Monday, June 13, 2011

بازی های نخ نما در سوریه

این روزها که در سوریه سرکوب مخالفان مسلح - به ادعای دولت سوریه- و مخالفان دموکراسی خواه - به گفته رسانه های خارجی - ادامه دارد اتفاقی افتاده که پس از خواندنش متوجه می شوید شبیه آن را قبلا دیده اید و شنیده اید.

ماجرا از این قرارست که یک وب لاگ نویس ظاهرا زن، فمینیست ، همجنس.گرا و امریکایی- سوری به نام "امینه عبدالله عراف العمری "که در وب لاگ و حساب توییتری اش از ناآرامی ها ی دمشق و سوریه گزارش می داده و رسانه های خارجی هم از این اخبار و مثلا گزارش های شاهدان عینی استفاده می کردند چند روزی غایب می شود ، بعد از چند روز دختری به نام رانیا اسماعیل که مدعی است دختر دایی اوست بجایش پستی را در وب لاگ او منتشر می کند مبنی بر اینکه امینه عراف به وسیله نیروهای امنیتی سوری دستگیر و به محل نامعلومی برده شده و باید برای نجات او شتافت.

گروه هایی در فیس بوک کمپین آزادی امینه عراف راه می اندازند که بیشتر از 13 هزار نفرش عضوش می شوند + ؛ اما در این میان اتفاق دیگری می افتد. زنی اهل لندن به نام یلنا لچیچ مستقیم سراغ می رود بی بی سی و می گوید عکسی که در وب لاگ امینه به عنوان عکس امینه جا زده شده در واقع عکس اوست که از آلبوم عکس فیس بوکش که خصوصی هم بوده ، برداشته شده و او امینه عراف نیست.

بعد از این خبر، یک خبرنگارکه دنبال ماجرا را گرفته کشف می کند بخش هایی از مطالبی که در وب لاگ امینه عراف آمده در واقع سال 2007 در وب لاگ دیگری منتشر شده بوده و هیچ یک جدید نیستند و حتی به گفته همان وب لاگ واقعیت و خیال در هم آمیخته هستند. این خبرنگار برای محکم کاری از تمام کسانی که دوستان توییتری امینه عراف هستند می پرسد آیا تا بحال او را شخصا دیده اند ؟ هیچ کس پاسخ مثبت نمی دهد . تنها کسی که در گفتگوهای قبلی با بی بی سی و روزنامه تایمز لندن و حتی الجزیره خودش را دوست او معرفی کرده بوده نیز مجبور می شود اعتراف کند نه تا بحال با امینه عراف حرف زده و نه او را از طریق اسکایپ دیده و تنها از طریق ای میل با او مکاتبه داشته درست بر خلاف چیزی که قبلا ادعا می کرده است.
با این حال او همچنان سیر وقایع روزهای آخر امینه عراف و ماجراهای بعد از فرار و متواری شدنش از دست نیروهای امنیتی سوریه و ماجرای روسری بر سر کردنش و همه و همه.... را همچنان با آب و تاب تعریف می کند.

ناگفته پیداست صفحه ای در ویکی پیدیا + به امینه عراف اختصاص یافته که درباره زندگی ، تاریخچه وب لاگ نویسی ، تمایلات جنس.ی او و ... اطلاعاتی را نوشته که احتمالا از همان وب لاگ کذایی هستند و اینکه او بوسیله مردان مسلح وابسته به دولت بشار اسد ربوده شده ، جالب آنکه حتی نوع و رنگ ماشینی که او را به داخلش هل داده اند را هم قید شده است.


امروز رجا نیوز این خبر را زده + که دختر سوری- امریکایی وب لاگ نویس یک مرد اهل جورجیا از آب در آمد. رجا نیوز به منبعش اشاره ای نکرده اما ظاهرا این منبع سایت انتفاصه الکترونیک بوده که با سند و مدرک + ثابت کرده امینه عراف کار مشترک زن و شوهری اسکاتلندی به نام های تامس مک مستر و همسرش بریتا فرولیشر است که اهل ادینبرا هستند و پیش از این در اتلانتای جورجیا زندگی می کردند و البته این دو این اتهام را تکذیب کرده اند.

