Tuesday, January 31, 2012

درددل های عمیق یک فراموشکار


این username و password ها مایه گرفتاری من شده اند. زمانی بود که عادت داشتم شماره تلفن های دیگران را حفظ کنم و کلی هم شماره تلفن یادم بود از شماره خانه مادربزرگ گرفته تا دایی، خاله ، عمو ،عمه ، مدرسه ، شماره های دوستان و بعد تر دانشکده و محل کار و .. حالا جای همه آن شماره تلفن ها را لیست اسامی موبایل ها گرفته اند. جالب اینکه من حتی گاهی شماره تلفن خانه را هم یادم می رود.باید آن لحظه فکر کنم تا یادم بیاید چون با speed dial  حتی موقع شماره گرفتن هم لازم نیست دنبال اسم "خانه" برگردی کافیست یک شماره را فشار بدهی تا خانه را بگیرد. حالا اوضاع زمانی چپ اندر قیچی می شود که موبایلت را گم کنی یا جایی بگذاری و یادت نیاید کجا بوده - که کار همیشگی من است- و یا اینکه موبایلت خراب شود و این وسط وقتی موبایل نو می گیری متوجه می شوی نصف شماره ها توی کارت ذخیره شده و نصف دیگر درموبایل قبلی و خراب هستند و باید حمار آورد و باقالی بارش کرد .. تازه فقط اینها نیستند ، رمز اول اینترنتی، رمز دوم اینترنتی ( برای چند تا کارت ) و بعد ATM و رمز های آن و حالا گرفتاری امشب من  یوزر و پس ورد اند که از بس زیاد شده اند دیگر همه در هم قاطی هستند. امروز داشتم همین را به دوستی می گفتم گفت خب  برای همه یکی انتخاب کن. این درست!. مثلا من برای ATM رمز های یکسانی برای کارت های مختلف دارم. برای رمزهای اینترنتی اول و دوم همان کارت ها هم همین طور. بعد می شود فیس بوک و همین igoogle و بقیه چیزهای مربوط به میل و یو تیوب و همین بلاگر و هرچیزی که به نوعی به گوگل مربوط می شود. خب آنها هم عملا یکی هستند که البته فیس بوکم متفاوت است ، بعد توییتر هم هست و نهایتا روزنامه هایی که عضوشان هستم و برای همه آنها هم تقریبا یک یوزر و پس دارم ( برای اینکه پای آنها در دفاع از ایران کامنت بگذارم باید عضوشان باشم). حالا همه اینها به کنار یوزرو پس های سایت دانشکده هم هستند. دقیقا همین یکی است که کار را خراب کرده ، هرعددی که وارد می کنم و می زنم نمی شود.تازه از بس که وارد کردم ، چون چند تا شماره خاص را بیشتر یادم نیست که ازشان استفاده می کنم و لاجرم باید یکی از همین ها باشد، پیغام داده که تعداد دفعات وارد شدن تان زیاد شده و بسه می خواهیم کرکره را پایین بکشیم!  حالا نمی دانم چه خاکی باید روی سرم بریزم - رس، ماسه ، خاک عادی یا خاک گلدان ؟ چون برای دیدن نمرات و اسم نویسی ترم بعد شدیدا لازم است به سایت دانشکده ورود پیدا کنم . از بس که ماشالله بخش های پشتیبانی هم اهل همکاری هستند از قبل هشدار داده اند که یوزر و پس پرسیدن بی  یوزر و پس پرسیدن! یعنی اگر گم کردید دیگر مشکل ما نیست مشکل شماست! انگار نه انگار که اینها برای همین کار پشتیبانی و کمک به پیچاره ها و فراموشکارها و درمانده هایی مثل من دارند حقوق می گیرند. چکارکنم یادم بیاید ؟  مثلا می خواستم یک پست درست و و درمان بنویسم اما نشد، روسیاهم،  شرمگینم!

