Tuesday, June 16, 2009

سه شنبه و طلای 24 عیار


سه شنبه!
چرا تلخ و بی حوصله ؟

سه شنبه
چرا این همه فاصله ؟

سه شنبه
چه سنگین ، چه سرسخت ، فرسخ به فرسخ !

سه شنبه خدا کوه را آفرید!

1- نمی توانستم وارد آی - گوگل و به تبع آن همه صفحه هایی شوم که در آن دارم و مرتب کرده ام ,و بلاخره با لطایف الحیل موفق شدم. مسلم است به لطف کی . به لطف یک مشت اراذل و اوباش که همه چیز را در شهر ما به هم ریخته اند. به لطف یک مشت آدم خودخواه ، خودخواه ترین هایی که تا بحال دیده ام. آدمهایی که هرگز نخواستند دیگران را ببینند. آدمهایی که به روش یک استاد بزرگ پدرسوخته گیری عمل می کنند : "دروغ هرچه بزرگ تر باوراندنش به مردم راحت تر ! "و این داستان ماست و از ماست که برماست که ناشکریم.

2- اوقاتم تلخ است. هرکسی مثل خودم را می بینم متوجه می شوم که اوقاتش تلخ است . همه ما ناراحتیم که چطور یک مشت مدعی مردم سالاری دارند حق ما را می خورند. و ما آنقدر مظلومیم که نمی توانیم حرفی بزنیم . اکثریت ما خاموش است. اکثریت ما در شهرهای بزرگ و کوچک ، در روستاهای کردستان و چهارمحال و جنوب ایران به دعواهای یک مشت غوغا سالار نگاه می کند و نمی تواند حرفی بزند یا صدایی بکند چون حرفهایمان در هیاهوی آنها گم می شود. جرات نداریم حتی در محیط کار حرفی بزنیم چون مثل محیط مثل 1984 است. مسخره است که نتوانی در کشور خودت از رییس جمهور قانونی ات دفاع کنی و نگاهی عاقل اندر سفیه به تو نشود.

3- امروز رفته است روسیه . دیدمش توی تلویزیون؛ پیر شده است و لبخندش ساختگی بود . دلم برای همسرش و بچه هایش می سوزد. در مثل مناقشه نیست ولی گاهی می پرسیم چطور حسین 72 نفر یار بیشتر نداشت ؟ چرا علی (ع)خانه نشین شد ؟ چرا حسن (ع) مجبور شد با دشمنش صلح کند ؟ چرا آدمهایی که در قرآن داستانشان را می خوانیم هیچ کدام باور نمی کردند ؟ اگر ما بودیم باور می کردیم. ایمان می آوردیم. اما نه ! آدمها عوض نمی شوند. همه مثل همند ایمانی در کار نیست .

4- ...

5- گاهی من تردید می کنم . هنوز هم و بازهم ، اما وقتی حرف می زنم ، وقتی به دلایل آدمهایی که با وقاحت تمام دروغ می گویند گوش می دهم می بینم حق با ماست. چطور می توانی ثابت کنی وقتی نمی خواهند گوش بدهند؟ وقتی تو را نمی بینند ؟ ک . ت می گوید این کارها چیست که می کنند ؟ همه جای دنیا وقتی اعتراضی دارند به بندی ، لایحه ای ، قسمتی از قانون دارند همه چیز را نمی توان زیر سوال برد ، چرا نمی گذارند دولتی که مشغول کارهای روزمره اش است کارش را بکند. مگر نمی بینند که همه چیز واقعی بوده است ؟ کشور ما روبه جلو می رود و آینده خوبی در انتظارش است . و من فکر می کنم ک ! شما چه می گویید که اینها همه چیز را زیر سوال می برند.