علاوه بر شبکه های بی بی سی و الجزیره و چندین روزنامه و سایت دیگر، سی ان ان امریکا هم یکی از شبکه هایی بود که در بخش آی-ریپورت خودش مطالبی را که از طریق ای میل از امینه عراف گرفته بود علیه دولت سوریه منتشر کرد و یادمان نرود مقر سی ان ان در آتلانتای جورجیاست.
نکته دیگر اینکه اعتراضات سوریه - که شاید در اوایل کار به حق و ناشی از دل خوری مردم بود اما به سرعت رنگ و بوی براندازی گرفت و مسلحانه شد - از شهر درعه در جنوب سوریه آغاز شد از مسجدی به نام مسجد العمری و نام فامیلی امینه عراف هم العمری دارد!

حالا تمام این داستان من را یادچند ماجرای مشابه انداخت : دختری که او را بسیجی ها ربوده بودند - روز روشن و جلوی مسجد قبا، او را هتک حرمت کرده بودند ، بعد جسدش را سورزانده بودند و در جایی جنوب تهران انداخته بودند یا شاید هم دفن کرده بودند و بعد دوستش تمام این ماجراها را با آب و تاب تعریف کرده بود و از میان کسانی که این خبر را سند جنایت های جمهوری اسلامی می خواندند ، یک عاقل پیدا نمی شد که بپرسد چطور یک مرده و جسد سوزانده شده این اطلاعات را به دوستش داده بود ؟؟؟
نفر دوم دختری بود که مرده بود و یک متوهم در ختمش شرکت کرد و بعد کاشف به عمل آمد دخترک فراری از خانه بوده و جالب اینکه برای او شناسنامه و پدر شهید هم ساخته بودند و نهایتا نفر سومی که در همین خیابان های تهران او را کشتند ، قاتلش را کف از قضا یک بسیجی بود گرفتند ، کارتش را برداشتند وبعد رهایش کردند برود تا آنها به خدمت سطل زباله ها برسند اما عکس کس دیگری را به جای او در سطح جهان پخش کردند.

گاهی اوقات امریکایی ها وعوامل پشت و جلوی صحنه های شان خیلی رو بازی می کنند .... شاید برای اینکه همه از روی یک جزوه نخ نماشده ، کهنه و پاره پوره ی براندازی استفاده می کنند.


برای مطالعه بیشتر :

* خدا، سوریه ... و جمهوری های موروثی +

**لینک های معروف به داستان امینه عراف

1-http://thelede.blogs.nytimes.com/2011/06/07/syrian-american-blogger-detained/

2-http://www.huffingtonpost.com/2011/06/07/amina-arraf-a-gay-girl-in-damascus-arrested_n_872681.html

3- http://www.globaltvedmonton.com/Identity+questioned+kidnapped+Syrian+blogger+with+Montreal+ties/4919644/story.html

4-http://www.msnbc.msn.com/id/43326770/ns/world_news-mideast_n_africa/

5-http://blogs.wsj.com/dispatch/2011/06/08/photos-of-syrian-american-blogger-called-into-question/

Thursday, May 26, 2011

کودتاهای جهان عرب ؛ واقعیت یا زاییده خیال ؟

Link
در خبرها آمده است که عربستان به دنبال کودتا در بحرین و جایگزینی شیخ حمد بن عیسی ال خلیفه با عمویش شیخ خلیفه بن سلمان آل خلیفه است +. ناگفته نماند که شیخ خلیفه عموی بزرگوار 42 سالست در مسند نخست وزیری بحرین هستند ومعترصین شیعه که سهلست ، توپ هم یارای تکان دادن او را ندارد. یکی از خواسته های همیشگی معارضین بحرینی انتخاب نخست وزیر به شیوه دموکراتیک و بر اساس خواسته مردم و نه خاندان سلطنتی بحرین بوده که البته دولت بحرین با انواع و اقسام ترفندها سعی کرده در هیچ یک از خبرها نامی از حکومت 40 ساله نخست وزیر برده نشود و در عوض پیکان حملات را به سمت خودش بکشاند . ممکنست کسی بگوید با اعلام این خبر دیگر انجام چنین کودتایی ممکن نیست اما هیچ تضمینی وجود ندارد و وقتی عربستان از امریکا چک سفید امضا دارد تا هرکاری مایلست در خاورمیانه انجام بدهد - چنانچه اوباما در سخنرانی اخیرش حتی کلمه ای به عربستان اشاره نکرد- پس مطمئنا کودتا علیه حکومت بحرین و دورزدن شیخ حمد و ولیعهدش شیخ سلمان - که گفته می شود بخاطر اعتراضات و سرکوب شیعیان بحرین در موقعیت متزلزلی قرار دارد- هیچ بعید نیست.
از طرفی کودتا در جهان عرب هم موضوع چندان غریبی نیست ، هرچند بیشتر کودتاها معمولا یا نافرجام و ناگفته می مانند و یا چون در گذشته های دور و دورتری انجام شده اند ، مورد توجه نیستند.