** الان حساب کردم دیدم شماره های خانه خودمان ، خانه یکی از عموهایم، مادربزرگ پدری ام ، خانه برادرم ، محل کارمان، منشی رییس مان، مطب های دایی هایم و موبایل یکی از آنها ، موبایل خودم و تمام اعضای خانواده ، شماره دخترخاله ام ( با کمی اغماض) را حفظم. تا اینجا شد 17 تا ! اگر بازهم فکر کنم احتمالا به بیست تا می رسد. حافظه من شده در حد حافظه ماهی قرمز توی تنگ شب عید که تا از این طرف تنگ به آن طرف می رود یادش می رود.

** الان همین سری یوزر ها و پس ورد ها را شماردم شد  9 سری یا شاید هم 10 سری یوزر و پس ورد کاملا جدا از هم .جدی جدی باید یک فکری بکنم!!!!

Monday, January 30, 2012

ایران و امریکا : برخورد نزدیک از نوع اول



در هفته های اخیر دنیا شاهد افزایش تهدیدات دو قطب مخالف علیه یکدیگر بود: از یک سو امریکا و متحدان غربی اش، جمهوری اسلامی را تهدید به تحریم بانک مرکزی و نفت وگاز می کردند و از طرفی دیگر این ایران بود که اعلام کرد غنی سازی اورانیوم ۲۰ % را در تاسیسات زیرزمینی فردو شروع کرده و سپس با انجام مانوری گسترده در آبهای خلیج فارس ، دریای عمان و اقیانوس هند ودر پاسخ به تحریم بانک مرکزی و نفت، آنان را تهدید به بستن تنگه هرمز کرد. شهادت دانشمند هسته ای ایران بدست سرویس های اطلاعاتی بیگانه نیز عامل دیگری در افزایش تهدید های این بار کاملا جدی، ایران بود.
گفته می شود ایران در طی مانور خود بطورعملی لاین های کشتی رانی محدوده تنگه هرمز را برای ۵ ساعت بست و به کشتی ها اطلاع داد طی چندساعت برگزاری مانور از قسمت های معینی که مخصوص تردد کشتی هاست رد نشوند، هرچند این خبر بطور گسترده در دنیا پخش نشد تا قیمت نفت دچار شوک نشود ولی در عین حال ایران به طرف های مقابل خود نشان داد که توانایی بستن آبراهه های مخصوص کشتی رانی در هرمز که دقیقا در آبهای ایران واقع شده اند، را دارد.
بعد از این موج تهدیدها خبرهایی مبنی بر ارسال نامه از سوی امریکا به جمهوری اسلامی از طریق سه کانال رسید. گفته می شود یکی از نامه های از سوی سوزن رایس نماینده امریکا به نماینده ایران در سازمان ملل داد شده و خطاب آن به دولت بود. نامه دوم که آن را سفیر سوییس در ایران تحویل داد خطاب به رهبرانقلاب نوشته شده بود و کانال سوم گفتگوی تلفنی جلال طالبانی رییس جمهور عراق با مقامات ایران بوده است.  در مورد محتوای نامه ها بیشتر از آنچه اعلام شد نمی دانیم فقط آنکه پس از رسیدن نامه ازحجم تهدیدات امریکا و سپس ایران کاسته شد و هفته گذشته رییس ستاد مشترک ارتش امریکا روانه تل آویو شد تا به ادعای رسانه ها از اسراییل بخواهد بدون اطلاع امریکا دست به هیچ اقدامی علیه ایران نزند.

به نظر می آید اختلاف ایران و امریکا دعوایی بر سر منافع اقتصادی (مانند چین و امریکا) یا دعوایی از نوع ایدئولوژی سیاسی (مانند شوروی و امریکا / کمونیسم و کاپیتالیسم) نیست. هرچند همیشه اختلاف دو کشور به محدوده هایی فراتر از اختلافات واقعی مانند نفوذ سیاسی یا حفط منافع استراتژیک کشیده می شود، اما به واقع تفاوت بزرگ ایران و امریکا بر سر یک جهان بینی خاص است .جهان بینی که به گفته امام خمینی جنگ اسلام ناب محمدی (ص) و اسلام امریکایی است. به این ترتیب اختلاف ایران و اسراییل و یا ایران و اروپا یا ایران و حاکمان عرب خلیج فارس نیز درهمین چهارچوب قابل گنجاندن هستند. جهان بینی خاصی که جمهوری اسلامی و معتقدان به آن در سراسر جهان و خصوصا خاورمیانه از آن پیروی می کنند دقیقا به موازات جهان بینی حرکت می کند که کل دنیای غرب و سنتی عرب در چهارچوب آن هویت یافته اند، این دو جهان بینی همچنان به حرکت خود ادامه می دهند و برخلاف قوانین ریاضی که ثابت می کنند دو خط موازی هیچ وقت با هم تلاقی پیدا نمی کنند ، این دو جریان موازی لاجرم روزی با هم تلاقی پیدا خواهند کرد .
 
