مردمش با روزی کمتر از ۲ دلار زندگی می کنند و ارتشی که تحت نظر امریکاست و سالی ۲ میلیارد دلار فقط کمک های نظامی و غیر نظامی دریافت می کند. امریکا به خاطر امنیت اسراییل به شدت به مصر نیاز دارد. با این توصیف ها نیازی نیست که بگوییم مصر وضعیتی مانند پیش از انقلاب ۱۹۷۹- ۱۳۵۷ ایران را دارد٬ با این تفاوت که مصر از نظر روشنفکری و سکولاریته از ایران زمان شاه جلوتر است و در ضمن برعکس ایران دارای موهبت نفت و گاز هم نیست. وضعیت اقتصادی این کشور خراب است و همین باعث شده که دولت مرسی در مقابل قطر و عربستان و امریکا ( از طریق صندوق بین المللی پول) که وعده های کمک مالی به این کشور داده اند کمی کوتاه بیاید ( قطر همین حالا ۵ میلیارد دلار در بانک های مصر به امانت گذاشته است تا اقتصاد این کشور بچرخد) و گرنه خود مرسی و اخوانی ها بهتر از همه می دانند آن کسی که می تواند از نظر علمی و تکنولوژیک به آنها کمک بی منت و بی عوض کند و تغییری در صنعت توریسم این کشور بدهد ایران است نه مفت خور های خلیج فارس که به تنهایی بلد نیستند حتی موتور تجهیزات نظامی امریکایی شان را روشن کنند .  

داستان تونس و مصر چیز جدیدی نیست. داستان کشورهایی است که دچار انقلاب می شوند و بعد نیروهای معارض فراوانی در آنها وجود دارند که هرکدام برای قدرت خود را موجه تر از دیگری می دانند. اما مشکل اساسی که در این کشورها وجود دارد دو گروه هستند : سکولارها که مخالف حکومت های با قانون اساسی اسلامی - مورد تونس و مصر- هستند٬ چون می دانند با قانون اساسی اسلامی حای چندانی برای آنها نمی ماند. اکثر آنها هم معمولا با غربی ها دستی در یک کاسه دارند. در مصر عمدتا هوادار امریکا هستند و در فرانسه معمولا فرانکوفیل هستند. گروه های دوم  نیروهای سلفی هستند که عمدتا ( نه تماما!) به عربستان سعودی و قطر و وهابیت متمایلند واحتمالا مسئولیت کشته شدن افرادی مانند شکری بلعید هم متوجه آنهاست. آنها بیشتر علاقمند برهم زدن نظم اجتماعی از طریق اجرای خودسرانه قوانین را دارند و معمولا یکی از گروه های مخالف رابطه این کشورها با ایران هم همان ها هستند که هم مسئول برآوردن منویات عربستان و قطر هستند و هم به جنگ شیعه -سنی دامن می زنند. ( کما اینکه در عراق همین کار را کردند ٬‌در سوریه مشغول آن هستند و در لبنان هرزمان دستشان برسد آزاری می رسانند)     