از خبرها و گشوه و کنار برمی آید که آخرین کودتای جهان عرب در کمتر از یک سال پیش روی داد و نافرجام ماند و البته اخبار چندانی در موردش منتشر نشد . این کودتا در قطر صئرت گرفت یا در شرف انجام گرفتن بود و عامل آن مخالفان و بعضی از اعضای خاندان حاکم بودند که قصد داشتند شیخ حمد بن خلیفه ال ثانی را با برادرش عبدالعزیز بن خلیفه جایگزین کنند که موفق نشوند. استدلال مخالفان روابط دولت قطر با اسراییل ، امریکا و رفتار خانواده خود شیخ حمد بوده است +.
ناگفته نماند خود حمد کسی است که در سال 1995 پدرش شیخ خلیفه بن حمد آل ثانی را طی سفری به سوییس ، سرنگون کرد و خودش به جای او بر تخت نشست. پدر که برای مدتی به فرانسه تبعید شده و سرانجام در سال 2004 به قطر بازگشت از پسرش - حاکم کنونی- مذهبی تر بود و روند مدرنیزده شدن قطر را همو آغاز کرد. این موضوع حتی می تواند یکی از بی شمار دلایل دشمنی نهان و آشکار عربستان با حاکم کنونی قطر باشد ؛ چرا که پدر او از دوستان سعودی ها بوده است.

دیگر حاکم عرب که با سرنگون کردن پدرش به تخت رسید همسایه عزیز و بزرگوار سلطان قابوس بن سعید است که در سال 1970 پدرش سلطان سعید بن تیمور را طی درگیری و کودتا سرنگون کرد و پدر را به لندن تبعید کرد تا همانجا بمیرد. انگلیسی ها در این کودتا همراه وی بودند و البته بنابر آنچه گفته می شود قابوس ، تنها پسر پدرش ، پیش از وقوع کودتا برای شش سال عملا تحت حبس خانگی بود . بین سالهای 75-1973 سلطان قابوس درگیر مخالفان خانگی درمنطقه ظفار و سلاله شد که خواهان سقوط حکومت سلطنتی عمان بودند، شاه سابق ایران هم به دستور امریکا برای کمک به قابوس نیروهایی به این کشور فرستاد که در سرکوب شورشیان کمک کردند و پنجاه نظامی ایرانی هم در این درگیری ها کشته شدند +. قابوس ماند و حکومتی که بجز یک بار هرگز رنگ حتی نخست وزیر هم به خود ندیده و خود قابوس عملا سلطنت مطلقه می کند ، دلال امریکاییهاست - خصوصا در موضوعات مربوط به ایران- و هرگز ایرانی ها را نیز به عمان راه نمی دهد . شایعاتی نیز در مورد شخص قابوس وجود دارد بخصوص که او تنها همسرش را در همان سالهای به قدرت رسیدن طلاق داد و هیچ ولی عهدی نیز ندارد. در ماه های اخیر در عمان هم اعتراضاتی در منطقه سلاله و شهر صحار وجود داشتند- و دارند- که از سوی کارگران انجام می شوند، درست شبیه به ماجرای ظفار- و حکومت عمان تا بحال با سرکوب و خفه کردن صدای انها مانع درز اخبار به بیرون شده است.