از آنجایی که در حال حاضر دو نماینده این جریان ایران و امریکا هستند بنابراین طبیعی است طبق ضرب المثلی که می گوید "وقتی تنها ابزار چکش باشد تنها مشکل، پیدا کردن میخ است"  بر شدت هجمه های امریکا علیه ایران افزوده شود، اما شدت هجمه ها نمی تواند معیاری برای آغاز پیکار مستقیم محسوب شود. دربرحه زمانی کنونی این اسراییل است که برای بقای وجود خود نیازمند رویارویی مستقیم با ایران است چون می داند در صورت آغاز جنگ امریکا قادر به بی طرف ماندن نیست و به همراه امریکاو همه دنیای غرب مجبور به دفاع تمام از قد از اسراییل خواهند شد.اسراییل بعد از جنگ ۲۰۰۶ لبنان و ۲۰۰۹ غزه و حمله به کشتی ترکی ناوی مرمره تقریبا بیشتر وجهه بین المللی خود را از دست داده و قادر به باج گیری سیاسی از واژه “هولوکاست” نیست. افکار عمومی دنیا خصوصا در اروپا و امریکا دیگر زیر بار اتفاقاتی که هفتاد سال پیش- به راست یا دروغ- افتاده اند نمی روند و اسراییل را مسئول مشکلات هرروزه فلسطینیان ، شکست مذاکرات صلح و زمین دزدی و آوارگی فلسطینیان می دانند، حتی صداهایی از گوشه و کناردر تایید تشکیل یک کشور به عنوان تنها راه حل صلح خاورمیانه شنیده می شود که به معنای تمام شدن پروژه ای به نام اسراییل است.
امریکا نیز پس از یک دهه جنگ در دو کشور عراق و افغانستان موقعیت بهتری از اسراییل در دنیا و علی الخصوص خاورمیانه ندارد. تصاویر دائمی از رفتارهای زننده سربازان غربی در این دو کشور مسلمان و کشتار غیر نظامیان در آنها، اوضاع اقتصادی نه چندان مناسب ، کسری بودجه شدید، بدهی های کلان ونهایتا بروز شکاف طبقاتی و تظاهرات در شهرهای مختلف برآمده از جنبش “تسخیر وال استریت” باعث شده تا امریکا چندان مایل به ورود به جنگی دیگر –با ایران- نباشد. وقوع انقلاب های عربی به قدرت رسیدن اسلامگرایان در مصر، مراکش و تونس و –بعد از این – لیبی ، ادامه بحران و تظاهرات هر روزه شیعیان در بحرین جایی که ناوگان پنجم امریکا در آن مستقر است، و تظاهرات شیعیان در عربستان که با وجود سرکوبی همچنان کمابیش ادامه دارد ، از دست دادن عراق به شیعیان وفادار به ایران و نهایتا فرارسیدن سال انتخابات ریاست جمهوری همه رویهم موقعیتی را ایجاد کرده اند تا امریکا در خصوص جنگ با ایران در این برحه زمانی و آنهم به نیابت از جنگ طلبان و سرمایه داران هوادار اسراییل تجدید نظر کند.
در واقع اگر هیچ کدام از شرایطی که شمرده شدند وجود نداشتند و یا اگرامریکا امید به برطرف شدن آنها در آینده نزدیک داشت ، مطمئنا برای جنگ با ایران لحظه ای تردید به خود راه نمی داد. چنانچه «ژنرال وسلی کلارک» فرماندهی اسبق ناتو در اروپا در اکتبر سال ۲۰۰۷ گفت امریکا از قبل از سال ۲۰۰۱ برای هفت کشور عراق، سوریه، لبنان، لیبی، سومالی، سودان و ایران برنامه هایی داشت و طبق طرح جنگ طلبان مستقردر پنتاگون که متحدان سرسخت اسراییل اند، قرار بود در عرض ۵ سال حکومت های این ۷ کشور از طریق لشکرکشی نظامی سرنگون شوند. از سال ۲۰۰۱ به بعد اتفاقات بسیاری افتادند که بر درستی گفته های ژنرال کلارک صحه می گذارند : به عراق حمله شد ، سودان دو تکه شده و قسمت های نفت خیز آن به کشور جدایی طلب جنوب رسید، سومالی مدتهاست در جنگ داخلی دست و پا می زند و اخیرا کنیا به نمایندگی امریکا – علاوه بر نیروهای اتحادیه افریقا- در این کشور نیرو وارد کرده است. لبنان در سال ۲۰۰۶ متحمل جنگ شد هرچند توانست با سربلندی از این جنگ بیرون بیاید ، حکومت لیبی سقوط کرد و نهایتا اکنون دور سوریه فرا رسیده است، پس پر بیراه نیست اگر بدانیم تنها کشور باقی مانده از این لیست ایران است.