6- امروز با ن م حرف می زدم. گفت دیروز از دست اینها گریه کرده است . تصمیم گرفته دیگر پوشش مربوط به این افراد قانون شکن را ندهد چون می داند حق با آنها نیست. ن متولد ایران نیست. به سبک غربی بزرگ شده ولی می فهمد حق کدام است و باطل کدام . می گوید روزی که رایم را دادم آنقدر خوشحال بودم که به او رای داده ام که خدا می داند.

7- الان توی سی ان ان خواندم با اینکه شورا موافقت کرده بخشی از آرا را بشمارند اما او می گوید نه! ابطال کلی . نمی داند چقدر ساده است . اگر دوباره انتخاباتی برگزار شود آن کسی که سنگین شکست می خورد و از صفحه روزگارمحو می شود ؛ اوست چون امروز یک نفر از رای دهندگانش را دیدم که خیلی جدی می گفت از وضعی که او بوجود آورده ناراضیست و اگر روزی دوباره مجبور به برگزاری انتخابات شوند این بار دیگر به او رای نمی دهد. یک نفر دیگر هم که خیلی سفت و سخت طرفدار آنها بود دیگر متزلزل شده و من می دانم اگر بازهم انتخاباتی برپا شود دیگرخیلی از کسانی که وحشی گری اطرافیان و هوادارانش را دیدند به او رای نخواهند داد. نمی فهمد. معلوم نیست عقلش کجا رفته است ؟

8 - بد ذاتی به خرج دادم . یکی از هواداران او از من پرسید خانه می روم تا مسافتی را با من بیاید ؟ به دروغ گفتم نه ؛ نمی روم . می روم جایی دیگر! بعد پشیمان شدم . بازی سیاسی ربطی به دوستی های قبلی ندارند. بنابر این گفتم اگر تصمیمم عوض شد زنگ می زنم با هم برگردیم . یک ساعت بعد زنگ زدم و قرار شد بیاید ولی متوجه شدیم امروز باید مسیرم را عوض کنم و از همت بروم و او دیگر مسیرش با من کمی تفاوت پیدا می کند وخودش نیامد. وجدانم کمی راحت شد. برای یکی دیگر از هوادارانش هم پول درشت را خرد کردم که نشان بدهم دوستی برای من مهم تر است.

9- به اقای م گفتم اینها بچه های همین مردمی هستند که صبح گفتند زنده باد مصدق و عصر گفتند مرده باد مصدق ! فردای انتخابات می خواستم به او بگویم نه ! آن نسلی که 50 سال پیش یک حکومت قانونی را برچید مرده است . اما حالا می بینم زنده اند. حی و حاضر و نوه هایشان راه پدربزرگ های شعبان بی مخشان را ادامه می دهند برای برچیدن حکومتی قانونی که اعتبارش را از 24 میلیون نفرآدم می گیرد ؛ چنان پدرانی ؛ چنین پسرانی را شایسته اند.

10- چندین نفر کشته شده اند. جوابش را که می دهد ؟ کاندیدای آنها ؟ که جنون قدرت دیوانه اش کرده است ؟ پدرمادرهای آنها که مردند چه ؟ چرا خودش در خانه اش قایم شد و بچه های مردم را جلو انداخت که برایش جان فشانی کنند ؟ می دانم الان می گویند طرفداران کسی دیگر آنها را کشتند . کسی چه می داند ؟ وقتی آنها انتخابات به آن بزرگی را تقلبی می خوانند ما هم می توانیم کشته شدن چند نفر را به دست خود آنها بدانیم چون ظاهرا برای رسیدن به قدرت دست به هرکاری می زنند و به گفته خوش حاضرست هربهایی بدهد حتی کشته شدن بچه های مردم !

11- می گویند شمارش آرا نه ! چون می دانند شمارش آرا فقط نشان می دهد حق با ما 24 میلیون نفر بوده است. و آبروی نداشته شان خواهد رفت. اصلاحات برای همیشه مرد !