 مصر دیر یا زود چاره ای ندارد مگر اینکه چرخشی به سوی ایران انجام دهد. مصر یا باید در محور امریکا-اسراییل -اروپا-ترکیه- سعودی و قطر بماند با به محور ایران-حماس- حزب الله- سوریه ملحق شود.البته مرسی اعتراضات مستقیمی علیه سوریه را به زبان آورده است اما او که با انقلاب به حکومت رسیده نمی تواند از انقلاب مصر حمایت کند و در مورد سوریه سکوت کند. هرچند برگزاری جلساتی در حاشیه نشست قاهره با ایران و ترکیه نشان می دهد آنها هم متمایلند در سوریه نقش مثبتی داشته باشند تا جاپایی در آینده برای رابطه با حکومت اسد داشته باشند که حالا دیگر همه می دانند به این راحتی قابل ساقط شدن نیست.در تمام سه دهه حکومت مبارک ایران به اخوان کمک های مادی و معنوی فراوانی کرده است و حساب اخوان و لایه های مختلف آن از حساب الازهر که در تمام سالهای حکومت مبارک رسما موید آن بود جداست. نهایتا ایران در طول این سالها نشان داده از همکاری با دولت ها و ملت های سنی مذهب ابایی ندارد ( نمونه های سودان و حماس). به علاوه در مصر سنت شیعیان چندان هم ناشناخته نیستند چون این کشور به مدت ۳ قرن تحت سلطه حکومت فاطمیان بود که دوره اوج فرهنگ و تمدن اسلامی مصر به شمار می آید و مصری ها علقه های فراوانی نسبت به مشایخ شیعه دارند ( نمونه هایش راس الحسین و مسجد سیده زینب و سیده نفیسه در قاهره هستند). اقدام یک جانبه ایران برای برداشتن ویزای ورودی مصری ها به ایران هم کمک فراوانی به ادامه روابط می کند. روابطی که از طریق فرهنگی با مردم شروع می شود و به روابط سیاسی با حکومت ختم خواهد شد. در واقع این حکومت های سنی هستند که بیشتر از اینکه ایران بخواهد از آنها بترسد از ایران وخصوصا ایدئولوژی شیعه هراس دارند. بقول یک کامنت گذار در سایت الجزیره عربی : «مگر شیعیان چه چیزی دارند که علمای ما سنی ها می ترسند ما از آنها خبر داشته باشیم ؟ معمولا رسم براینست که اقلیت ازاکثریت بترسد پس چرا در قضیه شیعه- سنی عکس این مورد صادق است ؟»

و در این میان بدبخت تر از همه امریکاست که  بخاطر هراس و از در مخالفت با ایران مجبورست با اطلاع  تام و تمام چشم هایش را ببندد و به حکومت هایی مانند عربستان و قطر که صادر کننده و تامین کننده مالی ایدئولوژی وهابیت و القاعده و سلفی گری هستند باج بدهد و همیشه هم  اولین کسی که مورد هدف و دشمنی این گروه ها قرار می گیرند امریکا و هم پیمانانش هستند.  

 

Sunday, January 20, 2013

مالی ٬ افغانستان افریقا؟

  
در اسطوره های یونان داستان زنی هست به نام پندورا که درب جعبه ای را  باز کرد و تمام مصیبت ها و شرهای دنیا با بازشدن درب آن جعبه در تمام زمین پخش شدند.

اسطوره پندورا یک داستان بیشتر نیست اما آن جعبه همه جا هست و چندسال یک بار یکی درش را باز می کند و مصیبت هایش دوباره سراسر دنیا را می گیرد .  جعبه پندورا دو سال پیش دوباره باز شد : وقتی شیخک های عرب و امریکا ٬ انگلیس و بقیه تیم نوچه ها تصمیم گرفتند قذافی را سرنگون کنند اما هرگز به اینکه بعد چه اتفاقی خواهد افتاد فکر نکردند چون سرنگونی قذافی فقط منجر به سرنگونی یک آدم دیوانه نشد و عواقب آن فقط دامن لیبیایی ها را نگرفت بلکه پس لرزه هایش حالا بعد از دو سال در شمال و غرب آفریقا احساس می شود وقتی فرانسه دوباره به بهانه مبارزه با تروریسم به مالی لشکرکشی می کند و در الجزایر مردان مسلح مرتبط با القاعده در یک تاسیسات نفتی گروگان گیری می کنند و بقیه داستانی که منجر به کشته شدن خود آنها و همچنین تعدادی از گروگان های خارجی شد. 

 اینکه فرانسه تا بحال  ۲۰۰۰ نیرودر مالی پیاده کرده و قرارست تعدادشان به ۲۵۰۰ نفر برسد- به همراه ۳۰۰۰ نیروهای کشورهای غرب آفریقا ٬تجهیزات ٬ هواپیماها ٬هلی کوپترها و سایر لوازم نظامی  فرانسوی و انگلیسی که به این کشورفرستاده شده اند نشان می دهد فرانسوی ها قرارست در مالی کنگر بخورند و لنگر بیندازند. اما چرا مالی ؟ 