امریکا و اسراییل در چند سال گذشته برای اقناع افکار عمومی و راه انداختن جنگ علیه ایران به همه گونه راهی متوسل شده و شکست خورده اند : ابتدا از طریق IAEA تلاش های فراوانی به خرج دادند تا ایران را متهم به ساختن بمب اتمی کنند و داستان سلاح های کشتار جمعی دروغین عراق را تکرار کنند ، این سناریو بارها و با وجود هرچند سال یک بار تکرار شدن ، هربار شکست خورده است. باردیگر تلاش کردند ایران را متهم به همدستی در حملات یازده سپتامبر کنند تا به کمک قوانین ضد تروریسم که امریکا را مختار به حمله به هر طرف همدست در این حملات می کند جنگی دیگر راه بیندازند که این بار نیز تیر آنها به سنگ خورد. درطرحی دیگر ترور سفیر سعودی و انفجار سفارت خانه های امریکا و اسراییل را پیش کشیدند که دوباره ناموفق بود و فقط منجر به مضحکه شدن امریکا وعربستان شد. پروژه موازی دیگر تلاش برای برانگیختن ایران و شروع جنگ از سوی تهران بود که نمونه های آن جنگ علیه حزب الله و حماس ، سرکوب شدید شیعیان بحرین و اتفاقات اخیر سوریه هستند. همزمان طی دو سال گذشته به کشتن عمدی دانشمندان ایرانی و ارسال انواع و اقسام ویرویس های کامپیوتری دست زده اند تا ایران نیز مقابله به مثل کرده و آنها دلیل کافی برای لشکرکشی را پیدا کنند، با این حال همه این تلاش ها با دیپلماسی و دوراندیشی رهبران و مقامات ایرانی همگی تا کنون با شکست روبرو شده اند.

با در نظر گرفتن تمامی اتفاقات و وقایع روی داده در چند سال گذشته ، می توان «تقریبا» مطمئن بود که امکان رویارویی مستقیم و حمله نظامی امریکا به ایران عملا منتفی است و با اینکه جنگ پنهان و سری بین این دو جریان همچنان و حتی با شدتی بیش از سابق ادامه خواهد داشت اما امریکا و دوستان غربی و عربی اش بتدریج در برابر ایران چاره ای نخواهند داشت مگر آنکه تهران را با تمامی خصوصیات و رفتارهایش به رسمیت بشناسند و راهی برای کنار آمدن با آن پیدا کنند. پس از بروز انقلاب های عربی ، وضعیت خاورمیانه به سرعت در حال تغییراست و این تغییر در هرحالتی که باشد تامین کننده منافع غربی ها و دیکتاتورهای عرب نخواهد بود. کنار آمدن با ایران فقط می تواند “یکی” از معدود مشکلات پیش روی آنان در آینده نه چندان دور را ، برطرف کند.


** این مقاله هفته گذشته در سایت تریبون مستضعفین چاپ شد. +


Wednesday, January 18, 2012

بدون عنوان

نوشتن در مورد بعضی چیزها راحت نیست. بعضی از افکار و عقاید و نظرات را نمی شود اینجا و آن لاین گفت. زمانی که وب لاگ ناشناخته باشد مثل دفترچه خاطرات می ماند می توانی تویش بنویسی ولی گاهی وقتی دو سه نفر خواننده داشته باشی دیگر دچار خودسانسوری هم خواهی شد و این طبیعت آدم هاست. 
تازه این که یک وب لاگ ساده است ، بیشتر آدم ها در زندگی روزمره شان هم دچار همین احساس هستند و معمولا عقاید و افکارشان را پنهان می کنند یا در موردشان دروغ می گویند. حالا یا نمی خواهند خود واقعی شان را نشان دهند یا می ترسند از اینکه مورد قضاوت دیگران قرار بگیرند....  اما گاهی نمی شود خودسانسوری کرد، چه عیبی دارد؟ بگذار دیگران عقایدت را بدانند. بگذار خودت جرات داشته باشی آنها را بر روی کاغذ بیاوری و مهم نیست بالاتر از این چیزی نیست که بگویند تندروست یا افراطی یا بنیادگرا یا حزب اللهی یا ساندیس خور یا مواجب بگیر .... که البته هرکدام این کلمات معنای خود را دارند و بسته به اینکه از دهان چه کسی و در وصف چه کس دیگری بیرون بیایند بارمعنایی خود را پیدا می کنند.

راستش چند وقت پیش این شعر مرحومه طاهره صفارزاده را خواندم و باید بگویم یک بیتش هست که مرا رها نمی کند ، شعر را می نویسم ، هرکسی بخواند متوجه آن یک بیت خواهد شد ،آن شعر اینست : 

همیشه منتظرت هستم 
چونانکه من 
همیشه در راهم 
همیشه در حرکت هستم 
همیشه در مقابله 
تو مثل ماه، 
ستاره 
خورشیدی 
همیشه هستی
و می درخشی از بدر و می رسی از کعبه 
و کوفه همین تهران است  
که بار اول می آیی 
و دوالفقارت را باز می کنی 
 و ظلم را می بندی 
همیشه منتظرت هستم 
ای عدل وعده داده شده 

فکر می کنم لازم نیست بگویم کدام بیت ، خودش فریاد می زند. نمی دانم خانم صفارزاده این شعر را کی نوشت یا چه سالی ؟ ولی می دانم درست گفته بود و درست دیده بود.... 
داستان انقلاب ما به داستان انقلاب پیامبر خیلی شبیه شد. 



Friday, January 13, 2012

یاران ابوالاحرار

   
در این منزل عشق ، "سر" مَثَل عشق است و "تن" مثل از کل تعلقات و تعینات و "گردن" حلقه بقاست که "سر عاشق" را به "تن تعلقات ما سوی الله" بند می کند. پس، باید که گردن به تیغ عشق سپارد تا حلقه بقا بریده شود و سر از بند تعلقات آزاد گردد. پس "منتهای فقر و فنا"ی عاشق، مقام لامقامی ذبیحی اللهی است و اسم "منصور" آیینه مثالی این مقام است: و من قتل مظلوما فقد جعلنا لولیه سلطانا فلا یسرف فی القتل انه کان منصورا - اسرا 33  
که برای اهل نظر در این آیه مبارکه نیز اشاره ظریف به این معنا موجود است . قصه منصور حلاج صورتی مثالی است که در آن این مقام را بنگرند و اگرنه ، آن جا که ذبیح الله اعظم  حسین بن علی علیه السلام هست چه جای سخن گفتن از دیگری است ؟ اگر دیگران یک بار خود گلو به تیغ عشق سپردند او در مسلخ ابتلا، ابراهیمی بود که هفتاد و دو اسماعیل قربانی داد و همه خیل خویش به اسارت سپرد و آنگاه خود به مقتل رفت و زبان به شطح "انا الحق" نگشود... 
حضرت روح الله می فرماید :

جان در هوای دیدن دلدار داده ام
باید چه عذرخواست، متاع دگر نبود
آن سر که در وصال رخ او به باد رفت
گر مانده بود، در نظر یار سر نبود 




.."سر" آنست که در طریق وصال به باد رود و "جان" متاعی است که هم او بخشیده است تا به بهای آن لقایش بازخریم، و سرّ آنکه خون مقتول عشق را "ثارالله" گفته اند  نیز در همین جاست: هرچه محبوب تر است بند تعلقش نیز محکم تر است و اگر محبوب تر از "جان" هیچ نیست "خون" که حافظ جان است و مظهرتام تعلق و تعین است و اگر خون حافظ حیات ظاهری است خونی که در راه خدا بر خاک شهادت بذل شود مظهر نفی تعلقات و باطنی انسان و خلقت است. 