12- یک بابایی روزگاری برای چند صباحی مقامی داشت. بعد تمام شد رفت گرفت خوابید بعد از بیست سال بیدارش کردند. روزهای اول آنقدر خواب آلوده بود که حتی بلد نبود حرف زند و خودش را می زد به خواب زدگی . در عرض سه هفته با تبلیغات بی پایان و پولهایی که معلوم نبود منشا آنها کجاست توانست 13 میلیون رای جمع کند. من نمی دانم این اگر پیروزی نبود پس چه بود ؟ چون هیچ کس این بابا را نمی شناخت مگر یک عده قدیمی که حاضر نبودند به او رای بدهند. اما حالا دیگر مثل اینکه خیلی خواب از سرش پریده و دیگر زبانش هم باز شده که موفق شد همه را با هم دشمن و ملت و مردم یک شهر را دوپاره کند . باید به او جایزه هم داد برای این دستاورد بزرگ !

13- ما می دانیم حق با ما بود بنابر این طبق گفته قدیمی ها " طلا که پاکست چه منتش به خاک است ؟ " طلای 24 عیار ما پاک پاک است. ترسی هم نداریم چون بر خلاف بعضی ها از خودمان مطمئنیم.

14-" ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا فلاخوف علیهم و لا یحزنون ." احقاف 13
می دانیم حق با ماست ؛ خدا با حق است و ما نمی ترسیم . بگذارید آنهایی بترسند که فردای روز مناظره ها رفتند خانه اقدسیه شان را واگذار کردند و بازهم نفر پنجم شدند بعد از آرای باطله ! و آنهایی که لجوجانه همه چیز را می دانند و می بینند و همچنان مقاومت می کنند.

15- از رسوایی مالیات دهندگان در بریتانیا عصبانی بود و می پرسید چرا باید پول کار کرده او در قالب مالیات خرج پوشک بچه یک نماینده شود. ما هم امروز عصبانی بودیم . چرا مالیاتی که ما می دهیم را باید یک عده عوضی هوادار یک آدم ورشکسته و شکست خورده از بین ببرند ؟ در قالب بانک ها ، سطل های زباله گران قیمت ، ششه های ایستگاه های اتوبوس و خوابگاه دانشجویی . پول ماست . نامزد آنها خساراتی که افرادش به بار آورده اند را می دهد ؟ نه !

16- من ، ک ، ن ؛ ف ؛ م ؛ ر و همه کسانی که به رییس جمهور قانونی مان رای دادیم واقعیت را می بینیم شاید چون به صورت " گرگن " ها نگاه کرده ایم که لباس مردم سالاری برتن دارند و هیچ کس را جز خود مردم نمی خوانند!

17- اگر وضع در کشور ما حالتی دیگر داشت و افرادی بجز این چهار نفر کاندید بودند یا حتی بنظر من از رییس جمهور مناسب تر وجود داشت مطمئنا منهم به آن فرد مناسب تر رای می دادم اما به نظر من در وضعیت کنونی این بار من بهترین تصمیم را گرفتم روی حرف خودم هم ایستاده ام.


نه از مهر و نه از کین می نویسم ................... نه از کفر و نه از دین می نویسم
دلم خون است میدانی برادر ....................... دلم خون است ؛ از این می نویسم


پی نوشت :
1- خیلی وقت پیش جایی نوشتید بعضی ها سکوت می کنند چون چیزی برای گفتن ندارند و بعضی سکوت می کنند تا انرژی شان را نگه دارند برای روزی که می خواهند حرف بزنند. حرفی که مدتها در سکوت با خودشان حمل کردند و در سکوت پروراندند. مدتهاست حرفی نزده اید. حتی اگر با من مخالفید چیزی بگویید. حرفی بزنید. دل من پوسیده است و تولد کوچولویتان هم مبارک.

2- ناراحت بودم ..... ولی حالا دیگر نیستم . مطمئنم و خوشحال


Posted by Freshteh Sadeghi فرشته صادقی

No comments: