پست مدرنیزم چند اصل اساسی دارد که من اینجا چندتایش را می نویسم :
1- معنا یا meaning و هویت از طریق عملکرد زبان تولید می شوند. یعنی پشت هرنوع قواعد زبانی می توانیم بطور قراردادی الفاظ و مفاهیمی را قرار بدهیم و حقیقت -یا واقعیت - را انتقال بدهیم.
2- زبان معنا را از طریق تضادهای دو وجهی انتقال می دهد و شناخت هم از همین طریق حاصل می شود. dichotomy
3- معنا و هویت موقت و مشروط است. یعنی هر زمانی به یک شکلی و یک معنایی است، حقیقت هیچ وقت یک چیز ثابت نیست، و معنا هم به تبع آن هر زمان به طور موقت به یک ترتیب است.
4- زبان عاملی در روابط قدرت است و سوژه مناسب و نامناسب را تولید می کند. ( این حرف فوکو است و من اصلا همه این بالایی ها را نوشتم که به این شماره 4 برسم!)
فوکو در مطالعات انسان شناختی اش می گوید: " میان استفاده از زبان و
قدرت، نوعی همبستگی وجود دارد، به گونهای که زبان برای قدرتمندان و صاحبان
امتیاز جنبهٔ ابزاری دارد و در حفظ و حمایت از پایگاه اجتماعی-سیاسی آنها
عمل میکند" +
حالا که زبان در دنیای امروز به ابزار قدرتمندان تبدیل شده و این زبانی که در اختیار آنهاست می تواند سوژه و مناسبت آن را تعیین کند می بینیم که بیداری تبدیل می شود به بهار ، بیداری عربی به بهار عربی .
و دلیل این استفاده چیست ؟ چون اتفاقی کمی مشابه با بیداری اعراب در سال 1968 در چکسلواکی سابق روی داد ، هواداران اصلاحات ، روشنفکران، دانشجویان و .. علیه حکومت دست نشانده شوروی قیام کردند و یک دانشجو هم خودش را آتش زد و نهایتا ارتش سرخ پراگ را اشغال کرد و جنبش مردم چکسلواکی عملا شکست خورد و قیام خوابید یا به نوع زیر زمینی آن تبدیل شد تا نهایتا در سال 1989 وقتی صدای شکستن دیوار برلین بلند شده بود و دژهای کمونیسم و سوسیالیسم یکی یکی خرد می شدند چکسلواکی هم به جرگه کشورهای رها شده از پشت پرده آهنین پیوست. اتفاقات سال 1968 را رسانه های غربی بهار پراگ نامیدند و به گفته ویکی پیدیا نهایتا مردم چکسلواکی هم وقتی دیدند خیلی از این اصطلاح استفاده می شود آنرا قبول کردند. +
تمام این وقایع نهایتا منجر به قدرت رسیدن حکومتی شد که هوادار غرب بود و یکی از مهره های اصلی آن واسلاو هاول +، نویسنده و فیلنامه نویس اهل جم بود که همین یکی دوهفته پیش مرد و تمامی کله گنده های سیاسی اروپا و امریکا از سارکوزی گرفته تا هیلاری و خود کلینتون و مدلین آلبرایت و بقیه همفکرانشان در تشییع جنازه اش شرکت کنند تا نشان بدهند وجود او چه اهمیتی برای غرب داشت و هاول چه خدمت هایی به غرب نکرد. ( هاول یکی از نویسندگانی بود که از سلمان رشدی و حق آزادی بیان او و محکومیت فتوای امام حمایت قاطع کرد)
قسمت جالب ماجرا اینست که همه تقریبا وقایع پراگ 1968 و بعد 1990-1989 را نوعی انقلاب مخملی می دانند یعنی دستور، بسترسازی، زمینه های مالی و اجرای آن برعهده غرب و برای ضربه زدن به شوروی بود که خودش از درون در حال پوک شدن بود .
و حالا می رسیم به بحث اصلی این نوشته : فوکو می گوید "زبان عاملی در روابط قدرت است" و بنابر این قدرت می تواند سرزمین های اشغالی را تبدیل کند به سرزمین های مورد اختلاف Occupied lands # disputed territories
به همیت ترتیب شهرک های بنا شده روی زمین های فلسطینی می شوند شهرک های یهودی نشین Jewish settlements
واحد های ساختمانی می شوند خانه Settler units # settler homes و مرزهای 1967 بین المللی به مرزهای مورد اختلاف disputed borders و دیوار جداسازی می شود فنس segregation wall # fence ، مقاومت در برابر اشغالگر می شود تروریزم ، اما اگر همین اتفاق در زمان جنگ جهانی دوم بوده باشد می شود ارتش های رهایی بخش. مسلمانی که بمب بگذارد و آدم بکشد می شود تروریست مسلمان اما مسیحی که آدم بکشد می شود یک مهاجم که تنها کار می کرده sole assailant در صورتی که برای آن مسلمان خدا و محمد و بقیه 1.75 میلیارد مسلمان همدستش بوده اند و در همین چهارچوب ادمکش ها و اراذل می شوند ارتش آزاد thugs # free army . کشوری که نخواهد زیر بار ظلم برود می شود سرکش rouge و منزوی Pariah و هر کس با آنها همکاری کند می شود دولت میانه رو moderate حالا این دولت عرب میانه رو مهم نیست در کشور خودش چه غلطی انجام می دهد ، یا چه طور خون مردمش را توی شیشه می کند برای او همین که ولایت غرب را پذیرفته باشد کافیست تا میانه رو محسوب شود نه hardline و نهایتا با همین بازی های زمانی بیداری اعراب می شود بهار عربی Arab Awakening # Arab Spring چون خود آنها می دانند بیداری یعنی بیرون امدن از یک غفلت تاریخی و بیداری یعنی بازنگشتن به شرایط خواب آلودگی و شرایط خواب آلودگی یکی هم رفتن زیر یوغ استثمار غربی هاست و اعراب اگر بیدار شده باشند نمی توانند دوباره به خواب فرو بروند و زیر فرمان امریکا باشند اما اگر بهار شده باشد چرا که نه؟ دوباره دموکراسی غربی را به سبک چکسلواکی برمی گردانیم، کشورها را دوپاره می کنیم و ه بهار را برای مدت مدیدی به زمستان دیگری مبدل می کنیم. همیشه پادوهایی مثل واسلاو هاول در سراسر دنیا و علی الخصوص بین حکام کشورهای عربی وجود دارند که خوش خدمتی را در حد اعلا اجرا کنند.
و برای همین است که ما در ایران نباید اصطلاح بهار عربی را استفاده کنیم ، این اتفاقی که افتاده بیداری اسلامی در خاورمیانه و بیداری انسانی در دنیای غرب است ، بهار نیست چون بهارواقعی هنوز فرا نرسیده که خواهد رسید و قرارست تمدن تاریخی جدیدی از خاورمیانه طلوع کند ، اعراب در حال بیدار شدن از خواب چندصد ساله شان هستند ، هرچند هنوز هم گیج و مست خوابند، اما آن صدای شکستن بلند شده و ترک ها پدیدار شده اند. برای همین است که باید گفتمان جدیدی ایجاد شود : گفتمانی مبتنی بر عدالت و مدیریت جهان چون اگر قرارست اتفاقات بزرگی بیفتد و جهان از این پیچ تاریخی بگذرد باید از قبل گفتمان مورد نیازش را فراهم کرده باشد چون این گفتمان جدید هویت جدیدی را بنا خواهد کرد...
No comments:
Post a Comment