از دیگر کودتاهای دنیای عرب می توان ازکودتای سال 1956 افسران آزاد علیه ملک فاروق پادشاه مصر یا کودتای خونین سال1958 عبدالکریم قاسم علیه ملک فیصل هاشمی پادشاه جوان عراق - و پسر عموی هاشمی های اردن- نام برد.
عربستان هم کشوری است که همیشه زمزمه های احتمال کودتا در آن شنیده می شده ولی هیچ وقت کودتایی رسمی در آن صورت نگرفته و تنها مورد شبه کودتا در آن کشته شدن ملک فیصل بن عبدالعزیز پادشاه عربستان در سال 1975 بدست برادرزاده نیمه دیوانه اش بوده است . دلیل اینکه آنرا شبه کودتا می خوانند اینست که با گشته شدن ملک فیصل که یکی از مشوقان تحریم نفتی اسراییل و امریکا به واسطه مبارزه با اسراییل بود برادرش خالد و سپس فهد به قدرت رسیدند که همگی از مجریان اوامر امریکا در خاورمیانه وگردانندگان اصلی گروه های مخالف اسلام مانند سلفی ها ،تکفیری ها ، طالبان والقاعده هستند. دیگرمورد این کودتاها در الجزایر در سال 1992 وقتی روی داد که اسلامگرایان در انتخابات به پیروزی خیره کننده ای دست پیدا کردند و ارتش به کودتا ، سرکوب و دستگیری گسترده و شدیدی دست زد که مطئنا با چراغ سبز غرب همراه بود چون بر عکس ایران و ناآرامی های پس از انتخابات هرگز با تحریم های رنگارنگ روبرو نشد . حتی اخیرا در تونس - کشوری که قیام های مردمی اخیر از آنجا شروع شد- وزیر کشور اسبق هشدار داد که ارتش به قدرت رسیدن احزاب مردمی و اسلامی نظیر حرکه النهضه را تحمل نخواهد کرد و براندازی به سبک الجزایر اجتناب ناپذیر خواهد بود . اظهارات او باعث تظاهرات دوباره مردم ، کشته شدن چند معترض و به تبع آن تکذیب این اظهارات از سوی ارتش شد.


با اتفاقاتی که در خاورمیانه و شمال آفریقا در حال روی دادن هستند هیچ بعید نیست در آینده ای نزدیک با کودتاهایی در این کشورها روبرو شویم چرا که دولت هایی که در آینده در تمام این کشور ها به قدرت می رسند با گذشته تفاوت های اساسی خواهند داشت و این تفاوت ها چیزی نیست که برای غرب خصوصا امریکا و منافعش و همچنین انگلیسی ها ، سعودی ها و سایر همپیمانان شان نظیر اسراییل قابل قبول یا تحمل باشد ؛ بنابراین همیشه گروه ها و ارتش هایی هستند که آماده انجام این خدمت نه چندان ساده باشند. خاورمیانه و جهان عرب روزهای مهمتری در پیش روی خود دارند.


*پی نوشت: علاقه اعراب منطقه خلیج فارس به اسامی نظیر حمد و خلیفه عجیب نیست ؟ چون حکام امارات هم از این دست شیخ حمد و شیخ خلیفه ها زیاد دارند

Saturday, May 14, 2011

بازگشت به حیفا **



اندوه را فرزندانی است که بزرگ خواهند شد...
دردِ دیرپا را فرزندانی است که بزرگ خواهند شد...
آنان را که در فلسطین کشته‌اید، کودکانی است که بزرگ خواهند شد...
خاک را... محلّه‌ها را... دروازه‌ها را فرزندانی است که بزرگ خواهند شد
و همۀ اینان که از سی سال پیش جمع شده‌اند
در اتاق‌های بازجویی... در مراکز پلیس... در زندان‌ها
اینان که چون اشک در چشم‌ها جمع شدهاند،

همۀ اینان
هر لحظه و هر لحظه
از همۀ دروازه‌های فلسطین وارد خواهند شد*...

امروز پانزدهم ماه می سالگرد روزبدبختی یا "یوم النکبه" است ، روزی که اسراییل تاسیس رژیم جعلی اش را اعلام کرد و صدها هزار فلسطینی را از خانه هایشان راند و بزرگترین تراژدی را برای ملتی که خانه شان از آنها گرفته شده بود، رقم زد. 63 سال از روز بدبختی فلسطینی ها می گذرد و در این شصت و سه سال سران خودفروخته و فاسد عرب نشان داده اند حاضر نیستند برای بدبختی مردمی آواره که روز و شبشان در اردوگاه ها گذشت هیچ قدمی بردارند و سران عرب "اشد الکفر و نفاقا" هستند... مردمی که نسل اندر نسل کلیدهای خانه هایشان را به هم دادند تا روزی برگردند، مردمی که هنوز در کشورهای میزبان پناهنده اند ، در لبنان نه مرده هایشان گورستان درست و حسابی دارند نه زنده هایشان شغل و زندگی آبرومندانه . مردمی که سالهاست فرزاندانشان را می کشند ، یکی را با موشک ، دیگری را در زندان ، سومی را در دوبی ، در گوش یکی زهر می ریزند ، قلم آن کاریکاتوریست را در لندن می شکنند ، به کشتی هوادارانشان می ریزند ، می درند ، می برند ، می بندند ، پاره می کنند و کف بر دهان می آورند و سرکشی کار بزرگشان است ..... و همه بزرگان خودشیفته دنیا آن مردم را فراموش کرده اند و می خواهند به یاد نیاورند که روزی روزگاری مردمی بودند که خانه ای داشتند ، فرششان را از زیر پایشان کشیدند ، لقمه هایشان را بر آنها حرام کردند ، شاخه های زیتونشان را شکستند، شکوفه های لیمویشان را پرپر کردند ، و به آنها گفتند نگویید ، گریه نکنید ، نخندید ، نامتان و نام سرزمینتان را بر زبان نرانید ، که نژادپرستانی دیگر، هم قومی های ما را جایی دیگر کشته اند و شما باید بهای آنرا با تحمل نژادپرستی های ما بدهید.

امروزدر سالروز یوم النکبه روزگارو چهره منطقه عوض شده ، شاهان و وزرای مستبدی که هیچ وقت به فکر این مردم نبودند یکی یکی از صفحه شطرنج روزگار کیش و مات می شوند ، نرون مرد ولی رم نمرده است*.....
و حالا مردم در شهرهای بزرگ و کوچک ، در خیابان های عرب با دیوارهای سکوت و ترسی که شکسته اند، بلندتر از سال های قبل به استقبال روز بدبختی و کسی چه می داند شاید "انتفاضه سوم" می روند.
و روزی می رسد که دیگر سالروز یوم النکبه ای نباشد ویوم السعاده برسد:

می‌آییم
با چفیه‌های سپید و سیاه‌مان،
بر پوست‌تان داغِ خونبها می‌زنیم،
از زهدان روزگار می‌آییم
چونان سرریز شدنِ آب،
از خیمه حقارتی که به هوا جویده می‌شود،
*
از رنج حسین می‌آییم...
از اندوه فاطمه ...
از اُحد، می‌آییم، و از بدر...
و از غم‌های کربلا...
می‌آییم برای تصحیحِ تاریخ و اشیا
و برای پاک کردن حروف
ازخیابان‌هایی که نام‌های عبری دارند!*

روزی می رسد که حیفا و الخلیل و قدس شریف دیگر یافا و حبرون و جروزالم نباشند و گذرگاه سلام همان "معبر السلام" باشد نه کرم شالوم .



* اشعار همگی متعلق به محمود درویش شاعر مشهور فلسطینی هستند.
**بازگشت به حیفا : کتابی از غسان کنفانی نویسنده شهیر فلسطینی که بدست جوخه های ترور اسراییلی ها کشته شد

وزارت ترس *



عرض می شود که همسر مبارک را دیروز برای 15 روز بردند زندان تا کمی ازاو سوال کنند اما تا گفتند: خب ، سوال اول ، خانم مبارک چرا ...... اِ این که سکته کرد !

سوزان مبارک رفت بیمارستان.
حسنی مبارک هم چند وقتی است روانه بیمارستان شده - یا خودش را به موش مردگی زده و بازهم راهی بیمارستان شده !
حالا اینجا این سوال پیش می آید که این آدم ها واقعا ترسناک بودند یا پیرمردها و پیرزنان رقت انگیزی بودند که باعث ترس مردم می شدند؟ این چه بود که مردم را وادار به اطاعت از آنها می کرد ؟

اگر کسی - از جبهه مخالفین- می خواهد مثلا دلیل بیاوردکه درباره رهبران ایران هم وضع همین است ، واقعیت اینست که نیست! امام خمینی شخصیتی بشدت کاریزماتیک داشت و علاوه بر این ؛ آن حالت اعتماد به نفس و جدیتی که داشت و اینکه هیچ وقت توی چشم های آدم ها نگاه نمی کرد دوست و دشمن را وادار به احترام فوق العاده ای می کرد و البته وقتی شما عمیقا به کسی احترام بگذارید ، حتی در صورت عشق و علاقه شدید هم ، حالت حساب بردن پیدا می کنید که با ترس فرق دارد. حالا نمی دانم این "حساب بردن" عدم تمایل به ناراحت کردن آن فرد باشد یا با چه چیز دیگری بتوان توصیفش کرد اما بهرحال وجود دارد.
در مورد آقا هم می توان گفت آقا شخصیت کاریزماتیک دارد- هرچند نه به شدت امام-و در عوض بیشتر از امام لبخند می زند و شوخ طبع هم هست؛ در واقع آدم هایی که آقا را از نزدیک دیده اند احساس علاقه قلبی می کنند واینکه جذب این آدم شده اند. یعنی آقا جاذبه دارد .( البته من نه امام و نه اقا را هیچ وقت ازنزدیک ندیده ام که اثر واقعی جاذبه و دافعه شان را تخمین بزنم ، اگر اشتباه می کنم بگویید)

حالا برگردیم به مبارک : قیافه اش که شکل سوسمارهای رود نیل بود؛ هرجا هم می خواستند ازاو کاریکاتوری بکشند به شکل فرعون می کشیدند که ثابت می کرد هیچ کس دل خوشی از او ندارد پس چه بود که باعث علاقه یا ترس می شد ؟
البته اگر به واقع کسی بجز سوزان مبارک و مادر خودش هرگزاو را دوست داشته بوده باشند، چون بادمجان دورقاب چین ها جزو علاقمندان واقعی محسوب نمی شوند .


اما درباره ترس : شاید در واقع همیشه یک دیوار ترسی وجود دارد که دیوار نامرئی است اما وجود دارد - مثل دیوار صوتی- و این دیوار ترس تا وقتی نشکسته یک حاکم بخصوص از نوع ظالمش، روی مردم قدرت زیادی دارد و این قدرت ناشی از همان دیوار است که کسی آنطرفش را ندیده است. اما وقتی شکست همه می بینند هیچ نبوده و همین این آدم ها را این قدر رقت انگیز می کند.
در مورد حاکمانی که مقبولیت واقعی داشته باشند - چه پیامبر ،چه امامان یا امام خمینی و خود آقا- قضیه بخشی حالت مریدی و مرادی دارد ، برای عده ای هم جنبه وظیفه دینی و مذهبی دارد - یعنی طرف من باب وظیفه مذهبی رهبرش را قبول داردو شاید نوع سوم هم برای آدم هایی باشد که می دانند امنیت و آرامش کشور وابسته به وجود یک مرجع بالاتر برای حل اختلافات و داوری هاست اینست که ترجیح می دهند رهبری وجود داشته باشد که می تواند رهبر یک حکومت اسلامی باشد یا یک شاه یا بشار اسد!
البته در مورد امثال مبارک و صدام حسین یک نکته دیگر هم هست ، این آدم ها همکارانی دارند که به این ترس آدم ها دامن می زنند و بتدریج که پایه های حکومتشان محکم می شود فضایی پلیسی و امنیتی ایجاد می کنند ، دیوار ترس شکل می گیرد و فرو ریختنش دیگر کار ساده ای نیست .
اتفاقی که در ایران سی و سه سال پیش افتاد یا کاری که امثال امام خمینی و هزاران جوان ایرانی و محمد بوعزیزی در تونس کردند این بود که دست انداختند و پرده را کشیدند و این دیوارآشکار شد. و با آشکار شدنش دیگر شکستنش کاری نداشت.
تا کی برسد که کسی این دیوار شیشه ای که با یک سنگ در هم می ریزد را درعربستان بشکند و روی سر خاندان سعود بریزد ؟


وزارت ترس : داستانی از گراهام گرین *

Sunday, May 8, 2011

امریکایی آرام *


نوشته زیر لیستی بلندبالا- و تا حد امکان کوتاه شده- از حضور نظامی ، دخالت ها و کودتاهای ارتش امریکا در اقصی نقاط جهان است که البته عمدتا مناطقی در افریقا، آسیای جنوب شرقی ، امریکای لاتین ، خاورمیانه و بالکان را شامل می شود اما با اروپای غربی سر و کارچندانی ندارد.
بهانه های امریکا برای این دخالت های نظامی معمولا این موارد هستند : کمک برای خروج اعضای سفارت های امریکا ، خروج تبعه ها و کارمندان شرکتهای امریکایی ، کمک به نیروهای حافظ صلح سازمان ملل ، اسکورت کشتی های نفتی ، آموزش نیروهای نظامی کشورها یا مخالفان دولت ها ، فرستادن سلاح و مستشاران نظامی ، پشتیبانی های نظامی یا استراتژیک از حکومت ها یا مخالفان آنها و کشورهای درگیر جنگ با هم - مانند ایران و عراق- یا نیکاراگوئه و هندوراس با ارسال مستقیم نیرو یا هواپیماهای آواکس ، عملیات ضد کارتل های مواد مخدر و مقابله با تروریزم و نهایتا حملاتی مانند آنچه در مورد بن لادن رخ داد یا حملات هواپیماهای بدون سرنشین در بعضی از کشورهای دیگر.
البته در مواردی امریکایی ها مجبور به خروج از بعضی از این کشورها شده اند که علت آن عمدتا به علت شکست های مفتضحانه یا بلند شدن سر و صدای معترضان جهانی بوده است . ناگفته نماند امریکا در بدترین نسل کشی تاریخ افریقا یعنی "نسل کشی رواندا" در سال 1994 که طی آن 800 هزار نفر طی مدتی کمتر از یک ماه در این کشور نسل کشی شدند هیچ دخالتی نکرد ولی این نسل کشی را بهانه لازم برای دخالت های بیجایش در سایر کشورها - منجمله در لیبی طی انقلاب های اخیر خاورمیانه- قرار داد .

( این لیست تنها سی سال از1980 تا 2010 میلادی را در بر می گیرد)

1980 عملیات پنجه عقاب برای آزاد سازی گروگان های امریکایی در ایران که به شکست فاحشی انجامید.
1981 ال سالوادور ، ارسال نیروهای نظامی ؛ مستشار برای کمک به شبه نظامیان مخالف دولت .
1981 لیبی ؛ عملیات اول خلیج سدره ، ساقط کردن هواپیماهای لیبی بر فراز خلیج سدره که این کشور مدعی مالکیت آن بود ولی جامعه بین الملل آنرا آبهای بین المللی می دانست . درگیری های امریکا یا لیبی در تمام سالهای دهه 80 میلادی و تحت نام های مختلف مربوط به خلیج سدره ادامه پیدا کرد .
1982- ارسال نیرو به شبه جزیره سینا در قالب نیروهای چند ملیتی و ناظر
83-1982 لبنان درگیر جنگ داخلی و زیرحملات اسراییل ، ارسال تفنگداران دریایی به بیروت به بهانه کمک برای اخراج نیروهای سازمان آزادیبخش فلسطین ، کنگره امریکا بعدا تعداد تفنگداران را به 2000 رساند و ماموریت آنها را برای 18 ماه دیگر تمدید کرد نهایتا این نیروها بخاطر عملیات استشهادی حزب الله لبنان علیه مقر تفنگداران دریایی با خفت وکمتر از یک هفته لبنان را ترک کردند.
1983 در میانه دعوای لیبی با مصر و سودان ، به این دو کشور هواپیماهای آواکس فرستاد و شهرهای لیبی را بمباران کرد.
1983 گرانادا ، حمله نظامی برای مقابله با دولتی که در کودتای ارامی به قدرت رسیده بود و هم پیمان کوبا و شوروی بود.
84-1983 و 1988 هندوراس ، دخالت نظامی , کمک به دولت این کشور که دچار اختلافات با نیکاراگوئه بود ، کمک به شورشیان نیکاراگوئه که با رسوایی موسوم به "ایران کنترا" از پرده بیرون افتاد.
1983 چاد ؛ همکاری های نظامی در اختلافات ارضی این کشور با لیبی
1984 همراه با هواپیماهای سعودی و ارسال هواپیماهای آواکس و تانکرهای سوخت رسانی هوایی دو جت ایران را بر فراز خلیج فارس سرنگون کردند ؛ بهانه آنها ورود جت های ایران به آسمان " منطقه حفاظت شده کشتی رانی" بود.
1986 لیبی، موشک پراکنی با قذافی ، بمباران طرابلس
1986 بولیوی به بهانه مبارزه با مواد مخدر
1987 خلیج فارس ، جنگ نفتکش ها، حمله به سکوهای نفتی و ناوچه های نیروی دریایی ایران
88-1987 خلیج فارس ، بزرگترین عملیات نیروی دریایی امریکا از زمان جنگ جهانی دوم در اسکورت کشتی های نفت کش که عمدتا تحت پرچم کویت حرکت می کردند.
1988 خلیج فارس ، ساقط کردن هواپیمای مسافری ایران
90-1988 چندین سری دخالت نظامی و فرستادن نیرو به پاناما که نهایتا با دستگیری مانوئل نوریه گا رییس دولت پاناما و زندانی کردن او در امریکا به پایان رسید.
1989 کلمبیا ، بولیوی ، پرو
90-1989 فیلیپین کمک به دولت آکینو در کودتا علیه فردیناند مارکوس