این بخشی از مقاله "ختم ساغر" به قلم شهید مرتضی آوینی و برگزیده از کتاب "فردایی دیگر" است. 

Sunday, January 1, 2012

بیداری عربی در برابر بهار عربی


پست مدرنیزم چند اصل اساسی دارد که من اینجا چندتایش را می نویسم : 

1- معنا یا meaning و هویت از طریق عملکرد زبان تولید می شوند. یعنی پشت هرنوع قواعد زبانی می توانیم بطور قراردادی الفاظ و مفاهیمی را قرار بدهیم و حقیقت -یا واقعیت - را انتقال بدهیم.

2- زبان معنا را از طریق تضادهای دو وجهی انتقال می دهد و شناخت هم از همین طریق حاصل می شود.  dichotomy 

3- معنا و هویت موقت و مشروط است. یعنی هر زمانی به یک شکلی و یک معنایی است، حقیقت هیچ وقت یک چیز ثابت نیست، و معنا هم به تبع آن هر زمان به طور موقت به یک ترتیب است.

4- زبان عاملی در روابط قدرت است و سوژه مناسب و نامناسب را تولید می کند. ( این حرف فوکو است و من اصلا همه این بالایی ها را نوشتم که به این شماره 4 برسم!)

فوکو در مطالعات انسان شناختی اش می گوید: " میان استفاده از زبان و قدرت، نوعی همبستگی وجود دارد، به گونه‌ای که زبان برای قدرتمندان و صاحبان امتیاز جنبهٔ ابزاری دارد و در حفظ و حمایت از پایگاه اجتماعی-سیاسی آنها عمل می‌کند" + 

حالا که زبان در دنیای امروز به ابزار قدرتمندان تبدیل شده و این زبانی که در اختیار آنهاست می تواند سوژه و مناسبت آن را تعیین کند می بینیم که بیداری تبدیل می شود به بهار ، بیداری عربی به بهار عربی .

و دلیل این استفاده چیست ؟ چون اتفاقی کمی مشابه با بیداری اعراب در سال 1968 در چکسلواکی سابق روی داد ، هواداران اصلاحات ، روشنفکران، دانشجویان و .. علیه حکومت دست نشانده شوروی قیام کردند و یک دانشجو هم خودش را آتش زد و نهایتا ارتش سرخ پراگ را اشغال کرد و جنبش  مردم چکسلواکی عملا شکست خورد و قیام خوابید یا به نوع زیر زمینی آن تبدیل شد تا نهایتا در سال 1989 وقتی صدای شکستن دیوار برلین بلند شده بود و دژهای کمونیسم و سوسیالیسم یکی یکی خرد می شدند چکسلواکی هم به جرگه کشورهای رها شده از پشت پرده آهنین پیوست. اتفاقات سال 1968 را رسانه های غربی بهار پراگ نامیدند و به گفته ویکی پیدیا نهایتا مردم چکسلواکی هم وقتی دیدند خیلی از این اصطلاح استفاده می شود آنرا قبول کردند. +

تمام این وقایع نهایتا منجر به قدرت رسیدن حکومتی شد که هوادار غرب بود و یکی از مهره های اصلی آن واسلاو هاول  +، نویسنده و فیلنامه نویس اهل جم بود که همین یکی دوهفته پیش مرد و تمامی کله گنده های سیاسی اروپا و امریکا از سارکوزی گرفته تا هیلاری و خود کلینتون و مدلین آلبرایت و بقیه همفکرانشان در تشییع جنازه اش شرکت کنند تا نشان بدهند وجود او چه اهمیتی برای غرب داشت و هاول چه خدمت هایی به غرب نکرد. ( هاول یکی از نویسندگانی بود که از سلمان رشدی و حق آزادی بیان او و محکومیت فتوای امام حمایت قاطع کرد) 
قسمت جالب ماجرا اینست که همه تقریبا وقایع پراگ 1968 و بعد 1990-1989 را نوعی انقلاب مخملی می دانند یعنی دستور، بسترسازی، زمینه های مالی و اجرای آن برعهده غرب و برای ضربه زدن به شوروی بود که خودش از درون در حال پوک شدن بود . 