استعمار اروپایی ها در قاره افریقا عمدتا از جانب چند کشور بود : انگلیس ٬ فرانسه ٬‌پرتغال ٬هلند و بلژیک . از میان آنها استعمارگران هلندی و بلژیکی و پرتغالی بیشتر در کشورهای مرکز قاره آفریقا حکومت داشتند - و البته در افریقای جنوبی ٬‌انگلیسی ها در شرق خصوصا کنیا ٬ زنگبار٬ اتیوپی٬ سومالی٬ مصر ٬زیمبابوه ٬سودان و نهایتا فرانسوی ها در غرب و شمال غرب. جایی که هنوز هم به فرانسه تکلم می شود. انگلیسی ها زودتر از بقیه دفتر و دستک استعمار را جمع کردند و از آفریقا رفتند اما فرانسوی ها و خصوصا پرتغالی ها تا نیمه های قرن بیستم هنوز هم در مستعمراتشان حضور داشتند و مالی یکی از مستعمرات سابق فرانسه ای است که هنوز هم احساس می کند وکیل و وصی و قیم آنهاست. 
مالی کشوری است که قسمت شمال آن تقریبا بخشی از صحرای بزرگ آفریقاست. گفته می شود معادن طلا و اورانیوم هم در این کشور زیاد هستند.  فرانسه مدعی است می خواهد با نیروهای القاعده در مالی که امنیت!‌فرانسه و اروپا را به خطر می اندازند مبارزه کند اما این هم بهانه ای بیشتر نیست. چون حضور القاعده در مالی به دلیل جنگ داخلی است که در دهه ۹۰ در الجزایر وجود داشت و بعد برای مدتی زیر خاکستر رفت تا دوباره پس از اتفاقات لیبی دوباره شعله ور شود. 




حدود یک سال پیش در مالی کودتایی با چراغ سبز امریکا رخ داد که عامل اصلی آن یک افسر ارتش تحصیل کرده امریکا  بود . بعد از آن مالی برای مدتی دچار بی ثباتی و دعواهای سیاسی شد و این بهترین فرصت برای جدایی طلبان شمال مالی بود که به طوارق معروف هستند. طوارق بازمانده های اعراب مسلمان به سرگردگی طارق بن زیاد هستند که در حدود سالهای ۹۰ هجری از شمال آفریقا گذشتند ٬ مردم این منطقه را مسلمان کردند و از آنجا راهی اسپانیا شده و آنجا را فتح کردند. طوارق در تمام این قرنها در شمال افریقا بوده اند و به آنها بربر نیز می گویند چون مردمی صحرا نشین هستند .اما آنها در تمام این سالها دچار تبعیض بوده و عملا شهروند هیچ کشوری نیستند. خودشان هم هیچ کدام از مرزهایی که بعد از فروپاشی امپراطوری عثمانی و توسط استمعارگران اروپایی ایجاد شد  و یکی از مالی و دیگری را الجزایر و سومی را مغرب و چهارمی را نیجریه نامید قبول ندارند و دائما بین این کشورها و مرزها تردد می کنند و کار عمده شان هم قاچاقچی گری است. تنها کسی که با طوارق خوب بود البته سرهنگ قذافی بود که به آنها حتی در دستگاه اطلاعاتی خودش مناصبی داده بود وهمین بود که در بحبوبه جنگ لیبی مخالفان قذافی به بربر ها و طوارق حمله می کردند و یک شهر به نام طوارقه که ۳۰ هزار جمعیت داشت و نزدیک مصراته بود عملا از جمعیت خالی شد و تمام سکنه اش از آنجا رانده شدند. بعد از کودتای مالی طوارق شمال این کشور در یک حرکت دسته جمعی تمام شهرهای مهم شمال که در لبه صحرا قرار دارند را گرفتند و اعلام استقلال کردند و کشورخودشان را "آزاواد" نامگذاری کردند که البته نه حکومت مرکزی مالی و نه هیچ کشور دیگری این ادعای آنها را قبول نکرد.
بعد از مدتی سرو کله  القاعده در شمال مغربAQIM  پیدا شد. آنها خودشان را میان جدایی طلبان طوارق جا دادند و به این ترتیب فرانسه فکر کرد لابد با ایجاد کشوری مستقل در شمال مالی امنیتش به خطر خواهد افتاد. القاعده مغرب افریقا هم خود دو دسته هستند : انصارالدین و موجاوMUJAW جماعه توحید و جهاد در غرب آفریقا. کسی درست نمی داند این آدم ها چه کسانی هستند و چکار می کنند اما هرچه هستند تا بحال که هیچ وقت منافع فرانسه را در داخل و خارج این کشور مورد حمله قرار نداده اند که حالا بخواهند مخل امنیت فرانسه باشند . به این ترتیب می شود احساس کرد مشکل فرانسه برای حمله به مالی القاعده نبوده و مسئله دیگری - منجمله منافع اقتصادی - در میان است. یادمان نرود فرانسه و اروپا -و تا حدودی امریکا- فعلا درگیر مسئله اقتصادی هستند و همیشه جنگ یکی از راه های تکان دادن و از ورطه بیرون کشیدن اقتصادهای ورشکسته بوده است.

 فرانسه وقتی جنگ را شروع کرد در ظاهر قصد داشت جلوی پیشروی تروریست ها٬ جهادیست ها٬ اسلامگراها و القاعده ای ها  به سوی پایتخت مالی را بگیرد . اما بعد از ده روز متوجه شد گروهی که با آنها درافتاده چندان هم عقب مانده نیستند و تاکتیک های خودشان را دارند ٬بنابراین از اسیر کشورهای اروپایی و امریکا کمک خواست. آنها هم قول کمک های نظامی و لجستیک را دادند. کشورهای افریقایی هم قرار را بر فرستادن نیرو گذاشتند و همین دیروز وزیرخارجه فرانسه از کشورهای غرب افریقا خواست نقش اصلی در جنگ را آنها برعهده بگیرند و این یعنی : ما شروعش کردیم شما خودتان یک جوری تمامش کنید ولی امتیازبهره برداری از منابع و منافع هم  مال ما خواهد بود چون ما شروع کننده جنگ بودیم. 

تجربه این چند ساله جنگ های غرب در خاورمیانه نشان داده غربی ها عرضه جمع کردن جنگ ها را ندارند فقط هرجا جنگی راه می اندازند ٬ آنجارا به آهن ربایی برای حضور نیروهای تندرویی مانند سلفی ها و القاعده می کنند و بعد حتی اگر مردم کشوری از آنها متنفر هم نباشند بتدریج احساسات ضد اشغالگری مردم شعله ور خواهد شد و این تازه اول ماجراست. از طرفی سیاست فرانسه در مالی هم  فقط نشان دهنده منافقی این کشور است چون همین فرانسه از نیروهای القاعده که در سوریه علیه حکومت بشار الاسد می جنگند حمایت سیاسی و مالی می کند کمااینکه ازمنافقین ایران در چند سال اخیر هم حمایت سیاسی - و لابد مالی- کرده است. 

حالا باید منتظر ماند و دید این بار جنگ علیه این اژدهای هفت سری که غرب القاعده اش می نامد در مالی به کجا خواهد کشید ؟ و بعد از افغانستان ٬ عراق٬ سوریه ٬ مالی ٬ سرپنجم این اژدها از کجا بیرون خواهد آمد؟  

Sunday, December 30, 2012

مؤتمر أصدقاء الشعب الإيراني


حدود ۶ هفته پیش امریکا و اتحادیه اروپا همراه با کشورهای عربی عربستان ٬ قطر و چند تا نوچه دیگر از خلیج فارس ( و ماوراء آن مانند اردن و مراکش) یک کنفرانس به نام دوستان سوریه در دوحه قطر برگزار کردند. هدف این کنفرانس این بود که تمامی اپوزیسیون دولت سوریه را زیر یک پرچم بیاورند. یکی از علل برگزاری این کنفرانس این بود که ویدئوهای  منتشر شده از جنایت های نیروهای مسلح مخالف در سوریه کار را به جاهای باریکی کشانده بود و دولت های مخالف رییس جمهور بشار الاسد  برای موجه جلوه دادن اپوزیسیون نیازمند یک ویترین دیگر بودند. به این ترتیب ائتلاف ملی برای انقلاب و نیروهای مخالفین سوریه  + تشکیل شد و رهبری آن به معز الخطیب امام سابق مسجد اموی دمشق سپرده شد.


                              
                     http://carnegieendowment.org/images/article_images/605x328Ahmed_Moaz_al-Khatib.jpg


 بعد از این هم همان دولت ها اعلام کردند که تنها ائتلاف ملی را به عنوان دولت رسمی و نماینده سوریه به رسمیت می شناسند. البته بماند که این دولت! حتی ۲۰۰۰ نفر عضو هم ندارد اما ۱۳۰ کشور جهان ( منجمله جزایر پولونزی و میکرونزی و توباگو و ترینیداد و مستعمره های انگلیس و فرانسه در اقیانوس آرام و اطلس)  آنرا به رسمیت می شناسند اما کشورهایی مانند چین یا روسیه یا الجزایر ٬عراق٬‌لبنان و غیره .. نه! ( ایران را در نظر نمی گیریم). طرفه اینکه امریکا در همان کنفرانس اعلام کرد جبهه النصره که اصلی ترین گروه مخالفان مسلح در سوریه است را به علت ارتباط با اعضای القاعده و جهادیست ها وارد لیست تروریست هایش کرده است.اصلی ترین دلیل اجبار امریکایی ها به این تصمیم هم این بود که ترسیدند مبادا اتفاق بنغازی و حمله به کنسولگری امریکا در سوریه پس از اسد به دست همین هایی که زمانی به آنها میدان داده است تکرار شود بنابراین تصمیم گرفتند پیش دستی کنند. جبهه النصره هم اعلام کرد اصلا کنفرانس قطر و نتیجه اش را به رسمیت نمی شناسد. این جبهه النصره هم خودش داستانی دارد و خلاصه اینکه بیشتر اعضای آن بیشتر از آنکه بخواهند اهل سوریه باشند سلفی های شمال لبنان از شهر طرابلس و خصوصا اردوگاه نهرالبارد هستند. عده ای هم فلسطینی و عمدتا لیبیایی و سنی های القاعده ای عراق هستند ( مصری و اردنی و ترک هم بین آنها هستند) و کارشان هم رسما کشتارارتش سوریه و علوی ها و شیعیان است. البته یک گروه دیگر هم به نام ارتش آزاد سوریه معروف به FSA هم هستند که اوایل از اعتبار بیشتری برخوردار بودند و لی حالا بیشتر از اینکه بخواهند برای آزادی! سوریه بجنگند خودشان یک مشت دزد و معتاد و قاتل هستند که صدای مردمی که در محلات آنها هستند را هم درآورده اند.  اینها همگی نیروهای سیاسی و نطامی معارض حکومت بشار الاسد هستند. اما مهمترین نکته در این میان اینست که افرادی که از جانب امریکا و ۱۳۰ کشورجهان به عنوان نمایندگان رسمی مردم سوریه معرفی می شوند در داخل این کشور نه پایگاهی دارند و نه حتی شناخته شده هستند فقط چون امریکا و اروپایی ها تصمیم گرفته اند آنها را بجای حکومتی که بیشتر از نیمی از مردمش قبولش دارند به رسمیت بشناسند پس این یعنی بقیه نیز باید به رای امریکا گردن بنهند. اساس اینکه می گویم بیشتر از نیمی از مردم سوریه اسد و حکومتش را قبول دارند همین واقعیت است که در رفراندوم قانون اساسی جدید سوریه حدود ۶۰ ٪ شرکت کردند - این درحالیست که در مصر جدید پس از مبارک هم فقط ۶۰٪ مردم شرکت کردند و در کشورهای اروپایی در انتخاب مردم از این هم کمتر شرکت می کنند! و در ضمن اگر قرار بود اسد سقوط کند مردمش در عرض این ۲ سال انقلاب را راه انداخته بودند ٬پس وقتی مردم با اپوزیسیون همراهی نمی کنند یعنی حکومت درجه ای از مقبولیت را دارد. بعلاوه ناامنی و بمب گذاری و کشتار فقط منجر به رویگردانی مردم از کسانی می شود که مسبب آن هستند که در این مورد مخالفان مسلح هستند.