1990 ، 1996، 1998و 20023 لیبریا
1990 حضور نظامی در عربستان سعودی به بهانه دفاع از این کشور در برابر عراق
1991 آغاز جنگ خلیج فارس ، عملیات های سپر صحرا و توفان صحرا برای آزاد سازی کویت
2003-1992 ایجاد منطقه پرواز ممنوع بر فراز شمال و جنوب عراق
1991 زییر
1992 و 2000 سیرالئون
95-1992 سومالی ، دخالت در جنگ داخلی این کشور ، پس از حمله شورشان و کشته شدن تفنگداران دریایی و چرخاندن جنازه یکی از آنها روی زمین و پخش آن در تلویزیون ها احساسات عمومی امریکایی ها چنان جریحه دار شد که دولت امریکا مجبور به خروج از سومالی شد و هرگز دیگر به این کشور برنگشت هرچند در سال 2007 بازهم به همسایه های سومالی نیرو فرستاد.
94-1993 تحریم هاییتی
1995 بمباران صرب های بوسنی با همکاری ناتو
1996 جمهوری آفریقای مرکزی
2001-1997 آلبانی ؛ کنگو ، گابن ، کامبوج، گسنه بیسائو ، کنیا ، تانزانیا، تیمور شرقی، حملات موشکی به افغانستان و سودان بمباران صربستان توسط ناتو در جریان جنگ کوزوو


از سال 2000 تا کنون یمن ، حمله انتحاری به ناو امریکایی یو اس اس کول و اغاز حملات امریکا علیه امریکا در یمن ، این عملیات ها با آغاز جنگ افغانستان نام "مبارزه با تروریزم" را به خود گرفت و با حملات هواپیماهای بدون سرنشین همراه شد.
2001 آغاز جنگ افغانستان و تبدیل آن به مبارزه جهانی علیه تروریزم
2002 فیلیپین
2003 گرجستان ، جیبوتی ،کنیا ، اتیوپی، اریتره ، شمال افریقا به بهانه مبارزه با تروریزم
2007 ساحل عاج
2010 -2003 جنگ عراق
2004 تا کنون پاکستان ؛ مبارزه با تروریزم با هواپیماهای بدون سرنشین
2011 لیبی همراه با ناتو


با یک محاسبه سر انگشتی از تعداد کشته اعم از زن و مرد و کودک ، نظامی و غیر نظامی ، مجروحان باقی مانده ، آوارگان ، خانه ها و تاسیسات و شهرهای ویران شده در تمام این سالها می توان به عمق فاجعه ای به نام دخالت های اشکار و نهان نظامی - و به تبع آن سیاسی- ابر قدرتی به نام ایالات متحده امریکا در تمام نقاطی که در بالا برشمرده شدند ، رسید و اینکه اگر امروز امریکا مدعی است دشمن شماره یک خود را که در ظاهر باعث کشته شدن 3000 نفر شد ، را کشته و برای آن شادی می کند و شاخ و شانه می کشد و جشن می گیرد ، اما هنوز صدها میلیون نفر در اقصی نقاط عالم هستند که دشمن شماره یک و عامل قتل و ویرانی های بسیاربرای آنها ، هنوز از بین نرفته و همچنان به سرکشی هایش ادامه می دهد تا زمانی بیاید که صبح سقوط دولت و هیمنه او نیز! بدمد.....


* "امریکایی آرام" : نام کتابی است از گراهام گرین ؛ نویسنده انگلیسی و اشاره ایست به دوران پیش از وقوع جنگ ویتنام وقتی امریکایی ها تحت پوشش کمک های انسانی و اجتماعی مواد منفجره و نظامی اش را وارد ویتنام می کرد و به مخالفان دولت ویتنام کمک می کرد تا با آنهادست به آشوب بزنند ودر بمب گذاری ها و ترورهایشان تنها آدم های بی گناه بودند که کشته می شدند.

* منبع : دایره المعارف ویکیپیدیا