و حالا می رسیم به بحث اصلی این نوشته : فوکو می گوید "زبان عاملی در روابط قدرت است"  و بنابر این قدرت می تواند سرزمین های اشغالی را تبدیل کند به سرزمین های مورد اختلاف Occupied lands # disputed territories 
به همیت ترتیب شهرک های بنا شده روی زمین های فلسطینی می شوند شهرک های یهودی نشین   Jewish settlements
واحد های ساختمانی می شوند  خانه  Settler units  # settler homes  و مرزهای 1967 بین المللی به مرزهای مورد اختلاف disputed borders و دیوار جداسازی می شود فنس segregation wall # fence ، مقاومت در برابر اشغالگر می شود تروریزم ، اما اگر همین اتفاق در زمان جنگ جهانی دوم بوده باشد می شود ارتش های رهایی بخش. مسلمانی که بمب بگذارد و آدم بکشد می شود تروریست مسلمان اما مسیحی که آدم بکشد می شود یک مهاجم که تنها کار می کرده  sole assailant در صورتی که برای آن مسلمان خدا و محمد و بقیه 1.75 میلیارد مسلمان همدستش بوده اند و در همین چهارچوب ادمکش ها و اراذل می شوند ارتش آزاد thugs #  free army  . کشوری که نخواهد زیر بار ظلم برود می شود  سرکش rouge و منزوی Pariah  و هر کس با آنها همکاری کند می شود دولت  میانه رو moderate  حالا این دولت عرب میانه رو مهم نیست در کشور خودش چه غلطی انجام می دهد ، یا چه طور خون مردمش را توی شیشه می کند برای او همین که ولایت غرب را پذیرفته باشد  کافیست تا میانه رو محسوب شود نه hardline  و نهایتا با همین بازی های زمانی بیداری اعراب می شود بهار عربی Arab Awakening # Arab Spring  چون خود آنها می دانند بیداری یعنی بیرون امدن از یک غفلت تاریخی و بیداری یعنی بازنگشتن به شرایط خواب آلودگی و شرایط خواب آلودگی یکی هم رفتن زیر یوغ استثمار غربی هاست و اعراب اگر بیدار شده باشند نمی توانند دوباره به خواب فرو بروند و زیر فرمان امریکا باشند اما اگر بهار شده باشد چرا که نه؟ دوباره دموکراسی غربی را به سبک چکسلواکی برمی گردانیم، کشورها را دوپاره می کنیم و ه بهار را برای مدت مدیدی به  زمستان دیگری مبدل می کنیم. همیشه پادوهایی مثل واسلاو هاول در سراسر دنیا و علی الخصوص بین حکام کشورهای عربی وجود دارند که خوش خدمتی را در حد اعلا اجرا کنند.

و برای همین است که ما در ایران نباید اصطلاح بهار عربی را استفاده کنیم ، این اتفاقی که افتاده بیداری اسلامی در خاورمیانه و بیداری انسانی در دنیای غرب است ، بهار نیست چون بهارواقعی هنوز فرا نرسیده که خواهد رسید و قرارست تمدن تاریخی جدیدی از خاورمیانه طلوع کند ، اعراب در حال بیدار شدن از خواب چندصد ساله شان هستند ، هرچند هنوز هم گیج و مست خوابند، اما آن صدای شکستن بلند شده و ترک ها پدیدار شده اند. برای همین است که باید گفتمان جدیدی ایجاد شود : گفتمانی مبتنی بر عدالت و مدیریت جهان چون اگر قرارست اتفاقات بزرگی بیفتد و جهان از این پیچ تاریخی بگذرد باید از قبل گفتمان مورد نیازش را فراهم کرده باشد چون این گفتمان جدید هویت جدیدی را بنا خواهد کرد...