حالا تصور کنیم اگر غائله کردستان در اوایل انقلاب در زمانی مثل حالا روی می داد رسانه های خارجی و عربی چه تصویری از ایران نشان می دادند؟ در سال ۲۰۰۹ -۱۳۸۸ بعد از انتخابات که رسمامی شد این خط که نظام جمهوری اسلامی برباد رفته و چند هفته تا سقوطش بیشتر راهی نیست را راحت احساس کرد. حالا اگر در زمان غائله کردستان بودیم و گروه های مسلح کومله قسمت هایی از کردستان را گرفته بودند آیا اتفاقاتی که از سوریه می شنویم که شهرها دست مخالفان است و پست مرزی X و پایگاه هوایی Y را گرفته اند معنای مشابهی نمی داد ؟ و در این صورت چه کس یا کسانی به عنوان نماینده واقعی مردم ایران به جامعه جهانی معرفی شده و از سوی امریکا و کشورهای عربی و ۱۳۰ کشور دیگر به رسمیت شناخته می شدند؟ فکر نمی کنم احتیاج به فکر کردن زیادی باشد وقتی به گروهی فکر کنیم که بتازگی از لیست تروریست های امریکا و کانادا و اروپا درآمدند. که سالهاست در اروپا خصوصا فرانسه و آلمان به لابی گری مشغولند و البته بحرین است که برایشان کنفرانس دوستان ایران را برگزار می کند و رییس جمهور خود خوانده شان از این کنفرانس و برگزار کننده آن که آل خلیفه گردن شکسته باشند تشکر می کند.   و امریکایی ها و دوستانشان طبق معمول همیشه نمی فهمند اگر اپوزیسیون سوریه را داخل کشور سوریه کسی نمی شناسد اما اپوزیسیون مورد نظر آنها در ایران اصلا پایگاهی ندارند و همه بخاطر قساوت ها و جنایاتشان و از همه بدتر همکاری ها و خوش خدمتی هایشان برای صدام علیه مردم ایران ٬ تماما با آنها دشمن هستند. اما طبق معمول چون امریکایی ها تصمیمی را گرفته اند همه باید به آن تصمیم گردن بگذارند. 
واقعیت اینست که اول غزه بود. بعد لبنان و بعد سوریه و من همیشه عقیده داشته ام روزی نوبت ایران خواهد شد که خواهد شد٬ مگر اینکه معجزه ای روی بدهد. آن دست معجزه ای که سالهاست و قرنهاست منتظرش نشسته ایم.

این لیست سیاه تروریست های امریکا هم برای خودش معضلی است وقتی می بینیم تا سال ۲۰۰۲ و زمان حکومت جرج .و. بوش هنوز نام نلسون ماندلا در لیست بود و امریکا راهش نمی دادند واین درحالی بود که افریقای جنوبی سال ۱۹۹۴ از شر آپارتاید خلاص شده بود.

Thursday, December 6, 2012

رشیده بودن یا نبودن! مساله اینست


داستان اینست که ما حرف نمی توانیم بزنیم٬ چون تا حرف بزنیم یک نفر می آید یک کامنت پر از دری وری می گذارد که تو دیوانه ای! چرا؟ چون من اسب نماینده های مجلس را چیز دیگری نامیده ام. دیدیم که در مورد آن قضیه دخالت های بی جای یک زبان سرخ + حق با من بود چرا که دقیقا بعد از در و گوهرافشانی رییس  کمیسیون خارجی مجلس٬ هردوی علی لاریجانی و سعید جلیلی و بعد فرماندهان سپاه در مورد اینکه ایران به نیروهای مقاومت در غزه برای موشک فجر ۵ کمک کرده است علنا حرف زدند تا بعضی ها بفهمند که نباید بی موقع نظر بدهند حتی اگر نماینده مجلس باشند. 

