در این منزل عشق ، "سر" مَثَل عشق است و "تن" مثل از کل تعلقات و تعینات و "گردن" حلقه بقاست که "سر عاشق" را به "تن تعلقات ما سوی الله" بند می کند. پس، باید که گردن به تیغ عشق سپارد تا حلقه بقا بریده شود و سر از بند تعلقات آزاد گردد. پس "منتهای فقر و فنا"ی عاشق، مقام لامقامی ذبیحی اللهی است و اسم "منصور" آیینه مثالی این مقام است: و من قتل مظلوما فقد جعلنا لولیه سلطانا فلا یسرف فی القتل انه کان منصورا - اسرا 33
که برای اهل نظر در این آیه مبارکه نیز اشاره ظریف به این معنا موجود است . قصه منصور حلاج صورتی مثالی است که در آن این مقام را بنگرند و اگرنه ، آن جا که ذبیح الله اعظم حسین بن علی علیه السلام هست چه جای سخن گفتن از دیگری است ؟ اگر دیگران یک بار خود گلو به تیغ عشق سپردند او در مسلخ ابتلا، ابراهیمی بود که هفتاد و دو اسماعیل قربانی داد و همه خیل خویش به اسارت سپرد و آنگاه خود به مقتل رفت و زبان به شطح "انا الحق" نگشود...
حضرت روح الله می فرماید :
جان در هوای دیدن دلدار داده ام
باید چه عذرخواست، متاع دگر نبود
آن سر که در وصال رخ او به باد رفت
گر مانده بود، در نظر یار سر نبود
.."سر" آنست که در طریق وصال به باد رود و "جان" متاعی است که هم او بخشیده است تا به بهای آن لقایش بازخریم، و سرّ آنکه خون مقتول عشق را "ثارالله" گفته اند نیز در همین جاست: هرچه محبوب تر است بند تعلقش نیز محکم تر است و اگر محبوب تر از "جان" هیچ نیست "خون" که حافظ جان است و مظهرتام تعلق و تعین است و اگر خون حافظ حیات ظاهری است خونی که در راه خدا بر خاک شهادت بذل شود مظهر نفی تعلقات و باطنی انسان و خلقت است.
این بخشی از مقاله "ختم ساغر" به قلم شهید مرتضی آوینی و برگزیده از کتاب "فردایی دیگر" است.
No comments:
Post a Comment