اما حالا حرف من این موضوع نیست. حرف من که از روی عنوان این نوشته هم پیداست بر سر دخالت های نمایندگان مجلس در زندگی و حریم خصوصی مردم ( و البته اینجا زنان ) و نه تنها دخالت بلکه تعیین تکلیف برای زندگی خصوصی آنهاست. داستان از اینجا شروع می شود که : 

دولت طرح اصلاح قانون گذرنامه را به مجلس تقدیم می کند. این قانون که مصوب سال ۱۳۴۳ یعنی چیزی در حدود ۵۰ سال پیش است نیازمند بازبینی و تغییر است. + تا اینجا حرفی نیست و مطمئنا مجلس هم طبق وظیفه ای که بر عهده اش گذاشته شده لابد کار بازبینی و اصلاح این قانون را انجام خواهد داد. اما مشکل وقتی آغاز می شود که یک عده که اسم خودشان را زن می گذارند و رفته اند مجلس که مثلا !!! هوادار و وکیل زنان این کشور باشند برای خودشیرینی یا همان دخالت های بی جا!‌یا ابراز وجود! یا هرچیز دیگری که اسمش را بگذارید می آیند و یک اصلاحیه برای این قانون پیشنهاد می دهند که « برای اجازه صدور گذرنامه زنان مجرد زیر ۴۰ سال که باید با اجازه ولی یا قیم باشد قید رشیده بودن اضافه شود. » + 

وقتی صدا های اعتراضی از گوشه و کنار بلند شدکه اولا چرا باید زنان مجرد زیر ۴۰ سال نیازمند اجازه قیم و ولی باشند و ثانیا این رشیده بودن دیگر از کجا آمده؟ و بعد که این قضیه را به قوانین قرون وسطایی عربستان سعودی علیه زنان تشبیه کردند و بحث تبعیض علیه زنان مطرح شد ٬ سخنگوی کمیسیون امنیت ملی وسیاست خارجی گفت لایحه هنوز به قانون تبدیل نشده و ( برای فرافکنی) دولت را مسئول ارائه این قانون و به تبع آن دقیقا این قسمت خاص! دانست تا مجلس از اتهام تبعیض و تحجر مبرا شود. اینجا بود که معاون نهاد زنان و خانواده ریاست جمهوری اعلام کرد در لایحه اهدایی دولت چنین فرض و بندی ارايه نشده بوده  و اصولا طبق بند ۱۵ قانون گذرنامه برای زنان مجرد هیچ محدودیتی برای کسب گذرنامه( و به تبع آن خروج از کشور) وجود ندارد +

در این آدرس می توان اصل قانون گذرنامه فعلی را دید + اما به نظر من چند نکته و سوال وجود دارند که باید  آنها را مد نظر قرار داد:

۱- یک نفر این وسط دروغ می گوید : یا دولت لایحه خودش را با چنین بندی - برای محدودیت صدور گذرنامه برای زنان مجرد زیر ۴۰ سال- به مجلس ارايه کرده است ( که من شخصا چنین چیزی را از دولت سنت شکنی که اولین وزیر زن جمهوری اسلامی را روی کار آورد و شخص رییس جمهور بعید می دانم ) یا دسته گل را مجلس به آب داده و حالا سعی در رفع و رجوع آن دارد ( که بازهم با توجه به حرکت های قبلی مجلس این موضوع کاملا از عهده آنها برمی آید و اصولا نباید از کارهای آنها ابراز تعجب کرد.) 

۲- سوال اینجاست در همه جای دنیا قانون افراد بالای ۱۸ سال را فرد بالغ می داند واز نظر حقوقی و عقلانی یک فرد ۱۸ ساله مسئول تمامی اعمال خودش است. قانون گذرنامه فعلی هم برای زنان بالای سن ۱۸ سال هیچ محدودیتی قرار نداده است مگر در مواقعی که ازدواج کرده باشند که آنهم احتمالا!‌ برای اینست که هرزنی بی خبر خانه و زندگی و مسئولیت هایی که قبول کرده را کنار نگذارد و با خروجش از کشورزندگی یک عده دیگر را برهم نزند٬بنابراین برای زن متاهل قوانین کمی فرق می کند.

۳- رشیده بودن یعنی چه؟ اصولا آدم بالای ۱۸ سال را باید عاقل فرض کرد مگر خلافش ثابت شود یا باید او را سفیه دانست مگر خلافش ثابت شود؟  و چرا تا سن ۴۰ سال.؟ مثلا اگر زنی ۳۸ سال داشت باید برای رشیده بودن به دادگاه و حاکم شرع رجوع کند  و در غیر این صورت سفیه محسوب می شود اما یک مرد سن ۱۸ ساله دقیقا به خاطر اینکه مرد است و ۱۸ ساله شده رشید  می شود؟ این کلمه  را با چه توجیهی می توان تعریف کرد ؟ در ضمن از یاد نبریم طبق قوانین ما دختر ۹ ساله بالغ و مسئول شمرده می شود پس چرا  باید تا ۴۰ سالگی نیازمند اثبات رشیده بودنش آنهم در دادگاه باشد ؟ و بگذریم از دادگاه های کشور ما که برای هرچیز کوچکی فقط باید ۵ سال در آنها دوید.

۴- اسلام ازدواج دختری که سابقه ازدواج ندارد را منوط به اجازه پدرش کرده است. اما علمایی در میان شیعه  ( چون مرحوم علامه فضل الله) هم هستند که عقیده دارند دختری که از نظر سنی و عقلی به اندازه لازم حد تشخیص خوب و بد و درست و نادرست  رسیده باشد حتی برای ازدواج هم نیازمند اذن پدر نیست و حالا این را مقایسه کنید با کسانی که برای گذرنامه دختری که ۴۰ سال نداشته باشد شرط و شروط می گذارند. 

۵- من نمی دانم این قوانین و شرط و شروط را چه کسانی می گذارند و اصولا قصدشان از این کارها چیست ؟ بعلاوه کسانی که این بندها را اختراع می کنند با چه رویی می خواهند در چشم جمعیت زیادی از ۳۴ میلیون نفری نگاه کنند که برای خودشان دکتر و مهندس و وزیر و وکیل و مدیر و مدبر و تحصیل کرده هستند و احیانا ممکنست در میان آنها کسانی ترجیح بدهند مجرد زندگی کنند  اما بعد از این باید رشیده بودن خودشان را اثبات کنند ؟ 
من شخصا این طور فکر می کنم که هر چیزی حدی دارد و دخالت در حریم خصوصی و زندگی شخصی مردم هم تنها تا حدی امکان پذیر است و نه بیشتر! اسلام و بخصوص فقه پویای شیعه هم برای دخالت در زندگی خصوصی افراد حد و مرز قرار داده و در قانون اساسی هم همین موضوع مطرح شده است. هیچ کس حتی حکومت اسلامی هم حق امر و نهی در زندگی خصوصی افراد را ندارد ٬ مجلس که دیگر جای خود را دارد. این اقدامات و طرح های بدیع!‌ بجز بدبین کردن جامعه زنان و احساس اینکه علیه آنها تبعیض علنی برقرار می شود وجه دیگری نخواهد داشت. یکی از افتخارات جمهوری اسلامی همیشه این بوده است که وضعیت زنان را به حد قابل قبولی از نظر بهداشت ٬ تحصیلات و زندگی در سطح جهانی رساند و زنان ایران از این نظردر میان زنان تمام کشورهای در خاورمیانه سربلند هستند. این امری است که هیچ کس توان انکار آنرا ندارد.

نگذاریم عده ای کج سلیقه و بی سیاست با تنگ نظری ها و بی فکری هایشان نیمی از جمعیت فعال این کشور را دچار خمودگی ٬ احساس ناامیدی و بی اعتمادی کنند. 


پی نوشت:
۱- لطفا اطلاع رسانی بفرمایید. 

۲- از امروز اگرکسی کامنت anonymous گذاشت از من توقع انتشارش را نداشته باشد. اگر کسی لطف می کند٬ وقت می گذارد و  کامنت مینویسد باید اسمش را هم وارد کند. 

۳- طبق همان قانون گذرنامه٬  نماینده های مجلس در برخی از مواقع می توانند از گذرنامه های سیاسی استفاده کنند. فرزندان و همسران آنها هم همینطور. بنابراین دختران مجرد نماینده های مجلس و طبقه سیاسی هرگزنیازمند اثبات رشیده بودن!نخواهند بود.